خبرنامه انجمن روانشناسی ایران ، زمستان 1400
تله همدلی
ترجمه نسترن زندی
از خبرنامه انجمن روانشناسی ایران ، زمستان 1400
نسترن زندی
خود را به جای دیگری گذاشتن بسیار نیکو است، به شرط آنکه پیش فرضِ شیوۀ ارتباط ما با دیگران نشود. همدلیِ بیش از حد میتواند ما را از نیازهای خودمان غافل کند.
همدلیِ به موقع و متعادل زیباست. توانایی احساس کردنِ احساسات دیگران، عامل موثری در رشد ارزشهای مثبت و مسیری به سمت دنیایی مهربانتر و بدون خشونت است. مدارس سراسر کشور مشغول آموزش همدلی به دانشآموزان هستند و کتابهای بیشماری موضوع همدلی را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دادهاند: چگونه آن را بیاموزیم. چرا همدلی از ما انسان بهتری میسازد و چگونه نبودِ آن شرارت به بار میآورد.
از راهب و متفکر بودایی، تیک نات هان گرفته تا نویسندۀ بریتانیایی، رومن کرزناریک، که یک باشگاه آنلاین همدلی راهاندازی کرده است، همگی همدلی را ستوده و تعالی بخشیدهاند.
دانشمندان معتبری چون نخستیشناسِ هلندی، فرانس دِ وال، و روانپزشک حوزه رشد، دنیل سیگل، ریشههای عمیق همدلی در حیوانات و ماهیت حیاتی آن در انسان را کشف کردهاند.
حتی در عالم تجارت، همدلی به عنوان راهی مطمئن برای موفقیت شرکتها و محصولات، مورد توجه قرار گرفته است، طوری که شرکت طراحیِ IDEO، همدلی را اولین مرحلۀ تفکر طراحی میداند. مدام به ما توصیه میشود که ظرفیت همدلیمان را بررسی کنیم و برای ارتقای سطح همدلی خود و فرزندانمان تلاش کنیم.
هماهنگ شدن با احساسات دیگران امری طبیعی و ضروری است، به ویژه اگر این افراد از نزدیکان ما باشند. در واقع همدلیِ متقابل لازمۀ روابط صمیمیِ بالغانه است. هاینز کوهات، روانکاوِ اتریشی، معتقد است که «درک همدلانۀ تجربههای دیگران نیز همچون حواس بویایی، شنوایی، لامسه، بینایی و چشایی، موهبتی بشری است». تمایل انسان به شنیده شدن، فهمیده شدن و درک شدنِ عمیق، هرگز از بین نمیرود اما اگر همدلی به پیش فرض ارتباط بین فردی تبدیل شود، فقر بهزیستی روانی را به دنبال خواهد داشت.
به گزارش میگنا همدلی نه تنها احساسات، بلکه افکار را نیز درگیر میکند. در یک ارتباط همدلانه حداقل وجود دو نفر ضروریست. کسی که مورد همدلی قرار میگیرد و کسی که همدلی میکند. برای اینکه خودمان را جای دیگری بگذاریم، لازم است بین افکار و احساسات و همچنین بین خود و دیگری تعادل برقرار کنیم. در غیر این صورت همدلی میتواند به تلهای تبدیل شود و ما را اسیر احساسات دیگران کند.
لازمۀ هنر همدلی توجه به نیازهای دیگران است بیآنکه نیازهای خود را قربانی کنیم. این کار نیازمند ذهنی چالاک است که بتواند مسیر هماهنگی احساسی را از دیگری به سمت خود بازگرداند. آنچه که همدلی را به تیغی دولبه تبدیل میکند پاداش عمیقی است که ذینفع از این توجه دریافت میکند. بنابراین ما باید دقیقا بدانیم چه زمانی و چگونه پایمان را از کفش دیگری بیرون بیاوریم.
درک و سهیم شدن در حالت هیجانی دیگران، یک تجربۀ پیچیدۀ درونی است که نیازمند خودآگاهی، توانایی تفکیک احساسات خود از دیگری، مهارت دیدگاهگیری، توانایی تشخیص هیجانها در خود و دیگری، و همچنین قدرت تنظیم و مدیریت این هیجانها و احساسات است.
همدلیِ بیش از اندازه میتواند باعث شود که فرد توانایی تشخیص نیازها و خواستههای خود را از دست بدهد و تصمیماتی بگیرد که به نفع خودش نباشد. نادیدهانگاری احساسات خود موجب خستگی و فرسودگی جسمی و روانی میشود و فرد برای ابراز احساسات خود به افراد مهم زندگیاش دچار فقر منابع درونی خواهد شد. علاوه بر این، همدلی بیحد و مرز موجب آسیبپذیری شما در برابر فریبهای روانی میشود، طوریکه ممکن است دیگری برای اثبات خود، واقعیت شما را انکار کند. مثلاً اگر نارضایتی خود را از ملاقاتهای اخیرتان به دوستتان ابراز کنید، ممکن است او بگوید: «آه، تو خیلی حساس شدهای».
کسانی که همواره احساسات دیگران را بر نیازهای خود مقدم میشمرند، معمولاً اضطراب فراگیر یا افسردگی خفیف را تجربه میکنند. آنها ممکن است دچار احساس پوچی و تنهایی شوند و یا مدام خود را در موقعیت دیگران احساس کنند.
همدردی یعنی ابراز کلامی یا رفتاریِ احساس خودمان نسبت شرایط دیگری (" بخاطر مشکلی که داری خیلی متاسفم")، اما همدلی یعنی سهیم شدن در همان احساسی که دیگری دارد ("من ناامیدی تو را احساس میکنم"). همدلی با شفقت هم تفاوت دارد. شفقت یعنی مراقبت و دلسوزی برای کسی که از موضوعی رنج میبرد که اغلب با تمایل به کمک کردن همراه است.
ریشههای همدلی
انسان با استعداد همدلی پا به این دنیا میگذارد. نوزادانِ خیلی کوچک در برابر ناراحتی دیگران به گریه میافتند و بسیاری از کودکان به محض اینکه روی حرکات بدن خود کنترل پیدا میکنند، ممکن است با دادن چسب زخم به کسی که دستش را بریده یا نوازش کردن کسی که ناراحت است همدلی خود را ابراز کنند.
بچهها از نظر میزان همدلی متفاوت هستند. به نظر میرسد عوامل ژنتیکی و هورمونی بر میزان همدلی تاثیرگذار است. مثلاً پروژسترون همدلی را افزایش میدهد، در حالیکه تستوسترون این کار را نمیکند. اما هیچ تفاوت جنسیتی واضحی در توانایی همدلی در اوایل زندگی وجود ندارد. اگرچه ظرفیت همدلی به ساختار ژنتیکی بستگی دارد، اما والدین نیز با ابراز صمیمیت و بازخوردهای هیجانی درست و به موقع، در پرورش آن نقش مهمی دارند.
تقریباً همه والدین لحظهای را که کودکشان به طور خودجوش اسباب بازی مورد علاقه خود را برای تسکین غم به آنها میدهد، ارزشمند میدانند. با این حال بسیاری از والدین نسبت به مهربانیهای فرزندشان در حدود دو و نیم سالگی منفعل هستند و پاداشها و تشویقها با شروع رفتارهای شناختیتر و پیشرفتمحور افزایش مییابد.
در سنین بالاتر هم والدین میتوانند همدلی را در فرزند خود شکل دهند. مثلا وقتی که پدری به پسر نوجوانش میگوید:«من درک میکنم که این موضوع برای تو چقدر مهم است، خیلی دلت میخواست که بروی، و میدانم که از تصمیم ما عصبانی هستی».
اما گاهی از بچهها انتظار میرود همه چیز را از زاویه دید والدین یا خواهر و برادر بزرگترشان ببینند. برای مثال کنار گذاشتن علایق خود برای ملاقات با یک بیمار. بسیاری از کودکان که مرتباً از آنها خواسته میشود احساسات خود را نادیده بگیرند تا در کنار دیگران باشند، ممکن است بعداً ایجاد تعادل درحس همدلی برای آنها دشوار باشد.
این یک ویژگی انسانی است که گاهی احساسات دیگران را بر احساسات خود ترجیح دهید، اما نه به طور مداوم. در روابط موفق، جریان همدلی متقابل است: دو طرف رابطه قدرت را به طور مساوی تقسیم میکنند و بینِ دادن و گرفتن توازن ایجاد میکنند. معمولاً اگر یکی از طرفین بخشش بیشتری در رابطه نشان دهد، بنای رنجش گذاشته میشود.
تربیت مبتنی بر جنسیت نیز میتواند تعادل همدلی را تحت تاثیر قرار دهد. مردانی که مدام به ایستادن و مبارزه کردن تشویق میشوند، ممکن است بیشتر در موضع سلطهگر قرار بگیرند و یا برعکس در برابر کسی که احساسات قوی دارد عقبنشینی کنند و ندانند که چگونه میتوان بدون غالب یا مغلوب شدن در یک رابطه باقی ماند و زنانی که با این باور بزرگ شدهاند که همدلی همیشه رفتاری مناسب و برازنده است ممکن است همدلی کردن به پیش فرض سبک ارتباطی آنها تبدیل شود، طوری که احساسات خود را نادیده بگیرند.
قدرت نابرابر نیز میتواند باعث عدم تعادل در ابراز یا دریافت همدلی شود. سندرم استکهلم میتواند نوع شدید چنین شرایطی باشد که در آن گروگانها نسبت به ربایندگان خود سرسپردگی و همدلی نشان میدهند و حتی پس از آزادی ابراز میکنند که ربایندگان را درک میکنند و تمایل به ارتباط و همکاری با آنها دارند. زنان و کودکانی که مورد آزار و ضرب و شتم قرار میگیرند نیز اغلب پیوندهای مشابهی با فرد آزاردهنده ایجاد میکنند.
متأسفانه در شرایط نابرابر، ضعیف ترها، بیشتر به نیاز قویترها، توجه میکنند . این کار به آنها کمک میکند تا دلبستگی را حفظ کنند، حتی به قیمت دامن زدن به محرومیت خود.
همچنین کار کردن در مشاغل مراقبتی و پرستاری که مستلزم تمرکز بر نیازهای شخص دیگر است، میتواند ظرفیت همدلی را تحت فشار قرار دهد. بنابراین مهم است که مراقبین، افرادی را داشته باشند که بتوانند حمایت مشابهی را از آنان دریافت کنند.
از تله تا تعادل
از کجا بفهمیم که در تله همدلی گرفتار شدهایم؟ پاسخ "بله" به هر یک از پرسشهای زیر یک علامت خطر است.
نسترن زندی
خود را به جای دیگری گذاشتن بسیار نیکو است، به شرط آنکه پیش فرضِ شیوۀ ارتباط ما با دیگران نشود. همدلیِ بیش از حد میتواند ما را از نیازهای خودمان غافل کند.
همدلیِ به موقع و متعادل زیباست. توانایی احساس کردنِ احساسات دیگران، عامل موثری در رشد ارزشهای مثبت و مسیری به سمت دنیایی مهربانتر و بدون خشونت است. مدارس سراسر کشور مشغول آموزش همدلی به دانشآموزان هستند و کتابهای بیشماری موضوع همدلی را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دادهاند: چگونه آن را بیاموزیم. چرا همدلی از ما انسان بهتری میسازد و چگونه نبودِ آن شرارت به بار میآورد.
از راهب و متفکر بودایی، تیک نات هان گرفته تا نویسندۀ بریتانیایی، رومن کرزناریک، که یک باشگاه آنلاین همدلی راهاندازی کرده است، همگی همدلی را ستوده و تعالی بخشیدهاند.
دانشمندان معتبری چون نخستیشناسِ هلندی، فرانس دِ وال، و روانپزشک حوزه رشد، دنیل سیگل، ریشههای عمیق همدلی در حیوانات و ماهیت حیاتی آن در انسان را کشف کردهاند.
حتی در عالم تجارت، همدلی به عنوان راهی مطمئن برای موفقیت شرکتها و محصولات، مورد توجه قرار گرفته است، طوری که شرکت طراحیِ IDEO، همدلی را اولین مرحلۀ تفکر طراحی میداند. مدام به ما توصیه میشود که ظرفیت همدلیمان را بررسی کنیم و برای ارتقای سطح همدلی خود و فرزندانمان تلاش کنیم.
هماهنگ شدن با احساسات دیگران امری طبیعی و ضروری است، به ویژه اگر این افراد از نزدیکان ما باشند. در واقع همدلیِ متقابل لازمۀ روابط صمیمیِ بالغانه است. هاینز کوهات، روانکاوِ اتریشی، معتقد است که «درک همدلانۀ تجربههای دیگران نیز همچون حواس بویایی، شنوایی، لامسه، بینایی و چشایی، موهبتی بشری است». تمایل انسان به شنیده شدن، فهمیده شدن و درک شدنِ عمیق، هرگز از بین نمیرود اما اگر همدلی به پیش فرض ارتباط بین فردی تبدیل شود، فقر بهزیستی روانی را به دنبال خواهد داشت.
به گزارش میگنا همدلی نه تنها احساسات، بلکه افکار را نیز درگیر میکند. در یک ارتباط همدلانه حداقل وجود دو نفر ضروریست. کسی که مورد همدلی قرار میگیرد و کسی که همدلی میکند. برای اینکه خودمان را جای دیگری بگذاریم، لازم است بین افکار و احساسات و همچنین بین خود و دیگری تعادل برقرار کنیم. در غیر این صورت همدلی میتواند به تلهای تبدیل شود و ما را اسیر احساسات دیگران کند.
لازمۀ هنر همدلی توجه به نیازهای دیگران است بیآنکه نیازهای خود را قربانی کنیم. این کار نیازمند ذهنی چالاک است که بتواند مسیر هماهنگی احساسی را از دیگری به سمت خود بازگرداند. آنچه که همدلی را به تیغی دولبه تبدیل میکند پاداش عمیقی است که ذینفع از این توجه دریافت میکند. بنابراین ما باید دقیقا بدانیم چه زمانی و چگونه پایمان را از کفش دیگری بیرون بیاوریم.
درک و سهیم شدن در حالت هیجانی دیگران، یک تجربۀ پیچیدۀ درونی است که نیازمند خودآگاهی، توانایی تفکیک احساسات خود از دیگری، مهارت دیدگاهگیری، توانایی تشخیص هیجانها در خود و دیگری، و همچنین قدرت تنظیم و مدیریت این هیجانها و احساسات است.
همدلیِ بیش از اندازه میتواند باعث شود که فرد توانایی تشخیص نیازها و خواستههای خود را از دست بدهد و تصمیماتی بگیرد که به نفع خودش نباشد. نادیدهانگاری احساسات خود موجب خستگی و فرسودگی جسمی و روانی میشود و فرد برای ابراز احساسات خود به افراد مهم زندگیاش دچار فقر منابع درونی خواهد شد. علاوه بر این، همدلی بیحد و مرز موجب آسیبپذیری شما در برابر فریبهای روانی میشود، طوریکه ممکن است دیگری برای اثبات خود، واقعیت شما را انکار کند. مثلاً اگر نارضایتی خود را از ملاقاتهای اخیرتان به دوستتان ابراز کنید، ممکن است او بگوید: «آه، تو خیلی حساس شدهای».
کسانی که همواره احساسات دیگران را بر نیازهای خود مقدم میشمرند، معمولاً اضطراب فراگیر یا افسردگی خفیف را تجربه میکنند. آنها ممکن است دچار احساس پوچی و تنهایی شوند و یا مدام خود را در موقعیت دیگران احساس کنند.
همدردی یعنی ابراز کلامی یا رفتاریِ احساس خودمان نسبت شرایط دیگری (" بخاطر مشکلی که داری خیلی متاسفم")، اما همدلی یعنی سهیم شدن در همان احساسی که دیگری دارد ("من ناامیدی تو را احساس میکنم"). همدلی با شفقت هم تفاوت دارد. شفقت یعنی مراقبت و دلسوزی برای کسی که از موضوعی رنج میبرد که اغلب با تمایل به کمک کردن همراه است.
ریشههای همدلی
انسان با استعداد همدلی پا به این دنیا میگذارد. نوزادانِ خیلی کوچک در برابر ناراحتی دیگران به گریه میافتند و بسیاری از کودکان به محض اینکه روی حرکات بدن خود کنترل پیدا میکنند، ممکن است با دادن چسب زخم به کسی که دستش را بریده یا نوازش کردن کسی که ناراحت است همدلی خود را ابراز کنند.
بچهها از نظر میزان همدلی متفاوت هستند. به نظر میرسد عوامل ژنتیکی و هورمونی بر میزان همدلی تاثیرگذار است. مثلاً پروژسترون همدلی را افزایش میدهد، در حالیکه تستوسترون این کار را نمیکند. اما هیچ تفاوت جنسیتی واضحی در توانایی همدلی در اوایل زندگی وجود ندارد. اگرچه ظرفیت همدلی به ساختار ژنتیکی بستگی دارد، اما والدین نیز با ابراز صمیمیت و بازخوردهای هیجانی درست و به موقع، در پرورش آن نقش مهمی دارند.
تقریباً همه والدین لحظهای را که کودکشان به طور خودجوش اسباب بازی مورد علاقه خود را برای تسکین غم به آنها میدهد، ارزشمند میدانند. با این حال بسیاری از والدین نسبت به مهربانیهای فرزندشان در حدود دو و نیم سالگی منفعل هستند و پاداشها و تشویقها با شروع رفتارهای شناختیتر و پیشرفتمحور افزایش مییابد.
در سنین بالاتر هم والدین میتوانند همدلی را در فرزند خود شکل دهند. مثلا وقتی که پدری به پسر نوجوانش میگوید:«من درک میکنم که این موضوع برای تو چقدر مهم است، خیلی دلت میخواست که بروی، و میدانم که از تصمیم ما عصبانی هستی».
اما گاهی از بچهها انتظار میرود همه چیز را از زاویه دید والدین یا خواهر و برادر بزرگترشان ببینند. برای مثال کنار گذاشتن علایق خود برای ملاقات با یک بیمار. بسیاری از کودکان که مرتباً از آنها خواسته میشود احساسات خود را نادیده بگیرند تا در کنار دیگران باشند، ممکن است بعداً ایجاد تعادل درحس همدلی برای آنها دشوار باشد.
این یک ویژگی انسانی است که گاهی احساسات دیگران را بر احساسات خود ترجیح دهید، اما نه به طور مداوم. در روابط موفق، جریان همدلی متقابل است: دو طرف رابطه قدرت را به طور مساوی تقسیم میکنند و بینِ دادن و گرفتن توازن ایجاد میکنند. معمولاً اگر یکی از طرفین بخشش بیشتری در رابطه نشان دهد، بنای رنجش گذاشته میشود.
تربیت مبتنی بر جنسیت نیز میتواند تعادل همدلی را تحت تاثیر قرار دهد. مردانی که مدام به ایستادن و مبارزه کردن تشویق میشوند، ممکن است بیشتر در موضع سلطهگر قرار بگیرند و یا برعکس در برابر کسی که احساسات قوی دارد عقبنشینی کنند و ندانند که چگونه میتوان بدون غالب یا مغلوب شدن در یک رابطه باقی ماند و زنانی که با این باور بزرگ شدهاند که همدلی همیشه رفتاری مناسب و برازنده است ممکن است همدلی کردن به پیش فرض سبک ارتباطی آنها تبدیل شود، طوری که احساسات خود را نادیده بگیرند.
قدرت نابرابر نیز میتواند باعث عدم تعادل در ابراز یا دریافت همدلی شود. سندرم استکهلم میتواند نوع شدید چنین شرایطی باشد که در آن گروگانها نسبت به ربایندگان خود سرسپردگی و همدلی نشان میدهند و حتی پس از آزادی ابراز میکنند که ربایندگان را درک میکنند و تمایل به ارتباط و همکاری با آنها دارند. زنان و کودکانی که مورد آزار و ضرب و شتم قرار میگیرند نیز اغلب پیوندهای مشابهی با فرد آزاردهنده ایجاد میکنند.
متأسفانه در شرایط نابرابر، ضعیف ترها، بیشتر به نیاز قویترها، توجه میکنند . این کار به آنها کمک میکند تا دلبستگی را حفظ کنند، حتی به قیمت دامن زدن به محرومیت خود.
همچنین کار کردن در مشاغل مراقبتی و پرستاری که مستلزم تمرکز بر نیازهای شخص دیگر است، میتواند ظرفیت همدلی را تحت فشار قرار دهد. بنابراین مهم است که مراقبین، افرادی را داشته باشند که بتوانند حمایت مشابهی را از آنان دریافت کنند.
از تله تا تعادل
از کجا بفهمیم که در تله همدلی گرفتار شدهایم؟ پاسخ "بله" به هر یک از پرسشهای زیر یک علامت خطر است.
آیا بیشتر از اینکه به احساسات خود فکر کنید، به احساسات طرف مقابل فکر میکنید؟
آیا در طول یک بحث بیشتر بر آنچه که طرف مقابل میگوید تمرکز میکنید و خود را از گفتن آنچه میخواهید، محروم میکنید؟
بیشتر اوقات آنقدر درگیر احساسات فرد مورد علاقهتان میشوید که اگر او افسرده یا آسیب دیده باشد، انگار شما افسرده و آسیب دیده هستید؟
آیا پس از ترک یک مشاجره، نگران احساسات طرف مقابل میشوید؟
زمانی که کسی شما را آزرده میکند مدت زیادی فکر میکنید تا خود را قانع کنید که دلایل او از احساسات شما اهمیت بیشتری داشته؟
آیا در طول یک بحث بیشتر بر آنچه که طرف مقابل میگوید تمرکز میکنید و خود را از گفتن آنچه میخواهید، محروم میکنید؟
بیشتر اوقات آنقدر درگیر احساسات فرد مورد علاقهتان میشوید که اگر او افسرده یا آسیب دیده باشد، انگار شما افسرده و آسیب دیده هستید؟
آیا پس از ترک یک مشاجره، نگران احساسات طرف مقابل میشوید؟
زمانی که کسی شما را آزرده میکند مدت زیادی فکر میکنید تا خود را قانع کنید که دلایل او از احساسات شما اهمیت بیشتری داشته؟
مهار همدلیِ بیش از حد مستلزم هوش هیجانی بالاست. مهارت اصلی در این رابطه، خودآگاهی است. شما باید همیشه برای کشف و رفع نیازهای خود آماده باشید. از آنجایی که عادت ندارید به آنها فکر کنید، حتی ممکن است کاملاً از این نیازها آگاه نباشید. هر زمان که همدلی شما برانگیخته شد، آن را به عنوان سیگنالی برای تمرکز بر احساسات خود در نظر بگیرید. مکث کنید (نفس عمیق میتواند به شما کمک کند) و احساسات خود را بررسی کنید: الان چه احساسی دارم؟ الان نیاز من چیست؟
هنگامی که بدانید به چه چیزی نیاز دارید، میتوانید آگاهانه تصمیم بگیرید که چقدر به دیگری بدهید و چقدر برای خود درخواست کنید. این خودآگاهی باعث میشود روابط شما با افرادی که به نیازهای دیگران توجه دارند، بیشتر شود.
برای رفتار کردن بر اساس نیازها باید مهارتِ خود مدیریتی داشته باشید. هنگامی که متوجه شدید با احساسات شدید دیگران، به ویژه احساسات منفی آنها درگیر میشوید، از آنها فاصله بگیرید. برای مدیریت احساسات مختلطی که در پی موج همدلی در شما ایجاد میشود، میتوانید نحوه برقراری ارتباط خود را تغییر دهید.
فرض کنید شریک زندگی شما با عصبانیت از رئیسش به خانه میآید. احساس میکنید آنقدر خسته و تهی هستید که نمیتوانید به ناله و درد دل یکنفر دیگر گوش دهید یا حال او را بهتر کنید. به وضوح بیان کنید که در حال حاضر نمیتوانید انتظارات او را برآورده کنید:«میدانی، من واقعاً دوست دارم در این مورد با هم صحبت کنیم، اما امشب نه. من خودم کاملاً خستهام. ممکن است فردا صحبت کنیم؟»
افرادِ بسیار همدل در تشخیص احساسات دیگران خوب هستند، اما لزوماً تفسیر درستی از این احساسات ندارند. آنها ممکن است درباره احساس خاص یک شخص دیگر روایت نادرستی داشته باشند و یا در احساسات درونی خود گیر کنند.
در چنین مواردی بهتر است ابتدا مکث کنید، تفسیر خود را کنار بگذارید و موضوع را بیشتر بررسی کنید. مثلاً بگویید «اوه، واقعاً مهم به نظر میرسد، بیشتر درباره موضوع برایم بگو». اگر دیگران پرسیدند که چرا متفاوت عمل میکنید، آشکارا در مورد تغییرات صحبت کنید. مثلا بگویید: «بعضی وقت ها آنقدر درگیر احساسات تو میشوم که احساسات خودم را فراموش میکنم. دارم سعی میکنم تعادل بیشتری داشته باشم». نگران صدمه زدن به احساسات دیگران نباشید. اگر آن شخص با شما همدلی داشته باشد، گفتگو میتواند به ارتباط نزدیکتری منجر شود.
یکی از راههای مطمئن برای اینکه هم از فرد مورد علاقهتان مراقبت کنید و هم احساسات خود را پیگیری کنید، تبدیل همدلی بیش از حد به شفقت است. وقتی دوستی پریشان است، به جای اینکه خودتان احساس ناراحتی کنید، یک نفس بکشید و یک قدم به عقب برگردید و بگویید: «خیلی وحشتناک به نظر میرسد. آیا کاری هست که بتوانم برایت انجام دهم؟»
هوش عاطفی همواره مستلزم همدلی با خویشتن است. این حتی باعث میشود به کسانی که دوستشان دارید، نزدیکتر شوید. معبدی به نام Sanjūsangen-dō در کیوتو میتواند نماد این حقیقت باشد. در آن معبد 28 خدای خشن از هزار بُدی سَتوَه محافظت میکنند. پیشینیان میدانستند که همدلی، عشق و شفقت باید تحت مراقبت ویژه باشند.
اصل مقاله ترجمه شده توسط نسترن زندی را میتوانید اینجا مطالعه کنید
هنگامی که بدانید به چه چیزی نیاز دارید، میتوانید آگاهانه تصمیم بگیرید که چقدر به دیگری بدهید و چقدر برای خود درخواست کنید. این خودآگاهی باعث میشود روابط شما با افرادی که به نیازهای دیگران توجه دارند، بیشتر شود.
برای رفتار کردن بر اساس نیازها باید مهارتِ خود مدیریتی داشته باشید. هنگامی که متوجه شدید با احساسات شدید دیگران، به ویژه احساسات منفی آنها درگیر میشوید، از آنها فاصله بگیرید. برای مدیریت احساسات مختلطی که در پی موج همدلی در شما ایجاد میشود، میتوانید نحوه برقراری ارتباط خود را تغییر دهید.
فرض کنید شریک زندگی شما با عصبانیت از رئیسش به خانه میآید. احساس میکنید آنقدر خسته و تهی هستید که نمیتوانید به ناله و درد دل یکنفر دیگر گوش دهید یا حال او را بهتر کنید. به وضوح بیان کنید که در حال حاضر نمیتوانید انتظارات او را برآورده کنید:«میدانی، من واقعاً دوست دارم در این مورد با هم صحبت کنیم، اما امشب نه. من خودم کاملاً خستهام. ممکن است فردا صحبت کنیم؟»
افرادِ بسیار همدل در تشخیص احساسات دیگران خوب هستند، اما لزوماً تفسیر درستی از این احساسات ندارند. آنها ممکن است درباره احساس خاص یک شخص دیگر روایت نادرستی داشته باشند و یا در احساسات درونی خود گیر کنند.
در چنین مواردی بهتر است ابتدا مکث کنید، تفسیر خود را کنار بگذارید و موضوع را بیشتر بررسی کنید. مثلاً بگویید «اوه، واقعاً مهم به نظر میرسد، بیشتر درباره موضوع برایم بگو». اگر دیگران پرسیدند که چرا متفاوت عمل میکنید، آشکارا در مورد تغییرات صحبت کنید. مثلا بگویید: «بعضی وقت ها آنقدر درگیر احساسات تو میشوم که احساسات خودم را فراموش میکنم. دارم سعی میکنم تعادل بیشتری داشته باشم». نگران صدمه زدن به احساسات دیگران نباشید. اگر آن شخص با شما همدلی داشته باشد، گفتگو میتواند به ارتباط نزدیکتری منجر شود.
یکی از راههای مطمئن برای اینکه هم از فرد مورد علاقهتان مراقبت کنید و هم احساسات خود را پیگیری کنید، تبدیل همدلی بیش از حد به شفقت است. وقتی دوستی پریشان است، به جای اینکه خودتان احساس ناراحتی کنید، یک نفس بکشید و یک قدم به عقب برگردید و بگویید: «خیلی وحشتناک به نظر میرسد. آیا کاری هست که بتوانم برایت انجام دهم؟»
هوش عاطفی همواره مستلزم همدلی با خویشتن است. این حتی باعث میشود به کسانی که دوستشان دارید، نزدیکتر شوید. معبدی به نام Sanjūsangen-dō در کیوتو میتواند نماد این حقیقت باشد. در آن معبد 28 خدای خشن از هزار بُدی سَتوَه محافظت میکنند. پیشینیان میدانستند که همدلی، عشق و شفقت باید تحت مراقبت ویژه باشند.
اصل مقاله ترجمه شده توسط نسترن زندی را میتوانید اینجا مطالعه کنید
مرجع : انجمن روانشناسی ایران