احساس تنفر از خود يا خودبيزاري چیست؟ و چگونه می توان از آن رها شد؟
میگنا: زندگی پُر از نفرت از خود مانند زندگی کردن با یک زورگوی داخلی است. این زورگو هر لحظه انتقاد و قضاوت میکند و شخص را مجبور میسازد تا خود را بی ارزش، ناموفق، بد، بدقواره، کثیف، چاق، بدخواه یا عجیب و غریب تلقی کند.
این زورگوی باطنی شخص را معتقد میسازد که مردم در اطراف او را همین طور میدانند. این ممکن است اضطراب و احساس عدم تحمل در برابر وجود یا شخصیت خود را سبب گردد.
این زورگوی باطنی شخص را معتقد میسازد که مردم در اطراف او را همین طور میدانند. این ممکن است اضطراب و احساس عدم تحمل در برابر وجود یا شخصیت خود را سبب گردد.
ممکن است فردی تا حد نهایت غیر متناسب از خود تنفر داشته باشد. شخصی ممکن است قیافه خود را دوست نداشته باشد، فکر کند که در هیچ کاری تبحر ندارد و یا هم حس کند که با افراد دیگر برخورد خوب ندارد. این چنین افکار ممکن است فردی را به انگیزهٔ های ناگهانی در بارهٔ آسیب رساندن یا جزا دادن به خویش سوق دهد. هیچ شخصی نباید در اینگونه شرایط قرار داشته باشد.
افکار و احساسات در مورد تنفر از خود برای همه انسان ها پیش می آید اما سوال اینجاست که چقدر این افکار قدرتمند هستند که مطالعات نشان داده است بخش وسیعی از حقیقت بر پایه افکار ما می باشد و بر روی احساسات و عواطف ما تاثیر گذار است و در این بین افراد می توانند از ذهن درمانی و رفتار درمانی استفاده کنند که در آن متد های زیادی برای طیف وسیعی از مشکلات با آن ها ارائه می شود .
افکار و احساسات در مورد تنفر از خود برای همه انسان ها پیش می آید اما سوال اینجاست که چقدر این افکار قدرتمند هستند که مطالعات نشان داده است بخش وسیعی از حقیقت بر پایه افکار ما می باشد و بر روی احساسات و عواطف ما تاثیر گذار است و در این بین افراد می توانند از ذهن درمانی و رفتار درمانی استفاده کنند که در آن متد های زیادی برای طیف وسیعی از مشکلات با آن ها ارائه می شود .
تنفر از خویش یعنی چه؟
چنانچه تا پیش از این حس تنفر از خود را تجربه نکرده اید، شاید بهتر باشد بگوییم به شیوه تنفرانگیزی با خویش صحبت کردن است.
وقتی دچار احساس تنفر از خود میشوید، گویی نمیتوانید از انتقادهای خود خلاص شوید تنفر از خود، به روش تنفرانگیزی با خود صحبت کردن است.
برای افراد دیگر دشوار است که بفهمند این حس از کجا می آید و چطور میتوانند کمک کنند.
نفرت از خود در اثر چرخهٔ منفی خودباوری ناقص که شاید به چندین چیزهای مختلف بستگی داشته باشد، بوجود میاید، بطور مثال حادثه یی در دوران کودکی یا در زندگی قبلی که شخص را معتقد میسازد که او نسبت به دیگران از ارزش کمتری برخوردار است و اینکه او ناقص و عیب دار است و دوست داشتنی نیست. نفرت از خود شاید علامت و نشانی سایر اختلالات همچو افسردگی یا اختلال شخصیت دارای بی ثباتی هیجانی نیز باشد.
احساس تنفر از خویش به ما می گوید هیچ توانمندی نداریم در حالیکه این چنین نیست. زمانی را برای شناسایی توان مندی های خویش اختصاص دهید. چنانچه انجام این کار برایتان مشکل است، میتوانید از افراد دیگر کمک بگیرید. افراد دیگر راحت تر خصوصیت را در ما می بینند که امکان دارد برای خودمان ناشناخته باشد.
اول اینکه "خودبیزاری" یک بیماری روانی بخصوص نیست، بلکه رفتار و نگرشیست که میتواند بههمراه طیفی از بیماریهای روانی یا اختلالات شخصیت باشد.
خودبیزاری به شکل نفرت، نگرش منفی، خشم یا حتی پیشداوری نسبت خود و گروههای مرتبط با خود از جمله خانواده، نژاد، ملیت، مذهب یا طبقه اجتماعی است. از نظر روانشناختی، کم بودن "عزت نفس" عامل اصلی اینگونه رفتارها و نگرشهاست. فرد درگیر خود (یا گروه خود) را ذاتا حقیر، ناتوان و بیارزش میپندارد.
به خود توهین و تحقیر روا میدارد و در عین حال شدیداً در بند قضاوت "آن دیگری" است. آن دیگری باید از او راضی و خرسند باشد به هر قیمتی.
آن دیگری میتواند هر فرد یا گروهی باشد، اما عموما پای آن گروه والاتر و برتر در میان است. در اینجا دو مفهوم دیگر وارد میشود، یکی "نژادپرستی درونیشده" و دیگری "تفکر استعماری". فردی که قربانی تبعیض است اما بر آن صحه میگذارد و خودی را مستحق تنبیه گروهی میداند نژادپرستی را درونی کرده است.
در همین حال، در تفکر استعماری، احساس ذلت قوم استثمار شده درباره هرچیزیست که رنگ و بویی از استثمارگر داشته باشد. زیرا که استثمارگر ذاتا برتر و والاتر است. از رنگ پوست و مو گرفته تا نام ها، اعیاد، رسوم، سبک زندگی و عناصر مختلف فرهنگی، هرچه شباهت به استثمارگر داشته باشد "بهتر" است.
همچنین فرد درگیر، بسیار از تصمیمگیری، اقدام و احیانا شکست میترسد. کمالگرا و تمامیتخواه است، حتی نقصهای کوچک برآشفتهاش میکند. دچار احساس گناه نوروتیک و اغراقآمیز است و برای اشتباهات کوچک انتظار جزای سنگین دارد. چنین فردی بدبین است، زندگی را تباه و آینده را تیره و تار میبیند. حتی اتفاقات ناراحتکننده جزیی را حجتی بر بیمعنایی و فرجام بد میداند. و در نهایت حسود است و بسیار بر داشتههای دیگران بخل داشته و غصه میخورد.
افرادی که از خود تنفر دارند، معمولاً چنين افکاری دارند:
- من میدونم تو شکست میخوری.
- به چه دلیل سعیت را نمیکنی؟
- تو یک بازنده ای
- هیچ کس دوست نداره با تو باشه
- باز گند زدی
به چه علت نمیتونی عادی باشی؟
هنگامی که دچار حس نفرت از خود می شوید، انگار نمی توانید از انتقادهای خویش خلاص شوید. آن ها دائم خویش را سرزنش و مسخره می کنند که این افکار از ذهن آن ها نشات می گیرد.
این نابهنجاری زندگی را چه طور تحتتأثیر قرار میدهد؟
هنگامی که حس تنفر از خود و استرس بسیار قوی شود، خطر این که فردمصاب برای کنترل کردن یا آرام کردن احساسات ناراحت کننده و ناگوار خویش به رفتارهای مخرب بپردازد، به وجود میاید. به خود زیان رساندن یا به روش دیگری خود را بریدن، امکان دارد یک راه برای کاهش اضطراب باشد ولی در عین حال ممکن است فرد این کار را به خاطر مجازات نمودن بدن خویش انجام دهد. افرادی که به تنفر از خود دچار هستند، فکر می کنند که بدن به تزکیه احتیاج دارد. اختلال های خوردن و سو استفاده الکل و مواد مخدر من جمله دیگر روش های حمله به بدن به شمار میرود. این که حتی افکار خودکشی برای فرد مصاب پیدا شود، خارج از امکان نیست.
تنفر از خود و ویرانگری میتواند سبب کناره گیری و گوشه گیری شود. از طریق انزوا شخص مصاب وضعیت و رفتار های خود را پنهان مینماید. احساس شرم که وضعیت را وخیم تر میسازد، در بین افراد مبتلا به این اختلال شایع است. ممکن است شخص مصاب فکر کند که وی قابلیت و شایستگی این را ندارد که از سلامت برخوردار باشد. امکان دارد این سبب شود که وی از نگهداری از خویش دست بکشد یا احتمالا از چیزهای که برای سلامت روحی و بدنی موثر میباشند، جلوگیری کند بطور مانند غذای خوب، خواب درست، ورزش یا معاشرت اجتماعی.
دلایل
تنفر از خود چیزی است که در طول زمان تقویت میشود و تحت تاثیر فاکتورهای بسیاری است. تنها یک اتفاق منجر به تنفر از خود نمیشود بلکه ناشی از اتفاقات متعدد در طول زمان است.
انتظار از خود
طبیعی است که بخواهید دوست داشتنی و مورد پذیرش باشید و کارهای خود را درست انجام دهید. اما گاهی انتظارات ما از خودمان میتواند بسیار بالا باشد طوری که از پس هیچ انسانی برنمیآید. این انتظارات بیش از حد در ما احساس نقصان و شکست ایجاد میکند. منتقد درونی ما مدام ما را سرزنش میکند و به ما یادآور میشود که چقدر ناکام هستیم. حتی وقتی منطق ما این انتظارات را نامعقول میشمارد، اما باز هم منتقد درونی ما را به سمت تنفر از خود میکشاند.
انتظارات دیگران
در تلاش برای حفظ ارتباط با دیگران، در طول زمان یاد میگیریم چگونه انتظارات دیگران را برآورده کنیم. در تجربههای اجتماعی یاد میگیریم وقتی دیگران با ما احساس شادی دارند، ما نیز با خود احساس خوبی خواهیم داشت. این روش تفکر روش سالمی نیست و میتواند به الگوهای خاصی از رفتار وابسته منجر شود. با این حال، برخی افراد وقتی نمیتوانند انتظارات و نیازهای دیگران را رفع کنند، احساس بدی پیدا میکنند یا حس میکنند دیگران را مایوس کردهاند. افرادی که از خود متنفرند در مواقعی که نمیتوانند انتظارات دیگران را برآورده میکنند، گمان میکنند مشکل از آنهاست، درنتیجه احساس شکست میکنند و حس میکنند برای دیگران دوست داشتنی و ارزشمند نیستند.
ذهنیت کمالگرا
کمالگراها کسانی هستند که اجازه هیچ گونه خطایی را برای خود قائل نیستند. آنها از خود انتظار دارند در هر زمان و هر شرایطی تمام و کمال و بیعیب و نقص باشند. ما معمولا برای حفاظت خود در برابر درد و ناراحتی و احساس طرد شدن از ذهنیت کمالگرا استفاده میکنیم.
وقتی همه تمرکز خود را بر عملکردتان معطوف میکنید، انتظار دارید دچار احساس درد و رنج ناشی از نقصان نشوید. احساسات بدی چون سرزنش، خجالت، تنهایی، طرد، تمسخر، قضاوت و … .
آسیبهای گذشته
بسیاری از افراد با میزان بالای تنفر از خود اغلب تجربههای چالشبرانگیز و دلخراش در گذشته داشتهاند. این تجربیات شامل خشونت یا سوءاستفاده احساسی یا فیزیکی و جنسی میشود. وقتی کودکان دچار خشونت یا سوءاستفاده احساسی میشوند، جهان را جای ناامنی میبینند و به اطرافیان خود به عنوان خطر مینگرند. در ارتباطات خود با دیگران، این افراد به این باور میرسند که ارزشی ندارند و دوست داشتنی نیستند. حتی ممکن است آنها این حرف را مستقیما از والدین یا کسی که دوستش دارند شنیده باشند. جملهای پر از نفرت که به سرعت بخشی از منتقد درونی آنها میشود.
مقایسه
همیشه روی عملکرد افراد ارزشگذاری میشود. گرچه این یک تمایل طبیعی است که همه ما دوست داریم بهترین عملکرد را داشته باشیم و از دیگران عقب نمانیم، اما اغلب عملکرد دیگران ما را آشفته و پریشان میسازد. توجه به عملکرد و رفتار دیگران ضرری ندارد اما اگر بر روی آنها ارزشگذاری صورت بگیرد، میتواند آسیبزا باشد. کسانی که دچار حس تنفر از خود هستند، مدام به اینگونه مقایسهها مراجعه میکنند. مقایسه کردن یعنی توجه به رفتار دیگران و ارزش گذاشتن بر اینکه چه کسی “بهتر” است و در عین حال خود را کمارزشتر دانستن و درنتیجه احساس تنفر از خود.
اثرات حس تنفر از خود
تنفر از خود بر بسیاری جنبههای زندگی روزمره اثرگذار است. تنفر از خود میتواند مانع از این شود که افراد تصمیمات مهمی بگیرند، ریسک کنند و با دیگران ارتباط برقرار کنند و به اهداف خود برسند.
ارتباط با خود
کسی که از خود متنفر است، در ارتباط با خود سردرگم و ناراحت است. گفتگوی درونی ما با خودمان شامل لغاتی است که برای توصیف خودمان به کار میبریم. افرادی که از خود متنفر هستند اغلب از واژگان منفی در مکالمات درونی شان استفاده میکنند، واژگانی که گویای بیارزشی، سرزنش و ناامیدی هستند. از آنجا که عزت نفس گویای احساسی است که ما به خود داریم، مانند احساس ارزشمند بودن، از این رو در چنین شرایطی عزت نفس نیز در معرض خطر قرار میگیرد
در محیط کار
از آنجا که کار عملکردمحور است و در ارتباط با انتظارات و تعاملات با دیگران میباشد، درنتیجه تنفر از خود بر زندگی کاری نیز تاثیر خواهد گذاشت. وقتی احساس بیارزشی یا ناتوانی میکنیم، تمایل کمتری به انجام پروژهها خواهیم داشت، همکاری با دیگران برای ما سخت خواهد شد، احساس خشم به همکاران خواهیم داشت، احساس میکنیم عملکرد پایینی داریم و حتی از قصد خرابکری میکنیم.
تنظیمات اجتماعی
حس تنفر از خود این پیام را به ما میرساند که هیچ ارزشی نداریم و هیچ چیز برای ارائه به دیگران نداریم. برای افرادی که مدام با افکار و احساسات منفی نسبت به خود دست و پنجه نرم میکنند، برقراری رابطه دوستی و حفظ آن بسیار سخت خواهد بود چنین افرادی معمولا برای جلوگیری از مورد انتقاد و قضاوت قرار گرفتن یا طرد شدن از ملاقات با افراد جدید خودداری میکنند. وقتی به دیگران نزدیک میشوند، به نظر سرد و بیتفاوت میرسند و همین مانع از نزدیکی بیشتر آنها با دیگران میشود.
روابط خانوادگی
از آنجا که تنفر از خود ناشی از تجربههای اجتماعی گذشته مانند سوءاستفاده و آسیب روحی میباشد، خانواده میتواند احساس بغرنجی برای افرادی که دچار تنفر از خود هستند، ایجاد کند. خانواده ممکن است آنها را در شرایطی قرار دهد که لازم باشد با افرادی که در تجربههای دردناک گذشته آنها نقش داشتهاند، تعامل داشته باشند و این در آنها احساس استرس و ناراحتی ایجاد میکند و آنها را وادار میکند از خاطرات تلخ گذشته خود دوری کنند. حتی اگر این افراد خاطره دردناکی از خانواده نداشته باشند، ذهنیت کمالگرا و انتظارات غیرواقعی آنها از خودشان مانع از آن میشود که تعاملات لذتبخشی با خانواده داشته باشند. تمرکز بیش از حد این افراد بر عملکرد عالی داشتن فشاری بر آنها تحمیل میکند که نمیتوانند از ارتباطات خانوادگی لذت ببرند.
روابط عاشقانه
کسانی که حس تنفر ز خود را تجربه میکنند، در برقراری رابطه عاشقانه دچار سردرگمی میشوند. همه ما انسانها دوست داریم با دیگران ارتباط داشته باشیم و احساس تعلق کنیم یا مورد قبول کسانی که به ما نزدیک هستند، قرار بگیریم. اما انتقاد و تنفر از خود دشمن نزدیکی و صمیمیت با دیگران است اینگونه افراد ترس دارند که اگر کسی به آنها نزدیک شود متوجه نقص و بیارزشی آنها شود از این رو برقراری ارتباط آنها را تحت فشار میگذارد. آنها به اندازه کافی به خاطر منتقد درونیشان درد میکشند اما اگر دیگری نیز این انتقادها را در آنها ببیند و دریابد آنها را به شدت سرخورده میکند.
هدفگذاری
نفرت از خود به ما میگوید ناتوان هستیم و به راحتی شکست میخوریم. احتمالا اهداف، خواستهها و رویاهایی دارید که احساس میکنید نشدنی و دور هستند زیرا نفرت از خود بین شما و اهدافتان قرار گرفته است. ممکن است به دیگران نگاه کنید و احساس کنید به خواستههایشان رسیدهاند در حالی که شما همچنان درگیر انتقاد از خود هستید. این روش زندگی بسیار خستهکننده است و میتواند منجر به از دست دادن رغبت برای هدفگذاری شود .
تصمیمگیری
تصمیمگیری میتواند یک چالش مهم برای افرادی باشد که درگیر تنفر از خود هستند. همانطور که در مورد هدفگذاری نیز گفته شد، کسانی که خودانتقادگری شدید دارند، دچار خستگی مفرط میشوند زیرا مدام در حال تلاش برای خاموش کردن صدای منفی و انتقادگر درونی هستند تا بتوانند تصمیمی بگیرند. وقتی دچار چنین افکار منفی میشویم، کمتر تمایل به ریسک کردن برای رشد و ترقی خواهیم داشت، درنتیجه فرصت برای برقراری ارتباط با دیگران را از دست میدهیم و خود را گرفتار در الگوی گفتگوهای منفی درونی میبینیم که میتواند ما را در تصمیمگیری فلج و ناتوان کند.
روشهای مقابله
زندگی کردن با احساس تنفر از خود، خستهکننده، نفرتانگیز است و به انزوا منجر میشود. خبر خوب این است که روشهایی وجود دارد تا بتوان گفتگوی منفی منتقد درون را متوقف کرد، افکار منفی را آرام کرد و در مسیر مثبت و درست حرکت کرد.
وقتی دچار احساس تنفر از خود میشوید، گویی نمیتوانید از انتقادهای خود خلاص شوید تنفر از خود، به روش تنفرانگیزی با خود صحبت کردن است.
برای افراد دیگر دشوار است که بفهمند این حس از کجا می آید و چطور میتوانند کمک کنند.
نفرت از خود در اثر چرخهٔ منفی خودباوری ناقص که شاید به چندین چیزهای مختلف بستگی داشته باشد، بوجود میاید، بطور مثال حادثه یی در دوران کودکی یا در زندگی قبلی که شخص را معتقد میسازد که او نسبت به دیگران از ارزش کمتری برخوردار است و اینکه او ناقص و عیب دار است و دوست داشتنی نیست. نفرت از خود شاید علامت و نشانی سایر اختلالات همچو افسردگی یا اختلال شخصیت دارای بی ثباتی هیجانی نیز باشد.
احساس تنفر از خویش به ما می گوید هیچ توانمندی نداریم در حالیکه این چنین نیست. زمانی را برای شناسایی توان مندی های خویش اختصاص دهید. چنانچه انجام این کار برایتان مشکل است، میتوانید از افراد دیگر کمک بگیرید. افراد دیگر راحت تر خصوصیت را در ما می بینند که امکان دارد برای خودمان ناشناخته باشد.
اول اینکه "خودبیزاری" یک بیماری روانی بخصوص نیست، بلکه رفتار و نگرشیست که میتواند بههمراه طیفی از بیماریهای روانی یا اختلالات شخصیت باشد.
خودبیزاری به شکل نفرت، نگرش منفی، خشم یا حتی پیشداوری نسبت خود و گروههای مرتبط با خود از جمله خانواده، نژاد، ملیت، مذهب یا طبقه اجتماعی است. از نظر روانشناختی، کم بودن "عزت نفس" عامل اصلی اینگونه رفتارها و نگرشهاست. فرد درگیر خود (یا گروه خود) را ذاتا حقیر، ناتوان و بیارزش میپندارد.
به خود توهین و تحقیر روا میدارد و در عین حال شدیداً در بند قضاوت "آن دیگری" است. آن دیگری باید از او راضی و خرسند باشد به هر قیمتی.
آن دیگری میتواند هر فرد یا گروهی باشد، اما عموما پای آن گروه والاتر و برتر در میان است. در اینجا دو مفهوم دیگر وارد میشود، یکی "نژادپرستی درونیشده" و دیگری "تفکر استعماری". فردی که قربانی تبعیض است اما بر آن صحه میگذارد و خودی را مستحق تنبیه گروهی میداند نژادپرستی را درونی کرده است.
در همین حال، در تفکر استعماری، احساس ذلت قوم استثمار شده درباره هرچیزیست که رنگ و بویی از استثمارگر داشته باشد. زیرا که استثمارگر ذاتا برتر و والاتر است. از رنگ پوست و مو گرفته تا نام ها، اعیاد، رسوم، سبک زندگی و عناصر مختلف فرهنگی، هرچه شباهت به استثمارگر داشته باشد "بهتر" است.
همچنین فرد درگیر، بسیار از تصمیمگیری، اقدام و احیانا شکست میترسد. کمالگرا و تمامیتخواه است، حتی نقصهای کوچک برآشفتهاش میکند. دچار احساس گناه نوروتیک و اغراقآمیز است و برای اشتباهات کوچک انتظار جزای سنگین دارد. چنین فردی بدبین است، زندگی را تباه و آینده را تیره و تار میبیند. حتی اتفاقات ناراحتکننده جزیی را حجتی بر بیمعنایی و فرجام بد میداند. و در نهایت حسود است و بسیار بر داشتههای دیگران بخل داشته و غصه میخورد.
افرادی که از خود تنفر دارند، معمولاً چنين افکاری دارند:
- من میدونم تو شکست میخوری.
- به چه دلیل سعیت را نمیکنی؟
- تو یک بازنده ای
- هیچ کس دوست نداره با تو باشه
- باز گند زدی
به چه علت نمیتونی عادی باشی؟
هنگامی که دچار حس نفرت از خود می شوید، انگار نمی توانید از انتقادهای خویش خلاص شوید. آن ها دائم خویش را سرزنش و مسخره می کنند که این افکار از ذهن آن ها نشات می گیرد.
این نابهنجاری زندگی را چه طور تحتتأثیر قرار میدهد؟
هنگامی که حس تنفر از خود و استرس بسیار قوی شود، خطر این که فردمصاب برای کنترل کردن یا آرام کردن احساسات ناراحت کننده و ناگوار خویش به رفتارهای مخرب بپردازد، به وجود میاید. به خود زیان رساندن یا به روش دیگری خود را بریدن، امکان دارد یک راه برای کاهش اضطراب باشد ولی در عین حال ممکن است فرد این کار را به خاطر مجازات نمودن بدن خویش انجام دهد. افرادی که به تنفر از خود دچار هستند، فکر می کنند که بدن به تزکیه احتیاج دارد. اختلال های خوردن و سو استفاده الکل و مواد مخدر من جمله دیگر روش های حمله به بدن به شمار میرود. این که حتی افکار خودکشی برای فرد مصاب پیدا شود، خارج از امکان نیست.
تنفر از خود و ویرانگری میتواند سبب کناره گیری و گوشه گیری شود. از طریق انزوا شخص مصاب وضعیت و رفتار های خود را پنهان مینماید. احساس شرم که وضعیت را وخیم تر میسازد، در بین افراد مبتلا به این اختلال شایع است. ممکن است شخص مصاب فکر کند که وی قابلیت و شایستگی این را ندارد که از سلامت برخوردار باشد. امکان دارد این سبب شود که وی از نگهداری از خویش دست بکشد یا احتمالا از چیزهای که برای سلامت روحی و بدنی موثر میباشند، جلوگیری کند بطور مانند غذای خوب، خواب درست، ورزش یا معاشرت اجتماعی.
دلایل
تنفر از خود چیزی است که در طول زمان تقویت میشود و تحت تاثیر فاکتورهای بسیاری است. تنها یک اتفاق منجر به تنفر از خود نمیشود بلکه ناشی از اتفاقات متعدد در طول زمان است.
انتظار از خود
طبیعی است که بخواهید دوست داشتنی و مورد پذیرش باشید و کارهای خود را درست انجام دهید. اما گاهی انتظارات ما از خودمان میتواند بسیار بالا باشد طوری که از پس هیچ انسانی برنمیآید. این انتظارات بیش از حد در ما احساس نقصان و شکست ایجاد میکند. منتقد درونی ما مدام ما را سرزنش میکند و به ما یادآور میشود که چقدر ناکام هستیم. حتی وقتی منطق ما این انتظارات را نامعقول میشمارد، اما باز هم منتقد درونی ما را به سمت تنفر از خود میکشاند.
انتظارات دیگران
در تلاش برای حفظ ارتباط با دیگران، در طول زمان یاد میگیریم چگونه انتظارات دیگران را برآورده کنیم. در تجربههای اجتماعی یاد میگیریم وقتی دیگران با ما احساس شادی دارند، ما نیز با خود احساس خوبی خواهیم داشت. این روش تفکر روش سالمی نیست و میتواند به الگوهای خاصی از رفتار وابسته منجر شود. با این حال، برخی افراد وقتی نمیتوانند انتظارات و نیازهای دیگران را رفع کنند، احساس بدی پیدا میکنند یا حس میکنند دیگران را مایوس کردهاند. افرادی که از خود متنفرند در مواقعی که نمیتوانند انتظارات دیگران را برآورده میکنند، گمان میکنند مشکل از آنهاست، درنتیجه احساس شکست میکنند و حس میکنند برای دیگران دوست داشتنی و ارزشمند نیستند.
ذهنیت کمالگرا
کمالگراها کسانی هستند که اجازه هیچ گونه خطایی را برای خود قائل نیستند. آنها از خود انتظار دارند در هر زمان و هر شرایطی تمام و کمال و بیعیب و نقص باشند. ما معمولا برای حفاظت خود در برابر درد و ناراحتی و احساس طرد شدن از ذهنیت کمالگرا استفاده میکنیم.
وقتی همه تمرکز خود را بر عملکردتان معطوف میکنید، انتظار دارید دچار احساس درد و رنج ناشی از نقصان نشوید. احساسات بدی چون سرزنش، خجالت، تنهایی، طرد، تمسخر، قضاوت و … .
آسیبهای گذشته
بسیاری از افراد با میزان بالای تنفر از خود اغلب تجربههای چالشبرانگیز و دلخراش در گذشته داشتهاند. این تجربیات شامل خشونت یا سوءاستفاده احساسی یا فیزیکی و جنسی میشود. وقتی کودکان دچار خشونت یا سوءاستفاده احساسی میشوند، جهان را جای ناامنی میبینند و به اطرافیان خود به عنوان خطر مینگرند. در ارتباطات خود با دیگران، این افراد به این باور میرسند که ارزشی ندارند و دوست داشتنی نیستند. حتی ممکن است آنها این حرف را مستقیما از والدین یا کسی که دوستش دارند شنیده باشند. جملهای پر از نفرت که به سرعت بخشی از منتقد درونی آنها میشود.
مقایسه
همیشه روی عملکرد افراد ارزشگذاری میشود. گرچه این یک تمایل طبیعی است که همه ما دوست داریم بهترین عملکرد را داشته باشیم و از دیگران عقب نمانیم، اما اغلب عملکرد دیگران ما را آشفته و پریشان میسازد. توجه به عملکرد و رفتار دیگران ضرری ندارد اما اگر بر روی آنها ارزشگذاری صورت بگیرد، میتواند آسیبزا باشد. کسانی که دچار حس تنفر از خود هستند، مدام به اینگونه مقایسهها مراجعه میکنند. مقایسه کردن یعنی توجه به رفتار دیگران و ارزش گذاشتن بر اینکه چه کسی “بهتر” است و در عین حال خود را کمارزشتر دانستن و درنتیجه احساس تنفر از خود.
اثرات حس تنفر از خود
تنفر از خود بر بسیاری جنبههای زندگی روزمره اثرگذار است. تنفر از خود میتواند مانع از این شود که افراد تصمیمات مهمی بگیرند، ریسک کنند و با دیگران ارتباط برقرار کنند و به اهداف خود برسند.
ارتباط با خود
کسی که از خود متنفر است، در ارتباط با خود سردرگم و ناراحت است. گفتگوی درونی ما با خودمان شامل لغاتی است که برای توصیف خودمان به کار میبریم. افرادی که از خود متنفر هستند اغلب از واژگان منفی در مکالمات درونی شان استفاده میکنند، واژگانی که گویای بیارزشی، سرزنش و ناامیدی هستند. از آنجا که عزت نفس گویای احساسی است که ما به خود داریم، مانند احساس ارزشمند بودن، از این رو در چنین شرایطی عزت نفس نیز در معرض خطر قرار میگیرد
در محیط کار
از آنجا که کار عملکردمحور است و در ارتباط با انتظارات و تعاملات با دیگران میباشد، درنتیجه تنفر از خود بر زندگی کاری نیز تاثیر خواهد گذاشت. وقتی احساس بیارزشی یا ناتوانی میکنیم، تمایل کمتری به انجام پروژهها خواهیم داشت، همکاری با دیگران برای ما سخت خواهد شد، احساس خشم به همکاران خواهیم داشت، احساس میکنیم عملکرد پایینی داریم و حتی از قصد خرابکری میکنیم.
تنظیمات اجتماعی
حس تنفر از خود این پیام را به ما میرساند که هیچ ارزشی نداریم و هیچ چیز برای ارائه به دیگران نداریم. برای افرادی که مدام با افکار و احساسات منفی نسبت به خود دست و پنجه نرم میکنند، برقراری رابطه دوستی و حفظ آن بسیار سخت خواهد بود چنین افرادی معمولا برای جلوگیری از مورد انتقاد و قضاوت قرار گرفتن یا طرد شدن از ملاقات با افراد جدید خودداری میکنند. وقتی به دیگران نزدیک میشوند، به نظر سرد و بیتفاوت میرسند و همین مانع از نزدیکی بیشتر آنها با دیگران میشود.
روابط خانوادگی
از آنجا که تنفر از خود ناشی از تجربههای اجتماعی گذشته مانند سوءاستفاده و آسیب روحی میباشد، خانواده میتواند احساس بغرنجی برای افرادی که دچار تنفر از خود هستند، ایجاد کند. خانواده ممکن است آنها را در شرایطی قرار دهد که لازم باشد با افرادی که در تجربههای دردناک گذشته آنها نقش داشتهاند، تعامل داشته باشند و این در آنها احساس استرس و ناراحتی ایجاد میکند و آنها را وادار میکند از خاطرات تلخ گذشته خود دوری کنند. حتی اگر این افراد خاطره دردناکی از خانواده نداشته باشند، ذهنیت کمالگرا و انتظارات غیرواقعی آنها از خودشان مانع از آن میشود که تعاملات لذتبخشی با خانواده داشته باشند. تمرکز بیش از حد این افراد بر عملکرد عالی داشتن فشاری بر آنها تحمیل میکند که نمیتوانند از ارتباطات خانوادگی لذت ببرند.
روابط عاشقانه
کسانی که حس تنفر ز خود را تجربه میکنند، در برقراری رابطه عاشقانه دچار سردرگمی میشوند. همه ما انسانها دوست داریم با دیگران ارتباط داشته باشیم و احساس تعلق کنیم یا مورد قبول کسانی که به ما نزدیک هستند، قرار بگیریم. اما انتقاد و تنفر از خود دشمن نزدیکی و صمیمیت با دیگران است اینگونه افراد ترس دارند که اگر کسی به آنها نزدیک شود متوجه نقص و بیارزشی آنها شود از این رو برقراری ارتباط آنها را تحت فشار میگذارد. آنها به اندازه کافی به خاطر منتقد درونیشان درد میکشند اما اگر دیگری نیز این انتقادها را در آنها ببیند و دریابد آنها را به شدت سرخورده میکند.
هدفگذاری
نفرت از خود به ما میگوید ناتوان هستیم و به راحتی شکست میخوریم. احتمالا اهداف، خواستهها و رویاهایی دارید که احساس میکنید نشدنی و دور هستند زیرا نفرت از خود بین شما و اهدافتان قرار گرفته است. ممکن است به دیگران نگاه کنید و احساس کنید به خواستههایشان رسیدهاند در حالی که شما همچنان درگیر انتقاد از خود هستید. این روش زندگی بسیار خستهکننده است و میتواند منجر به از دست دادن رغبت برای هدفگذاری شود .
تصمیمگیری
تصمیمگیری میتواند یک چالش مهم برای افرادی باشد که درگیر تنفر از خود هستند. همانطور که در مورد هدفگذاری نیز گفته شد، کسانی که خودانتقادگری شدید دارند، دچار خستگی مفرط میشوند زیرا مدام در حال تلاش برای خاموش کردن صدای منفی و انتقادگر درونی هستند تا بتوانند تصمیمی بگیرند. وقتی دچار چنین افکار منفی میشویم، کمتر تمایل به ریسک کردن برای رشد و ترقی خواهیم داشت، درنتیجه فرصت برای برقراری ارتباط با دیگران را از دست میدهیم و خود را گرفتار در الگوی گفتگوهای منفی درونی میبینیم که میتواند ما را در تصمیمگیری فلج و ناتوان کند.
روشهای مقابله
زندگی کردن با احساس تنفر از خود، خستهکننده، نفرتانگیز است و به انزوا منجر میشود. خبر خوب این است که روشهایی وجود دارد تا بتوان گفتگوی منفی منتقد درون را متوقف کرد، افکار منفی را آرام کرد و در مسیر مثبت و درست حرکت کرد.
تغییر افکار و تغییر حقیقت با استفاده از پروسه زیر می توانید افکار منفی تان را در مورد تنفر از خود مدیریت کنید:
مرحله 1: به این موضوع واقف باشید که افکار شما هم اکنون حقیقت ندارند و این افکار و ایده ها فقط در لحظه از ذهن شما عبور می کنند.
مرحله 2: چه این افکار حقیقت داشته باشند و چه خوب باشند یا بد، تنها ایده هستند که به ذهن شما خطور می کند و اصلا حقیقت محض نیستند.
مرحله 3: افکار منفی خود را مورد آزمایش قرار دهید. از خودتان راجع به این افکار منفی سوال کنید و بخواهید آن ها را به اثبات برسانید. با این کار خواهید فهمید که این افکار کاملا پوچ می باشند.
مرحله 4: برنامه ریزی داشته باشید. لیستی از باید ها و نباید های خود را در زندگی ایجاد کنید و سعی کنید که به آن تعهد داشته باشید تا بتوانید رفتار درست از خود نشان دهید و افکار منفی به سراغ شما نیایند .
مرحله 5: همیشه یک موضوع را از دید مثبت نگاه کنید.
مرحله 6: برای خودتان ارزش و احترام قائل شوید و سعی کنید که شجاعت خود را بالا ببرید.
چگونگی مبارزه با حس تنفر از خود
کمتر قیاس کنید
همیشه سن خویش را با افراد دیگر در نظر بگیرید و ببینید که از چه لحاظ هایی خودتان را با آنها مقایسه می کنید. احیانا بسياري از این مقایسه ها، مقایسه های نابه جا می باشد.
مقایسه کردن خویش با افراد دیگر و نحوه این کار بسیار مهم میباشد و انسانها معمولاً در گروههای اجتماعی بزرگ زندگی می کنند. برای موفق شدن احتیاج دارید که رفتارهای طبیعی داشته باشید و به یکسری از عقاید خویش پایبند باشید و همچنين باید رفتارهای خویش را بررسی کنید.
اینجاست که مقایسه کردن به درد شما می خورد ولی گاهی وقت ها اشخاص با مقایسه کردن تنها به خودشان ضرر می زنند و معنی عزت نفس این است که هیچ وقت خودتان را دست کم نگیرید ولی تلاش کنید با مقایسه کردن خویش نسبت به افراد دیگر اشکالات خویش را رفع کنید و تنها سبب پیشرفتتان شود.
گاهی وقت ها افراد با مقایسه کردن ، تنها از اعتماد به نفس خویش می کاهند و این سبب می شود که ارزش های خویش را در زندگی نادیده بگیرند و در نتیجه اعتماد به نفس آنها کاهش پیدا می کند و در چنين مواردی باید دست از مقایسه کردن بکشید تا بتوانید آنرا از راه درست به انجام برسانید.
باورهای قدیمی خویش را به چالش بکشید
اگر با حس تنفر از خود دست و پنجه نرم می کنید، احتمالا حس می کنید منتقد درونی شما بی رحمانه این حس را دائم منتقل می کند که نسبت به خود ، توانایی ها و ارزش خویش حس منفی داشته باشید. کم کم گمان می کنید این تصورات منفی حقیقت دارند در حالیکه چنين نیست.
ارام کردن خویش و درک این که این تصورات از کجا می آیند میتواند به شما کمک کند. تلاش کنید با تمایز دادن احساسات از واقعیت ها، این تصورات خویش را به چالش بکشید. طولانی مدت از این تصورات که ترغیب کننده حس تنفر از خود است، استفاده نکنید. تنها به این دلیل که منتقد درونی برای شما آشناست، به این معنی نیست که میتواند برایتان لازم و کمک کننده باشد.
فهرستی از توانمندی های خویش تهیه کنید
احساس تنفر از خویش به ما می گوید هیچ توان مندی نداریم در حالیکه این چنین نیست. زمانی را برای شناسایی توان مندی های خویش اختصاص دهید. چنانچه انجام این کار برایتان مشکل است، میتوانید از افراد دیگر کمک بگیرید. افراد دیگر راحت تر خصوصیت را در ما می بینند که امکان دارد برای خودمان ناشناخته باشد. میتوانید از ازمون های آنلاین هم برای شناسایی توان مندی های شخصی خویش کمک بگیرید.
مبارزه با افکار منفی
افکار و احساسات در خصوص تنفر از خویش برای همه انسانها پیش می آید ولی سؤال اینجاست که چه قدر این افکار قوی هستند که مطالعات نشان داده است بخش وسیعی از واقعیت بر پایه افکار ما میباشد و بر روی احساسات و عواطف ما تاثیر گذار است و در این بین اشخاص میتوانند از ذهن درمانی و رفتار درمانی استفاده کنند که در آن متد های زيادي برای طیف وسیعی از مشکلات با آنها ارائه می شود.
بخشش را تمرین کنید
معمولاً افرادی که از خویش متنفرند بر گذشته تمرکز دارند، خاطره ها و احساسات تلخی چون خجالت، گناه، عصبانیت، شرمندگی یا ضعف را مرور می کنند. در چنين فضایی هیچ جایی برای بخشش خویش یا در اغوش کشیدن خویش وجود ندارد.
تمرین کنید در زمان حال باشید، به مسیری که سپری نموده اید فکر کنید و خویش را پذیرفته و ببخشید. حتی چنانچه قدری برایتان عجیب و متفاوت است، یادتان باشد هدف کاهش نفرت از خود و تمرین دلسوزی بخود است.
یادتان باشد رهایی از حس تنفر به خود زمانبر است. امکان دارد بنظر چالش برانگیز و غیرممکن بیاید ولی شدنی است. هرچه خویش را از انتقادهای درونی منفی رها کنید، حس لذت، ارامش و هم آهنگی بیشتری با زندگی خواهید داشت.
برنامه هایتان را سازماندهی کنید
یک راه عالی برای شروع حرکت رو به جلو و کشف آنچه که می تواند در جهت بهتر شدن زندگی تان تغییر کند، سازماندهی برنامه هایتان است. تعطیلات آخر هفته را در خانه بگذرانید و همه ی چیزهای منفی را دور بریزید. از شر چیزهایی که لازم ندارید یا دیگر نمی خواهید خلاص شوید و فضای زندگی خود را بازتر کنید. تمیز کردن فضای خانه و اطمینان از این که خانه شما سازماندهی شده، می تواند شگفتی های زیادی را برای آرامش درونی شما به ارمغان آورد.
ورزش کنید
ورزش کردن می تواند به آرامش درونی شما کمک کند. برای ورزش کردن شما مجبور نیستید حتما به باشگاه بروید یا برخی باکس های سنگین را برای ساخت عضلانی قوی جابجا کنید بلکه ورزش می تواند انواع بسیاری داشته باشد. لیکن جابجا کردن این باکس های سنگین و یا ترکیب تمرین با کارهای روزمره تان باعث می شود که روزهای هفته تان دلپذیرتر شده و شما جذاب تر به نظر برسید.
تعریف و تمجیدها را بپذیرید
وقتی با خود گفتگوی منفی داریم، تعریف و تمجید شخص دیگر برایمان بیگانه و پذیرش آن سخت است. با نادیده یا دست کم گرفتن این تعریفها خود را از آنها دور میکنیم تا احساس ارزشمندی نکنیم. قبول و پذیرفتن این تعریف و تمجیدها را با خود تمرین کنید. پاسخ “متشکرم” بدون خودانتقادگری یا واکنش بیادبانه ابراز کنید. این تمرین، باور قدیمی شما را در تنفر از خود به چالش میکشد.
محرک های منفی را حذف کنید
وقتی با خود گفتگوی منفی داریم، تعریف و تمجید شخص دیگر برایمان بیگانه و پذیرش آن سخت است. با نادیده یا دست کم گرفتن این تعریفها خود را از آنها دور میکنیم تا احساس ارزشمندی نکنیم. قبول و پذیرفتن این تعریف و تمجیدها را با خود تمرین کنید. پاسخ “متشکرم” بدون خودانتقادگری یا واکنش بیادبانه ابراز کنید. این تمرین، باور قدیمی شما را در تنفر از خود به چالش میکشد.
محرک های منفی را حذف کنید
عوامل محرکی را که در ذهنتان سبب تنفر از زندگی می شوند و آرامش درونی شما را بهم می ریزند، دور بریزید. تا زمانی که قادر به مقابله با آنها نباشید و تمام چیزهای اضطراب آور را کنار نگذارید، هرگز نمی توانید از شر تمام این عوامل منفی خلاص شوید. اگر از آنچه که "اختلال مقایسه وسواسی" (به عنوان مثال وسواس مقایسه شیوه زندگی دوستان "موفق" با خود) نام دارد رنج می برید، دیگر از فیس بوک و توییتر استفاده نکنید. رسانه های اجتماعی می توانند یک راه فوق العاده برای ارتباط و تعامل باشند، اما می تواند یک محیط سمی را برای عصبی شدن و مقایسه ایجاد کنند.
حرکت به سوی جلو
زندگی یک رمز و راز است و می تواند یک میدان مین گذاری شده با سختی های فراوان باشد. گاهی اوقات شما دچار شکست می شوید، و در این لحظه آنچه که لازم است این است که پا پس نکشید و به جلو بروید. سعی کنید نیکوکار باشید و به دیگران کمک نمایید. نیکوکاری چیزی است که اغلب به عنوان یک محرک خوب در رفتار انسان مورد استفاده قرار می گیرد. ممکن است شما تا کنون چیزهای بسیار بدی را در مورد بسیاری از افراد مشهور شنیده باشید، اما در نهایت با خود می گویید او هر چه باشد به خیریه کمک می کند. داوطلبانه به دیگران کمک کنید.
افراد زیادی در جهان وجود دارند، که در حال فرو رفتن در منجلابی هستند که شما به تازگی از آن خارج شده اید و اگر دوست ندارید آنها نیز همین چیزها را تجربه کنند پس باید به آنها کمک کنید. با کمک به بی خانمان ها یا شرکت در هر جایی که نیاز است، می توانید تفاوت های زیادی را در زندگی این افراد به وجود آورید، و علاوه بر این، تحولات عظیمی را نیز در ذهن تان ایجاد نمایید.
این گونه کارها و انجام امور خيريه یک احساس فوق العاده را در شما به وجود خواهند آورد و من فکر می کنم به افرادی که از زندگی خود متنفر هستند کمک خواهد کرد تا دیگر چنین دیدی نداشته باشند. اگر شما به دیگران کمک کنید، چنان تاثیر مثبتی بر روی جهان خواهید گذاشت که برخی از این تاثیرات نیز به خود شما باز خواهد گشت و سبب بهبود روابط زندگیتان خواهد شد.
حرکت به سوی جلو
زندگی یک رمز و راز است و می تواند یک میدان مین گذاری شده با سختی های فراوان باشد. گاهی اوقات شما دچار شکست می شوید، و در این لحظه آنچه که لازم است این است که پا پس نکشید و به جلو بروید. سعی کنید نیکوکار باشید و به دیگران کمک نمایید. نیکوکاری چیزی است که اغلب به عنوان یک محرک خوب در رفتار انسان مورد استفاده قرار می گیرد. ممکن است شما تا کنون چیزهای بسیار بدی را در مورد بسیاری از افراد مشهور شنیده باشید، اما در نهایت با خود می گویید او هر چه باشد به خیریه کمک می کند. داوطلبانه به دیگران کمک کنید.
افراد زیادی در جهان وجود دارند، که در حال فرو رفتن در منجلابی هستند که شما به تازگی از آن خارج شده اید و اگر دوست ندارید آنها نیز همین چیزها را تجربه کنند پس باید به آنها کمک کنید. با کمک به بی خانمان ها یا شرکت در هر جایی که نیاز است، می توانید تفاوت های زیادی را در زندگی این افراد به وجود آورید، و علاوه بر این، تحولات عظیمی را نیز در ذهن تان ایجاد نمایید.
این گونه کارها و انجام امور خيريه یک احساس فوق العاده را در شما به وجود خواهند آورد و من فکر می کنم به افرادی که از زندگی خود متنفر هستند کمک خواهد کرد تا دیگر چنین دیدی نداشته باشند. اگر شما به دیگران کمک کنید، چنان تاثیر مثبتی بر روی جهان خواهید گذاشت که برخی از این تاثیرات نیز به خود شما باز خواهد گشت و سبب بهبود روابط زندگیتان خواهد شد.
دلسوز خود باشید
کسانی که از خود متنفر هستند برایشان آسان است برای دیگران دلسوزی کنند اما برای خودشان خیر. کسانی که با منتقد سختگیردرونی خود زندگی میکنند برایشان دشوار است که نسبت به خود دلرحم باشند. به جای آنکه به خاطر هر نقص و کمبودی خود را مورد انتقاد و قضاوت سختگیرانه قرار دهید، نسبت به خود دلرحم باشید به این معنا که مهربان هستید و میدانید چه زمان با احساسات شخصی خود مواجه شوید. اصلا چه کسی گفته است باید کامل باشید؟