فوتبال؛ ورزش پر تنش
میگنا: خشونت همیشه و همواره در جان آدمی غلیان داشته است. جنگ ها و کشمکش های خشن، بخش بزرگ و لاینفک تاریخند. حتی میتوان گفت، جنگ ها و خشونت ها، تاریخ را ساختهاند و اگر قتل و غارت نبود تاریخ، داستانی یکنواخت بود شبیه داستان زندگی جمعی از مورچگان.
غریزه کشورگشایی و احساس نیاز به اثبات برتری در بشر، شاید در ابتدا برای کسب غذای بیشتر و سرزمین های حاصلخیزتر بود، اما کمکم موارد دعوا بیشتر و بیشتر شد. مرزها شکل گرفت و درگیری ها متنوع شد به طوری که حتی بر سر مفاهیم انتزاعی همچون برتری نژاد یا ایدئولوژی خشونت های غیر قابل باوری اعمال شد. خشونتها در طی زمان و با گسترش مدنیت در ظاهر تغییر شکل داد و سیاست ورزی به ویژه در زمینههای اقتصادی ابزاری برای اعمال آن شد. تحلیل و بررسی این تغییر شکل، مبحث این گزارش نیست، اما در کنار این تغییر، صورت هایی از نمایش خشونت نیز به شکل مسابقات و تورنمت های ورزشی ایجاد شد تا آن بخش به جا مانده از غریزه خشونت که حالا متمدن تر شده، اقناع شود.
در واقع اینگونه عنوان میشود که مسابقات ورزشی از قرن بیستم به بعد، مظهر و به نوعی مناسک مدرنیته در نظر گرفته شده است؛ مکان هایی برای رقابت میان برگزیدگان گروه های مختلف اجتماعی و مبارزه در راستای کسب برتری و اقناع خوی سلطه جویی. نوعی برتری بدون ریختن خون از بینی کسی که در عین حال، میتواند هیجانات را تخلیه کند. تنوع مسابقات نیز نشان از تنوع نیازهای هیجانی و حجم خشم انباشته گروههای مختلف دارد. باشگاه های مشتزنی و ورزش های خشن رزمی، شاید نیاز هیجانی درصد اندکی از افراد را برآورده میکند و ورزشهای نرمتر و جمعی، هیجانات جمعیِ جمعیت بیشتری را کنترل میکند.
از این منظر، شاید برگزاری پرشور مسابقات ورزشی (و نه ورزش به عنوان تحرک برای سلامتی) یکی از نیازهای جامعه مدرن باشد. جامعهای که در طول زمان، محدودیتهای گستردهای علیه غرایز بشری وضع کرده تا از توان انسان در جهت توسعه و پیشرفت استفاده شود. اما چپگرایان نظر دیگری دارند و معتقدند مسابقات ورزشی تنها زمینه جدید و مدرنی برای ایجاد ارزش افزوده از سرمایه است. آنها معتقدند برگزاری مسابقات جدای از اینکه ایجاد سرگرمی کاذب برای جامعه است، به بازتولید خشونت میانجامد.
زهرا رمضانلو، استاد فلسفه دانشگاه آزاد زنجان در این مورد میگوید: این تلقی ساده در مورد واژهها و مفاهیم که ما میدانیم آنها دقیقا چه هستند، همیشه رهزن فکر ماست و میتواند ما را به اشتباه بیاندازد. از این رو، وقتی صحبت از خشونت میشود، احتمالاً این اتفاق میافتد و تلقی ساده، جای معنای دقیق را میگیرد. ما غالباً در مورد خشونت به جنبه فیزیکی و آشکار خشونت نظر داریم. شاید لازم است اینطور نگاه کنیم شرایط اجتماعی نامناسب مثل فقر اقتصادی و فرهنگی میتواند از عوامل خشونت باشد. اما در مورد جوامع پیچیده، متکثر و گسترده مدرن امروزی مسأله به این سادگی نیست.
وی در عین حال میافزاید: حتی اگر منظور ما از خشونت، نوعی خشونت فیزیکی و عریان هم باشد باز هم من فکر میکنم که قبل از شرایط اجتماعی، ذات انسانها واجد نوعی خشونت است. دکتر رمضانلو ادامه میدهد: این دیدگاه را به صورت خیلی صریح در نظر فیلسوفی مثل «هابز» میبینیم. وی که از پیشروان تئوری های مربوط به فلسفه سیاسی است، با توجه به همین دیدگاه لزوم شکل گیری قدرت و حاکمیت سیاسی را مطرح میکند. همین دیدگاه را به نحو دیگری در فلسفه سیاسی «هانا آرنت» هم میشود دید.
این استاد دانشگاه سپس به ریشه های شخصی خشونت اشاره میکند و ادامه میدهد: اما به نظر من دیدگاههای روانکاوانه در این مورد، جالبتر از فلسفه سیاسی است. روشن است که از نظر روانکاوی هم خشونت در ذات آدمی است و اگر با ادبیات فرویدی صحبت کنیم، در ناخودآگاه آدمیاست. چنانکه حتی تلقی یکپارچگی میان مادر و کودک هم نه صرفا محبتآمیز که محبتی آمیخته به خشونت است. لذا من فکر میکنم در عین حال که ما خشونت را نتیجه شرایط اجتماعی میدانیم، باید به وجوه روانشناختی مساله نیز توجه کنیم، اما در سطح تحلیل فلسفی به نظر میآید چارهای نداریم جز اینکه خشونت را در ذات بشر بدانیم. شاید به دلیل همین ذاتی بودن خشونت است که انسان همیشه در پی وضع قانون، حاکمیت و نظم بوده است.
رمضانلو سپس به تشریح خشونت پنهان میپردازد و میگوید: من در این مورد نگاه بدبینانهای نسبت به قدرت مدرن و سرمایه داری دارم. اولا، همانطور که گفتم خشونت صرفا به جنبه فیزیکی مربوط نمیشود، بلکه خشونت دارای وجهی پنهان هست که به قول «ژیژک» بی نام و نشان است و از این رو، انسان ظاهراً برای مهار خشونت عریان قانون وضع میکند و تن به حاکمیت قدرت میدهد. دوم اینکه خصلت قدرت مدرن این است که نوعی خشونت پنهان یا اگر بتوان گفت، خشونت نَرم را به کار میگیرد. به این صورت که با روش های مختلف (مثل تبلیغ، آموزش، شکل دادن طبقات اقتصادی...) اقدام به تعیین موقعیت و جایگاه برای سوژهها میکند و با ابزار قانون هرگونه تعدی سوژه از این جایگاه و موقعیت را سرکوب میکند، اما این سرکوب پنهان و بی صداست. وی میافزاید: حالا اگر به این وضعیت، این نکته را هم اضافه کنیم که در نگاه سرمایه داری ثروت و سرمایه ارزشی قدسی گونه دارند، شاید حتی به نتایج بدبینانه تری هم برسیم.
استاد فلسفه دانشگاه آزاد زنجان موضوع مهار خشونت در ورزش را نیز زیر سئوال میبرد و میگوید: اینکه آیا ترتیب دادن باشگاه و مسابقه در جهت مهار خشونت است یا خود آن بازتولید خشونت میکند، مبهم است. من فکر میکنم با توجه به ارزش سرمایه و جایگاه تولید ثروت، شاید این برگزاری مسابقات همان قدر که به مهار خشونت منجر میشود، به باز تولید آن نیز منجر میشود. چنانکه همیشه استادیوم های برگزاری بازی های باشگاهی، به ویژه فوتبال یکی از عرصههای ظهور تمایلات نژاد پرستانه بوده و آخرینش را میتوان در مسابقات سری آ ایتالیا در همین اواخر شاهد بودیم.
این استاد دانشگاه تأکید میکند: شاید ورزش و مسابقه ورزشی فی نفسه برای دفع میل انسان به خشونت مفید باشد، اما به نظرم مسابقات ورزشی در قالب نظم مدرن و سرمایهداری مستلزم سرکوب است و خشونت را به نحو دیگری ایجاد میکند.
زهرا رمضانلو در ادامه با تأکید بر اینکه مسابقات ورزشی الزاما کنترل کننده خشم و خشونت نیست میافزاید: در جامعه مدرن هر نهاد و عنصری با نهادهای دیگر ارتباط ارگانیک دارد، بنابراین ورزش به تنهایی نمیتواند میل به خشونت را کانالیزه و هدایت کند، بلکه باید نهادهای دیگر هم کارکرد صحیح داشته باشند. اگر نهادهای دیگر درست کار نکنند، در این ارتباط ارگانیک تبعاً اختلال ایجاد میشود و حتی نهاد ورزش میتواند نتیجه عکس هم داشته باشد. چنانکه در جوامع توسعه نیافته مثل جامعه خودمان میبینیم که نظم و تناسب میان نهادهای مدرن وجود ندارد و بنابراین، نهاد ورزش هم به غالب اهداف فرهنگی نمیرسد.
وی در مورد نهادهای دیگری که کارکرد ناقص آنها عاملی برای بی نتیجه بودن مسابقات در کاهش خشم است میگوید: وقتی نهاد آموزش دارای نقص اساسی و کارکردی هست و آموزش به صورت درست و متناسب با نیازهای جامعه داده نمیشود، این نقصان در جای دیگری نتیجه خودش را نشان میدهد.
رمضانلو در پایان گفت وگوی خود با روزنامه میافزاید: به جز کارکرد ناقص نهادهای دیگر میتوان به نقصان در کارکرد نهادهای متولی مثلاً ساختار فیزیکی مکان مسابقات نیز اشاره کرد که وقتی کارشان را به درستی انجام نمیدهند و امکانات فیزیکی حتی به میزان حداقلی وجود ندارد روی نتیجه و برآیند کار تأثیر میگذارد، رسانه، اقتصاد و... به همین شکل در مسأله دخیلند. هر کدام باید وظایف، کارکرد و اهداف مشخصی داشته باشند و در آن جهت حرکت کنند. روشن است که هر کدام از اینها به تنهایی و به صورت جزیرهای نمیتوانند هدفی را برآورده کنند و نتیجه مثبتی داشته باشند.
منبع: روزنامه اطلاعات
غریزه کشورگشایی و احساس نیاز به اثبات برتری در بشر، شاید در ابتدا برای کسب غذای بیشتر و سرزمین های حاصلخیزتر بود، اما کمکم موارد دعوا بیشتر و بیشتر شد. مرزها شکل گرفت و درگیری ها متنوع شد به طوری که حتی بر سر مفاهیم انتزاعی همچون برتری نژاد یا ایدئولوژی خشونت های غیر قابل باوری اعمال شد. خشونتها در طی زمان و با گسترش مدنیت در ظاهر تغییر شکل داد و سیاست ورزی به ویژه در زمینههای اقتصادی ابزاری برای اعمال آن شد. تحلیل و بررسی این تغییر شکل، مبحث این گزارش نیست، اما در کنار این تغییر، صورت هایی از نمایش خشونت نیز به شکل مسابقات و تورنمت های ورزشی ایجاد شد تا آن بخش به جا مانده از غریزه خشونت که حالا متمدن تر شده، اقناع شود.
در واقع اینگونه عنوان میشود که مسابقات ورزشی از قرن بیستم به بعد، مظهر و به نوعی مناسک مدرنیته در نظر گرفته شده است؛ مکان هایی برای رقابت میان برگزیدگان گروه های مختلف اجتماعی و مبارزه در راستای کسب برتری و اقناع خوی سلطه جویی. نوعی برتری بدون ریختن خون از بینی کسی که در عین حال، میتواند هیجانات را تخلیه کند. تنوع مسابقات نیز نشان از تنوع نیازهای هیجانی و حجم خشم انباشته گروههای مختلف دارد. باشگاه های مشتزنی و ورزش های خشن رزمی، شاید نیاز هیجانی درصد اندکی از افراد را برآورده میکند و ورزشهای نرمتر و جمعی، هیجانات جمعیِ جمعیت بیشتری را کنترل میکند.
از این منظر، شاید برگزاری پرشور مسابقات ورزشی (و نه ورزش به عنوان تحرک برای سلامتی) یکی از نیازهای جامعه مدرن باشد. جامعهای که در طول زمان، محدودیتهای گستردهای علیه غرایز بشری وضع کرده تا از توان انسان در جهت توسعه و پیشرفت استفاده شود. اما چپگرایان نظر دیگری دارند و معتقدند مسابقات ورزشی تنها زمینه جدید و مدرنی برای ایجاد ارزش افزوده از سرمایه است. آنها معتقدند برگزاری مسابقات جدای از اینکه ایجاد سرگرمی کاذب برای جامعه است، به بازتولید خشونت میانجامد.
زهرا رمضانلو، استاد فلسفه دانشگاه آزاد زنجان در این مورد میگوید: این تلقی ساده در مورد واژهها و مفاهیم که ما میدانیم آنها دقیقا چه هستند، همیشه رهزن فکر ماست و میتواند ما را به اشتباه بیاندازد. از این رو، وقتی صحبت از خشونت میشود، احتمالاً این اتفاق میافتد و تلقی ساده، جای معنای دقیق را میگیرد. ما غالباً در مورد خشونت به جنبه فیزیکی و آشکار خشونت نظر داریم. شاید لازم است اینطور نگاه کنیم شرایط اجتماعی نامناسب مثل فقر اقتصادی و فرهنگی میتواند از عوامل خشونت باشد. اما در مورد جوامع پیچیده، متکثر و گسترده مدرن امروزی مسأله به این سادگی نیست.
وی در عین حال میافزاید: حتی اگر منظور ما از خشونت، نوعی خشونت فیزیکی و عریان هم باشد باز هم من فکر میکنم که قبل از شرایط اجتماعی، ذات انسانها واجد نوعی خشونت است. دکتر رمضانلو ادامه میدهد: این دیدگاه را به صورت خیلی صریح در نظر فیلسوفی مثل «هابز» میبینیم. وی که از پیشروان تئوری های مربوط به فلسفه سیاسی است، با توجه به همین دیدگاه لزوم شکل گیری قدرت و حاکمیت سیاسی را مطرح میکند. همین دیدگاه را به نحو دیگری در فلسفه سیاسی «هانا آرنت» هم میشود دید.
این استاد دانشگاه سپس به ریشه های شخصی خشونت اشاره میکند و ادامه میدهد: اما به نظر من دیدگاههای روانکاوانه در این مورد، جالبتر از فلسفه سیاسی است. روشن است که از نظر روانکاوی هم خشونت در ذات آدمی است و اگر با ادبیات فرویدی صحبت کنیم، در ناخودآگاه آدمیاست. چنانکه حتی تلقی یکپارچگی میان مادر و کودک هم نه صرفا محبتآمیز که محبتی آمیخته به خشونت است. لذا من فکر میکنم در عین حال که ما خشونت را نتیجه شرایط اجتماعی میدانیم، باید به وجوه روانشناختی مساله نیز توجه کنیم، اما در سطح تحلیل فلسفی به نظر میآید چارهای نداریم جز اینکه خشونت را در ذات بشر بدانیم. شاید به دلیل همین ذاتی بودن خشونت است که انسان همیشه در پی وضع قانون، حاکمیت و نظم بوده است.
رمضانلو سپس به تشریح خشونت پنهان میپردازد و میگوید: من در این مورد نگاه بدبینانهای نسبت به قدرت مدرن و سرمایه داری دارم. اولا، همانطور که گفتم خشونت صرفا به جنبه فیزیکی مربوط نمیشود، بلکه خشونت دارای وجهی پنهان هست که به قول «ژیژک» بی نام و نشان است و از این رو، انسان ظاهراً برای مهار خشونت عریان قانون وضع میکند و تن به حاکمیت قدرت میدهد. دوم اینکه خصلت قدرت مدرن این است که نوعی خشونت پنهان یا اگر بتوان گفت، خشونت نَرم را به کار میگیرد. به این صورت که با روش های مختلف (مثل تبلیغ، آموزش، شکل دادن طبقات اقتصادی...) اقدام به تعیین موقعیت و جایگاه برای سوژهها میکند و با ابزار قانون هرگونه تعدی سوژه از این جایگاه و موقعیت را سرکوب میکند، اما این سرکوب پنهان و بی صداست. وی میافزاید: حالا اگر به این وضعیت، این نکته را هم اضافه کنیم که در نگاه سرمایه داری ثروت و سرمایه ارزشی قدسی گونه دارند، شاید حتی به نتایج بدبینانه تری هم برسیم.
استاد فلسفه دانشگاه آزاد زنجان موضوع مهار خشونت در ورزش را نیز زیر سئوال میبرد و میگوید: اینکه آیا ترتیب دادن باشگاه و مسابقه در جهت مهار خشونت است یا خود آن بازتولید خشونت میکند، مبهم است. من فکر میکنم با توجه به ارزش سرمایه و جایگاه تولید ثروت، شاید این برگزاری مسابقات همان قدر که به مهار خشونت منجر میشود، به باز تولید آن نیز منجر میشود. چنانکه همیشه استادیوم های برگزاری بازی های باشگاهی، به ویژه فوتبال یکی از عرصههای ظهور تمایلات نژاد پرستانه بوده و آخرینش را میتوان در مسابقات سری آ ایتالیا در همین اواخر شاهد بودیم.
این استاد دانشگاه تأکید میکند: شاید ورزش و مسابقه ورزشی فی نفسه برای دفع میل انسان به خشونت مفید باشد، اما به نظرم مسابقات ورزشی در قالب نظم مدرن و سرمایهداری مستلزم سرکوب است و خشونت را به نحو دیگری ایجاد میکند.
زهرا رمضانلو در ادامه با تأکید بر اینکه مسابقات ورزشی الزاما کنترل کننده خشم و خشونت نیست میافزاید: در جامعه مدرن هر نهاد و عنصری با نهادهای دیگر ارتباط ارگانیک دارد، بنابراین ورزش به تنهایی نمیتواند میل به خشونت را کانالیزه و هدایت کند، بلکه باید نهادهای دیگر هم کارکرد صحیح داشته باشند. اگر نهادهای دیگر درست کار نکنند، در این ارتباط ارگانیک تبعاً اختلال ایجاد میشود و حتی نهاد ورزش میتواند نتیجه عکس هم داشته باشد. چنانکه در جوامع توسعه نیافته مثل جامعه خودمان میبینیم که نظم و تناسب میان نهادهای مدرن وجود ندارد و بنابراین، نهاد ورزش هم به غالب اهداف فرهنگی نمیرسد.
وی در مورد نهادهای دیگری که کارکرد ناقص آنها عاملی برای بی نتیجه بودن مسابقات در کاهش خشم است میگوید: وقتی نهاد آموزش دارای نقص اساسی و کارکردی هست و آموزش به صورت درست و متناسب با نیازهای جامعه داده نمیشود، این نقصان در جای دیگری نتیجه خودش را نشان میدهد.
رمضانلو در پایان گفت وگوی خود با روزنامه میافزاید: به جز کارکرد ناقص نهادهای دیگر میتوان به نقصان در کارکرد نهادهای متولی مثلاً ساختار فیزیکی مکان مسابقات نیز اشاره کرد که وقتی کارشان را به درستی انجام نمیدهند و امکانات فیزیکی حتی به میزان حداقلی وجود ندارد روی نتیجه و برآیند کار تأثیر میگذارد، رسانه، اقتصاد و... به همین شکل در مسأله دخیلند. هر کدام باید وظایف، کارکرد و اهداف مشخصی داشته باشند و در آن جهت حرکت کنند. روشن است که هر کدام از اینها به تنهایی و به صورت جزیرهای نمیتوانند هدفی را برآورده کنند و نتیجه مثبتی داشته باشند.
منبع: روزنامه اطلاعات
مرجع : ايرنا