ماجرای معلمی که «مادرشوهر و عروس» شاگردش بودند
او لیلا اشرفزاده، متولد هفتم فروردین 1349 است و از سال 1368 وارد آموزش و پرورش شده است، ولی با توجه به گذراندن دورههای ضمن خدمت ابلاغ کاریاش را در سال 1370 دریافت کرد.
در فاصله سال 1367 تا 1370 جذب نهضت سوادآموزی شد و پنج دوره در آنجا تدریس داشت و در نیمه دوم سال 1369 آموزشیار نمونه کشوری شد؛ برای تشویق در سال 1371 به سوریه و حرم حضرت زینب (س) مشرف شد.
با در نظر گرفتن 28 ماه سابقه حضور در نهضت سوادآموزی حدود 21 سال است که سابقه کار دارد و از 15 آبان 1371 به صورت حقالتدریس وارد آموزش و پرورش شد.
پدرش کارمند وزارت راه و ترابری بود و شغل و دومش نجاری بود و مادرش خانهدار؛ از کودکی آموختن را از والدینش یاد گرفته بود. بارها در طول مصاحبه خود را نماینده تمام همکارانش در اینجا میدانست.
گفتوگوی فارس با لیلا اشرفزاده، معلم نمونه استانی را در ذیل میخوانید.
**فعالیت آموزشی و خانوادگی
چند سال است که فعالیت آموزشی و تدریس میکنید؟
من هماکنون بیست و دومین سال خدمتم را پشت سر میگذارم. چون به هر حال موضوع حقالتدریس هم تأثیر خود را دارد؛ همزمان با تدریس ادامه تحصیل دادم و در سال 1375 مدرک کارشناسی را در علوم تربیتی و تکنولوژی آموزشی گرفتم و در اسفند سال 1390 مدرک کارشناسیارشد در رشته مطالعات زنان گرفتم؛ سال 1372 ازدواج کردم و پسرم دانشجوی دامپزشکی دانشگاه تهران و دخترم هم در مدرسه تیزهوشان فرزانگان 2 تحصیل میکند. همسرم مهندس و کارمند نیروی دریایی ارتش و در جهاد خودکفایی مشغول به فعالیت است.
زندگی کردن با یک مرد ارتشی سخت نیست؟
برخلاف آنچه از فرد نظامی جامعه استنباط دارد، فکر میکنم اصول و شاکله یک زندگی نظم است؛ نظم را گاهی از افراد دارند و کنار این فرد تکمیل میشوند و آن فرد نظامی هم یک نظم تعریف شده را در خانواده حاکم میکند و نه نظم نظامی گری؛ همسرم در خیلی از شرایط همراه من بوده است و یک تعامل و درک متقابل بین ما وجود داشته است.
**سه دوره معلم و آموزشیار نمونه شدهام
شما امسال به عنوان معلم نمونه انتخاب شدید؟
من در سال 1390 معلم نمونه منطقه 18 شدم و امسال هم معلم نمونه استانی تهران شدم؛ همچنین در نیمه دوم سال 1369 هم آموزشیار نمونه کشوری شدم و علت انتخابم کبر سنی سوادآموزان داخل کلاسم بود؛ مثلاً فردی 65 ساله در کلاسم داشتم. معلم راهنما میآمد و آزمون میگرفت و پس از آنالیز این انتخاب انجام شد. درس دادن برای من یک زندگی جدید بود و تجربه جدید با سن 18 و 19 سالگی در کنار افرادی که سراسر تجربه بودند و میتوانستند تصویری از دنیای فردای خودم را داشته باشند؛ تعامل و ارتباط خوبی با آنها داشتم و تعامل مادر و فرزندی بود. اگر به آنها انشاء میدادم هیچ وقت نمیگفتم علم بهتر است یا ثروت؛ میگفتم طرز تهیه هر غذایی که بهتر بلدید درست کنید و مردم لذت میبرند را برایم بنویسید.
**نماینده تمام همکارانم در اینجا هستم/تمام همکارانم زحمت میکشند
** در هر کلاسی یک حس یاددهی و یادگیری دارم
شما هماکنون سومین دوره است که به عنوان معلم نمونه انتخاب شدید، چه کاری در سالهای پیش انجام دادید که تا امروز سه دوره معلم نمونه شدید؟
من نماینده تمام همکاران خانواده آموزش و پرورش در اینجا هستم. چون تمام همکاران ما زحمت میکشند و بیشتر از توان زحمت میکشند تا به اهداف آموزشی و پرورشی برسند. علاقه به کار که همه دارند؛ اما کلاً روحیه خود من با آموزش خیلی عجین است و در هر کلاسی که قرار میگیرم یک حس یاددهی و یادگیری دارم.
**کارآفرینی و تکمیل مهارت را تدریس میکنم
**کارآفرینی را در دانشگاه هم تدریس میکنم
شما چه دروسی را تدریس میکنید؟
من دروس عمومی را تدریس میکنم، اما حدود یازده سال است که صرفاً کارآفرینی و تکمیل مهارت را در شاخه کاردانش تدریس میکنم. ورودم به این حوزه هم خیلی اتفاقی بود و فقط یک درس کارآفرینی بین دروسم داشتم و به مسئولمان گفتم من تمام دروس را میشناسم، اما این کارآفرینی را نمیشناسم؛ اما او گفت تو میتوانی. این انگیزه شد تا دورههای مختلف وزارت کار، شهرداری و دانشگاه امیرکبیر و دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران و دیگر خودم پیگیر شدم و الان کارآفرینی را در دانشگاه تدریس میکنم.
انتخاب این عنوان برای شما بخاطر پشت کار شما بود؟
اول اینکه پشت کار بود و بحث دیگر برای معیار سنجش معلم نمونه فرمهایی است که آیتمهای مختلف را مانند مدرک تحصیلی و چاپ مقالات و آثار نوشتاری و تألیف و همینطور دورههای ضمن خدمت و تعامل با دانشآموزان و 40 امتیاز هم مربوط به داخل مدرسه است و فاکتورهای بسیار ریز و مهمی وجود دارد.
**نقدهایی به انتخاب معلم نمونه
فکر میکنید فاکتورهایی که آموزش و پرورش برای انتخاب معلمان نمونه در نظر گرفته خوب است؟
مطمئناً باید تغییراتی هم داشته باشد.
اگر شما بخواهید در باب انتخاب معلم نمونه نقدی داشته باشید چه نقدی میکنید؟
نخست موضوع مستندسازی است. خیلی از همکارانم که دست به قلم هستند مستند نکردهاند و رسمیت نبخشیدهاند؛ یا اگر رسمیت بخشیده شده خارج از چارچوبهای آموزش و پرورش بوده است. مثلاً گفته شده چاپ مقاله اگر در این مجلات باشد امتیاز دارد و اگر نباشد امتیاز ندارد؛ یا اگر تحت این عنوان کتابی تألیف شده باشد امتیاز دارد و اگر غیر از این باشد، نیست. به همین دلیل من نماینده همکارانم در اینجا هستم. مطمئناً بسیاری از همکارانم بودهاند که پیگیر این مسائل نبودند؛ خودم هم تا سال 1388 به دنبال مستند کردن کارهایم نبودم.
**از همکاران درباره آیتمهای معلم نمونه نظرسنجی کنند
پس اگر این مشکلات مرتفع شود شرایط برای دیگران هم مرتفع میشود؟
میتوانند از همکاران نظرسنجی کنند که چه چیزیهایی در ارزشیابی معلمان نمونه وجود دارد که شما جای آن را خالی میبینید و پیشنهادات را بگیرند. یا خرد جمعی را در این قضیه ببینند؛ اینکه ضمن خدمت گذراندهام و چند ساعت به نظرم مهم نیست. ممکن است همکار من دورهای را خارج از آموزش و پرورش گذرانده و گواهی را از او قبول نمیکنند.
** شیوه ارزشیابی ضمن خدمت را نمیپسندم
دیدگاه شما درباره ضمن خدمت فرهنگیان چیست؟ لازم است و آیا این شیوه کنونی مناسب است؟
یک بحث دانشافزایی داریم که همکار به اختیار بیاید در جلسه دانشافزایی شرکت کند و بهترین استاد هم دعوت شده است؛ وقتی واژه ضمن خدمت را ندارد همکار رغبتی برای شرکت ندارد. وقتی ضمن خدمت تعریف میشود اشتیاق بیشتری دارد که ضمن خدمت در جایی دیگر هم لحاظ میشود؛ چرا آموزش ضمن خدمت گذاشته شده است به این دلیل که من در هر لحظهای باید خودم را به روز کنم. این به روز شدن معلم لازمه کار است. اگر معلم به روز نباشد از مخاطب خود که دانشآموز است عقب میافتد؛ من در بسیاری از جاها ضمن خدمت را مفید دیدهام. شیوه ارزشیابی ضمن خدمت را نمیپسندم. صرفاً من امتحان بدهم و 10 سوال را پاسخ دهم و قبول شوم یک بحث است، زیرا ممکن است در آن زمان امتحان من در شرایط خوبی نباشم اما تأثیرگذاری این ضمن خدمت در شیوه درس دادن من اگر ملاک قرار بگیرد خیلی بهتر است.
**1500 ساعت دوره ضمن خدمت دارم
شما چند ساعت دوره ضمن خدمت گذراندهاید؟
من 1500 ساعت دوره ضمن خدمت داشتهام.
الگو گرفتن از کشورهای موفق چقدر میتواند در تدریس معلمان موثر باشد؟
یکی از عوامل موفقیت حتماً الگو برداری است؛ حالا الگوبرداری از افراد یا کشورهای موفق است. اما اینکه این افراد موفق چقدر با فرهنگ کشور من نزدیک هستند هم یک بحث است.
**مادرشوهر و عروس شاگردم بودند/پسر و همسر شاگردم بعد از سالها اسارت بازگشت
آیا خاطرهای از زمان آموزشیاری دارید؟
در بین سوادآموزان در ردیف اول یک حاج خانمی مینشست و در ردیف سوم عروس او مینشست. من تا ماه سوم خبر نداشتم اینها مادرشوهر و عروس هستند. خیلی برایم عجیب بود. یکی از پسرهای این حاج خانم اسیر شده بود و دیگری نیز شهید شده بود. پسری که اسیر شده بود همسر آن خانمی بود که در ردیف سوم مینشست. این مادرشوهر میگفت عروسش چندین سال است که صبر کرده حالا به عقد برادرشوهری که مجرد است در بیاید. آن خانم هم میگفت امکان ندارد. من دلم روشن است که همسرم بر میگردد. سر همین قضیه هم با هم قهر بودند.
آخر دوره بود که جلوی در منزل حاج خانم چراغانی بود و گفتند پسر حاج خانم پس از سالها اسارت برمیگردد. به حاج خانم گفتم خاطرت هست که چقدر به عروست اصرار میکردی به عقد برادر شوهرش دربیاید حالا چطور میخواستی توی صورت پسرت نگاه کنی. دل عروس روشن بود. این خاطره به من یاد داد که برای چیزی اصرار بیش از حد نداشته باشم؛ وقتی شکل روتین آن اتفاق نمیافتد حتماً حکمتی دارد.
نهضت سوادآموزی برای من دوره سربازی بود و خیلی چیزها یاد گرفتم. آن زمان نهضت 6 منطقه داشت و من معلم نمونه منطقه شدم.
**خانم نابینایی بود که دخترانش مرحلهای درس میخواندند
**دختر در هفت سال دیپلم گرفت
خانم نابینایی بود که 3 دختر داشت. بچهها نه به خاطر اینکه نمیخواستند مدرسه بروند بلکه به خاطر نگهداری از مادر، یک نفر پیش مادر میماند و مرحلهای درس میخواندند. یکی از آنها شاگرد من در نهضت بود.
یکی از آن دانشآموزان گفت: مادرم نابینا است ما 3 خواهر با خودمان قرار گذاشتیم مادرمان را هیچ وقت تنها نگذاریم.
او آن زمان 14 سالش بود و آن دوتای دیگر دیپلم گرفته بودند. دختری که 14 سالش بود چون سواد نداشت به سوادآموزی آمد و دوره مقدماتی را در 3 ماه سپری کرد. در چهار ماه بعد دوره تکمیلی را خواند و پایه پنجم دبستان را متفرقه امتحان داد. یعنی در یکسال تا پنج کلاس ابتدایی را خواند و به راهنمایی رفت. آنجا تقریباً یکی دو سال از بچهها بزرگتر بود. دوم راهنمایی را هم جهشی امتحان داد و سوم راهنمایی را شرکت کرد و مانند بچههای عادی رفت دبیرستان؛ آدمهای معمولی در 12 سال دیپلم میگیرند، اما او هفت ساله دیپلم گرفت و دانشجو شد. من برای بچههای کلاسم همیشه اینها را تعریف میکنم.
**نگاه مادی ندارم/ برای دورههای بینالمللی کارآفرینی 700 هزار تومان میدهم
با توجه به اینکه شما امسال به عنوان معلم نمونه انتخاب شدید چه هدیهای برای شما در نظر گرفتهاند؟
احساس میکنم یک معلم نمونه آنقدر هزینه کرده تا معلم نمونه شود که اگر دنبال پول بود همان هزینهها را جمع میکرد و هدیه معلم نمونه بودن او بود؛ پس نگاه مادی نیست. من برای دورههای ضمن خدمت آموزش و پرورش که رایگان است هزینهای نمیپردازم اما برای دورههای بینالمللی کارآفرینی، 700 هزار تومان هزینه میکنم.
**معلمان نمونه پاداششان را از خدا میگیرند
پس هدیه مادی آن اهمیت چندانی ندارد؟
من شخصاً اعتقاد زیادی ندارم؛ هر عددی به جهت ریالی در نظر بگیرند باز هم معلم نمونه پاداشش را از خدا گرفته است و با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست و دعای خیر دانشآموز و اولیا برای تأثیرات مثبتی که او از معلم در زندگی آن دانشآموز گذاشته مهم است. من همیشه فکر میکنم بچههای خودم در کلاس هستند و پس هیچ وقت کم نمیگذارم. بعد جالب است بهترین معلمها هم نصیب فرزندان خودم در مدارس میشود.
**اولین معلم و اولین هدیه معلمی
اولین معلمتان خاطرتان است؟
اولین معلمم خانم درزیال در مدرسه هخامنشیان بود.
اولین هدیهای که به معلمتان دادید را به یاد دارید؟
بله، یک برس بود که پشتش شانه و آینه قایم میشد. کلاس سوم ابتدایی بودم و خانم زینالی معلمم بود. خانم اولیایی هم معلم کلاس چهارمم بود؛ وقتی دوم راهنمایی بودم معلمم کمکم کرد که تا وارد تعاونی مدرسه شوم و بعد از چند وقت هم مسئول تعاونی مدرسه شدم که از آن زمان خیلی چیزها یاد گرفتم.
گفتوگو از میثم حاجیپور