پارسه؛ پايتخت هخامنشيان
معمولاً شهرهايي که به پايتختي برگزيده ميشوند يا در دورهاي خاص از ديدگاه حکومت و مردم، ارزشمند جلوه ميکنند، پيشينهاي در گذشتههاي دور و يا نزديک دارند. جلگه مرودشت[1] از روزگاران کهن مهد تمدن و فرهنگ در ايران بوده است. در حاشيه شرقي مرودشت، کوهي وجود دارد که امروز آن را «کوه رحمت» ميخوانند؛ اين نام ظاهراً ترجمه «کوه مهر» يا «کوه ميثرا»ست.[2] خود اين نام نشاندهنده ديرينگي و کهنبودن منطقه است که البته دلالت بر جنبه ايزدي و تقدس آن در نزد ايرانيان باستان نيز دارد. افزون بر اين، شواهد باستانشناسانه نشان ميدهد که دشت مرودشت از ديرباز به لحاظ موقعيت ممتاز جغرافيايي و آب و هواي معتدل و وجود آب فراوان و خاک مناسب محل توجه مردم مختلف بوده است. به طوري که در اين منطقه از ايران شاهد حضور تپههاي پيش از تاريخي بسياري هستيم که يکي از مهمترين آنها به نام «تل باکون» در دو کيلومتري جنوب پارسه (تخت جمشيد) واقع است و کهنترين لايههاي مسکوني آن به ششهزار سال پيش ميرسد و در نقش رستم در شش کيلومتري شمال تختجمشيد سنگنگارههايي از سههزار سال پيش، يعني از دوران ايلامي جديد شناخته شده است. (مراديغياثآبادي، 1381: 9). همه اينها گواهيدهنده اين نکته است که اين محدوده جغرافيايي از پيش از هخامنشيان، در نزد مردم پرارج و ارزشمند بوده است. داريوش يکم هم باتوجه به شايستگيهاي اين منطقه در سالهاي حدود 518 پ.م، صخره بزرگي را در حدود شمال غرب کوه مهر (=کوه رحمت) برگزيد تا يکي از مهندسيترين بناهاي دنياي باستان را به عنوان ارگ شهر پارسه بنيان نهد. اگرچه بنياد تخت جمشيد به داريوش يکم منتسب است، اما شواهد حاکي از آن است که پيش از آنکه داريوش دست به احداث ابنيهاي بزند، هخامنشيان در منطقه حضور داشتهاند. (کياني، 1374: 176) البته بايد توجه داشت که پس از توجه داريوش به اينجا بود که شهر پارسه به عنوان يکي از پايتختهاي شاهنشاهي پارسيان مطرح شد. شهر «پارسه» در سمت غرب و جنوب غربي و شمال غربي صفه واقع بوده است که چون خانههاي ساکنان شهر از خشت خام بنا شده بود، خيلي زود از ميان رفته است و به جز موارد معدود، نشانههاي آن بسيار اندک هستند.
در جبهه جنوبي صفه[3]، در شرق پلکان اصلي، چهار کتيبه از داريوش بزرگ بر سنگي به درازاي 20/7 متر و بلندي دو متر حک شده است که دو تاي سمت چپ به پارسي باستان، سومي به ايلامي و شرقيترين به بابلي است. در کتيبه نخست، داريوش پس از ستايش خدا، دعا ميکند که اهورامزدا «اين کشور پارس را که زيبا، خوباَسپ و نيکمردم است» از «سپاه = (دشمن و از سال بد) قحطي و از ديو دروغ بپاياد.» در کتيبه دوم به جانشينان خود اندرز ميدهد: «اين قوم پارسي را بپاي. اگر قوم پارسي پاييده شوند، اهورا برکت جاوداني بر اين مردم ارزاني خواهد داشت.» در نوشته ايلامي داريوش از ساختن ارگ پارسه سخن ميگويد و تصريح دارد: «بر بالاي اينجا اين دژ (بنا) ساخته آمد. پيش از آن در اينجا دژي ساخته نشده بود؛ به خواست اهورامزدا آنرا برآوردم و آن را ايمن و زيبا و کافي ساختم.» (شهبازي، 1380: 701 و 702)
نامهاي پارسه بعضي گمان کردهاند در برخي نوشتههاي يوناني از پارسه به صورت پارسيان و يا شهر پارسيان نام رفته است، اما اين گمان مبناي استواري ندارد. در زبان يوناني، پرسه پليس يا صورت شاعرانه آن پِرسِپْتوليس لقبي است براي آتِنِه، الهه خرد و صنعت و جنگ که «ويرانکننده شهرها» معني ميدهد. (ليدل و اسکات، 1968) اين لقب را آشيل، شاعر يوناني سده پنجم پ.م در چکامه مربوط به پارسيان، به حالت تجنيس و بازي با الفاظ، در مورد شهر پارسيان به کار برده است. اين ترجمه نادرستِ عمدي، به صورت سادهترش، يعني پرسه پليس در کتب غربي رايج گشته و از آنجا به مردم امروزي رسيده است. (اُمستد، 1948: 173) کتزياس، پزشک يوناني که سالها در دربار اردشير دوم بهسر ميبرد در کتاب پرسيکا (28، 44-45) به تشييع جنازه شاه هخامنشي در پرسه (persa) اشاره کرده که احتمالاً منظور از پرسه، تخت جمشيد بوده است. (فراي، 1984:125) تخت جمشيد نزد خود ايرانيان در زمان هخامنشيان به «پارسه» نامدار و نامور بود، به گونهاي که خشايارشا در سنگنبشته خود بر دروازه ملتها، از آن چنين ياد ميکند: سطر 11 تا 17: «خشايارشا ميگويد: من به خواست اهورامزدا اين دروازه همه کشورها (دروازه ملل) را ساختم. بسياري چيزهاي زيباي ديگري که در اين پرسپوليس (پارسه) ساخته شد، من و پدرم انجام داديم. هرچه را که ساخته شده و زيبا بهنظر ميرسد، همه را به خواست اهورامزدا کرديم.»[4] در دوره ساسانيان آن را «صدستون» ميخواندند که البته مقصود از اين نام، تنها کاخ صدستون نبوده است، بلکه همه بناهاي روي صفه را بدان نام ميشناختهاند. در دورههاي بعد در خاطره مردم فارس، صدستون به «چهلستون» و «چهلمُنار» تبديل شد. جزفا باربارو در سال 1474 ميلادي، نخستين کسي است که آن را چهلمنار خوانده است.(شهبازي، 1379: 21 و 22) اما پس از برافتادن هخامنشيان، خاطره آنها با ياد پادشاهان افسانهاي پيشدادي و نيمهتاريخيِ کياني درهم آميخت و بناي شکوهمند پارسه را کار جمشيد دانستند. مهرداد بهار با استناد به بندهش، کهنترين دانشنامه ايراني، باور دارد که پيوند اين بناي باشکوه به جمشيد دستکم به دوره ساسانيان بازميگردد. در بندهش ايراني ميخوانيم: “ور جمکرد ميان پارس به سرواگ است. ايدون گويد که جمکرد پايين کوه چمگان است.” (بهار، 1369: 128) ايشان «جمکرد» را برابر پارسه و «سرواگ» را مرودشت امروزي يا بخشي از آن و کوه چمگان را همان کوه رحمت دانسته است.[5] (بهار، 1372: 21) پارسه، کانون سياسي و اداري هخامنشيان شاهنشاهي هخامنشي در طول حيات خود شش پايتخت داشته است (کياني، 1374: 151): 1- اَنشان[6] 2- هگمتانه 3- بابل 4- شوش 5- پاسارگاد 6- و تخت جمشيد حدود 30 هزار لوح گلي که هرکدام تقريباً به اندازه يک کف دست هستند، در دهه 1310 خورشيدي در نتيجه کاوشهاي کاخهاي خزانه و صدستون کشف شدند. اينها نبشتههايي بودند که از 2500 سال پيش و از زمان داريوش بزرگ و بدون هيچ تغييري فرادست ميآمد. در نتيجه هيچ مورخي به هنگام استفاده از اين منابع هرگز نگران نيست که بنا به ملاحظات سياسي در منبعي تقلب شده باشد، ازيرا که در کنار سنگنبشتهها، لوحهاي موجود تنها سندهاي همعصر، نامخدوش و بيچونوچراي تاريخ هخامنشياناند. جالب است دانسته شود که آتشسوزي، با وجود آنکه باعث سوختن و از ميانرفتن همه چيز شده، اما موجب شده بود تا اين گلهاي خام در آن حرارت داغ پخته شوند و تا به امروز از بين نروند. لوحهاي موجود، مربوط به سرزمين اصلي هخامنشيان يعني پارس يا فارس امروز و سرزمين پرآب و جلگهاي ايلام در دامنه فارس مرتفع است. (کُخ، 1387: 9 و 10) تا پيش از بازخواني لوحهاي گلي تخت جمشيد، برداشت بيشتر دانشمندان، با تکيه بر نگارههاي پلکانهاي تالار آپادانا و مجلس هيئتهاي نمايندگي که هرکدام هديههايي از سرزمين خود به همراه دارند، اين بود که از تخت جمشيد تنها براي برگزاري جشنها بهويژه جشن نوروز استفاده ميشده است. امروز ميتوان بهآساني اين برداشت را مردود دانست. در هيچجاي تخت جمشيد و نوشتههاي شاهان هخامنشي اشارهاي به نوروز نشده است، اما طبيعي خواهد بود که چنين تصور کنيم که اين پيشکشها در زماني معين و همزمان تقديم ميشدهاند و اين زمان معين، در صورت برگزاري نوروز از سوي شاهان هخامنشي، ميتوانسته است نوروز بوده باشد. اين گمان، با اين برداشت که کاخهاي تنومند و گوناگون تخت جمشيد تنها براي برگزاري جشنهاي نوروز ساخته شدهاند، تفاوتي اساسي دارد. لوحهاي گرانبهاي گلي تخت جمشيد امروزه ثابت کردهاند که همدان، شوش و پارسه (تخت جمشيد) پايتختهاي داريوش بودهاند. همدان و شوش ميراثي بود از مادها و ايلاميان، و تخت جمشيد را خود داريوش بر کرسي نشاند. (رجبي، 1387: 306) استرابو نقل ميکند که «شاهان هخامنشي تابستان را همدان خوش آب و هوا ميگذراندند و زمستان را در شوش خوش آب و گرما و بهار را در تخت جمشيد.» (استرابو، 15، 1/16) با اين همه امروز به يقين ميدانيم که در زمان داريوش پايتخت و ديوانخانه اصلي هخامنشيان، تخت جمشيد بوده و سررشته تمام امور در تخت جمشيد به هم ميپيوسته است (کخ، 1387: 35) و از همدان و شوش به صورت ييلاق و قشلاق استفاده ميشده است. «پارسه» جايگاهي بود که فرستادگان ملتهاي مختلف براي سگالش و اتخاذ تصميم و وحدت رويه در باره مسائل و مصالح عمومي گرد ميآمدند و نقوش 23 هيئت نمايندگي ملل که بر جبهه شرقي کاخ آپادانا موجود است، نمادي از حضور آنان است. اين حضور همگاني را همانگونه که پيشتر اشاره شد خشيارشا در سنگنبشته خود تأکيد و تأييد ميکند. آنجا که در نبشتهاش به سه زبان از دروازه ورودي تختجمشيد به نام «دروازه ملتها» نام ميبرد و نشان ميدهد که مردم از تيرههاي گوناگون به پارسه وارد ميشدهاند. نشانهها حاکي از آن است که کاخ ويژه داريوش معروف به «تَچَر»، دفتر کار داريوش بزرگ بوده است. واژه «تَچَر» که در سنگنبشته داريوش براي ناميدن اين کاخ از آن ياد شده است بهاشتباه «کاخ زمستاني»[7] و «تالار آينه»[8] تأويل شده است. بر پايه پژوهشهاي جديدي که توسط يکي از پژوهشگران صورت پذيرفته است، به معناي «جايگاه گزيدن راه» يا به عبارتي «تالار شورا» ميباشد. (برز آبادي فراهاني، 1376) پرفسور کخ درباره اين قسمت از کاخ مينويسد: «با بررسي همه نگارههاي درگاههاي کاخ داريوش (تچر) در مييابيم که مخاطب همه اين درگاهها و همچنين سنگنبشتهها هميشه وارد شوندگان به کاخ و حاضران در تالار اصلي بودهاند. اين طرح زماني ارزش دارد، که اين کاخ واقعاً براي ديدارکنندگان ساخته شده باشد. از اين رو بر خلاف تصور رايج، اين کاخ بهزحمت کاخ مسکوني، بل دفتر کار داريوش و مرکز اداره امور مملکتي بوده است…» (کخ، 1387: 156) لئوترمپلمن هم باور دارد که بناهاي تخت جمشيد کارکرد ديواني و اداري داشتهاند و مجموعهاي را که به حرمسرا مرسوم است، محل اقامت صاحبمنصبان ديواني بوده است. (کياني، 1374: 177)
پارسه، کانون اقتصادي و اجتماعي هخامنشيان اسناد اقتصادي تخت جمشيد انگاره و تصوير سودمندي را از اين حوزه به دست ميدهند. اين حوزه بيش از يکصد شهرک و ماندگاه را در پارس و ايلام در بر ميگرفته و به شش ناحيه تقسيم ميشدهاست. (داندامايف، 1998: 101-104) که همگي حکايت از رونق اقتصادي و اجتماعي در شهر پارسه دارد. شواهد موجود به وجود راهها و جادههاي گسترده و پايوران و پيکهايي که از طريق اين مسيرها از شهرهاي آسياي مرکزي و شرقي به شوش و پارسه و برعکس سفر ميکردهاند بهوضوح اشاره دارند. (هالوک، 1969: 365-405) شايان گفتن است که بر خلاف تصور عموم، جاده شاهي که راه اداري شاهنشاهي بوده، از شوش آغاز نميشده، بلکه ابتداي آن در پارسه بوده و در واقع اين کانون هخامنشي را به سارد در غرب آسياي صغير مرتبط ميکرده است. (کياني، 1374: 178) اسناد موجود در سالها و ماههاي مختلف نشانگر آمدوشد و رفتوآمدهاي اقتصادي مردمي پويا[9] از راههاي سنگفرششده شوش به تخت جمشيد و بهعکس و يا ديگر راههاست. راهها و جادههايي که در کاوشهاي باستانشناختي از دل خاک بيرون آمدهاند، هخامنشيان را بهعنوان منسجمترين ومستحکمترين و عاليترين شکل حکومت در دنياي باستان ميشناسند که شاهراههاي بزرگ و طولاني از شمال به جنوب و ازشرق به غرب با پلها و چاپارخانهها احداث کردند. (دانشوران غربي، 1354: 30) از ويژگيهاي زيستگاه هخامنشيان وجود باغها و پرديس و پارکهاي فراوان بوده است که به کَرات مورخان يوناني بدان اشاره کردهاند. اکنون در لوحهاي ديواني تخت جمشيد، به فراواني به نشانههايي از اين باغها بر ميخوريم. يکي از اين باغها نام بسيار وعدهدهنده «همه خوشبختي» را داشته است. (کخ، 1387: 312) و همانگونه که يونانيان از تخت جمشيد گزارش داده بودند و امروز الواح گلين تاييد کردهاند، بخش عمدهاي از مالياتها در خزانه سلطنتي پارسه نگهداري ميشد. (داندامايف، 1998: 101-104) باري، با وجود توجه به همدان، شوش، پاسارگاد و بهندرت بابل، پارسه يا چنانکه يک نبشته مصري ميگويد: «شهري که داريوش بيش از همه جا دوست ميداشت»، (هينتس، 1388: 184) پايتخت اصلي و مرکز اسناد و گنجينههاي دولتي بوده و همه راهها به آنجا منتهي ميشده است. يقيناً که تنها يک ديوان اداري منظم و کارآمد ميتوانسته است بر کار دشوار مديريت گستره عظيم شاهنشاهي هخامنشي فائق آيد. دستاورد ايرانيان در آن زمان، ايجاد ساختار اداريِ منظمي بود که تا به امروز همچنان دوام آورده است. چنانکه پرفسور کُخ در اين باره مينويسد: «ديوانسالاري امروز ما غربيها متأثر و نشأت گرفته از نظام ديواني هخامنشي است.» (کخ، 1387: 347) پانويسها [1] در اصل مَرْغْدشت بوده است يعني دشت خرم، و با واژه مَرْغاب که امروز مُرغاب ميخوانند مربوط بوده است. (شهبازي، 1379: 22) [2] در شيرازنامه ابن ابيالخير زرکوب، که 700 سال پيش نوشته شدهاست، سه بار از يک شيخ بزرگ به نام شيخ مبارک کُمَهري نام رفته است، اما همين فرد در متون ديگر شيخ مبارک کُمِيني خوانده شدهاست و فرصتالدوله بهحق دريافته است که کُمِين تحريف کُمِهْرْ و کوه مهر بوده، زيرا قبر شيخ مزبور در ناحيه کمين، هفده فرسنگي شمال شرقي شيراز، هنوز موجود است. (شهبازي: 1379: 23) [3] در کتيبهها به خود صفه «دژ» ( dida پارسي باستان، birta ايلامي) اطلاق شده است. (کياني، 1374: 173) [4] براي مطالعه متن اين سنگنبشته به زبان انگليسي بنگريد به تارنماي ليوياز به نشاني موجود در منابع. [5] براي آگاهي بيشتر درباره نامهاي اين محل بنگريد به: (شهبازي، 1977) [6] ويرانههاي شهر باستاني انشان، در نزديکي تخت جمشيد، در تل ماليان دشت بيضاي فارس شناسايي شده است. بنگريد به: (هانزمن، 1985) [7] واژه تچر در زبان فارسي مانده و به صورت «تَجَر» و يا «طَزَر» در آمده است و آن را خانه زمستاني معني کردهاند، ولي هيچ دليلي که برساند اين بنا سراي زمستاني داريوش بوده است در دست نداريم. (شهبازي: 1379: 107)[8] برخي بر اين باورند که چون سنگهاي اين بخش از کاخ صيقلي و شفاف بودهاست، به گونهاي که تصوير در آن منعکس ميشده، اينجا تالار آينه بوده است که البته مبناي درست و استواري ندارد. (سامي، 1348: 38) [9] اسناد موجود نشان ميدهد که درکنار مردم پارسي و ايلامي و بابلي و مصري، حتي از سرزمينهاي آسياي مرکزي و شرقي هم در سازمان شاهنشاهي پارس فعاليت اقتصادي-بازرگاني داشتهاند. (هالوک، 1969: 544) منابع و ماخذ در دفتر روزنامه موجود است. نويسنده : محمدحسن جمشيدپور روزنامه مردمسالاري : نسخه شماره 2891 1391/01/27
نامهاي پارسه بعضي گمان کردهاند در برخي نوشتههاي يوناني از پارسه به صورت پارسيان و يا شهر پارسيان نام رفته است، اما اين گمان مبناي استواري ندارد. در زبان يوناني، پرسه پليس يا صورت شاعرانه آن پِرسِپْتوليس لقبي است براي آتِنِه، الهه خرد و صنعت و جنگ که «ويرانکننده شهرها» معني ميدهد. (ليدل و اسکات، 1968) اين لقب را آشيل، شاعر يوناني سده پنجم پ.م در چکامه مربوط به پارسيان، به حالت تجنيس و بازي با الفاظ، در مورد شهر پارسيان به کار برده است. اين ترجمه نادرستِ عمدي، به صورت سادهترش، يعني پرسه پليس در کتب غربي رايج گشته و از آنجا به مردم امروزي رسيده است. (اُمستد، 1948: 173) کتزياس، پزشک يوناني که سالها در دربار اردشير دوم بهسر ميبرد در کتاب پرسيکا (28، 44-45) به تشييع جنازه شاه هخامنشي در پرسه (persa) اشاره کرده که احتمالاً منظور از پرسه، تخت جمشيد بوده است. (فراي، 1984:125) تخت جمشيد نزد خود ايرانيان در زمان هخامنشيان به «پارسه» نامدار و نامور بود، به گونهاي که خشايارشا در سنگنبشته خود بر دروازه ملتها، از آن چنين ياد ميکند: سطر 11 تا 17: «خشايارشا ميگويد: من به خواست اهورامزدا اين دروازه همه کشورها (دروازه ملل) را ساختم. بسياري چيزهاي زيباي ديگري که در اين پرسپوليس (پارسه) ساخته شد، من و پدرم انجام داديم. هرچه را که ساخته شده و زيبا بهنظر ميرسد، همه را به خواست اهورامزدا کرديم.»[4] در دوره ساسانيان آن را «صدستون» ميخواندند که البته مقصود از اين نام، تنها کاخ صدستون نبوده است، بلکه همه بناهاي روي صفه را بدان نام ميشناختهاند. در دورههاي بعد در خاطره مردم فارس، صدستون به «چهلستون» و «چهلمُنار» تبديل شد. جزفا باربارو در سال 1474 ميلادي، نخستين کسي است که آن را چهلمنار خوانده است.(شهبازي، 1379: 21 و 22) اما پس از برافتادن هخامنشيان، خاطره آنها با ياد پادشاهان افسانهاي پيشدادي و نيمهتاريخيِ کياني درهم آميخت و بناي شکوهمند پارسه را کار جمشيد دانستند. مهرداد بهار با استناد به بندهش، کهنترين دانشنامه ايراني، باور دارد که پيوند اين بناي باشکوه به جمشيد دستکم به دوره ساسانيان بازميگردد. در بندهش ايراني ميخوانيم: “ور جمکرد ميان پارس به سرواگ است. ايدون گويد که جمکرد پايين کوه چمگان است.” (بهار، 1369: 128) ايشان «جمکرد» را برابر پارسه و «سرواگ» را مرودشت امروزي يا بخشي از آن و کوه چمگان را همان کوه رحمت دانسته است.[5] (بهار، 1372: 21) پارسه، کانون سياسي و اداري هخامنشيان شاهنشاهي هخامنشي در طول حيات خود شش پايتخت داشته است (کياني، 1374: 151): 1- اَنشان[6] 2- هگمتانه 3- بابل 4- شوش 5- پاسارگاد 6- و تخت جمشيد حدود 30 هزار لوح گلي که هرکدام تقريباً به اندازه يک کف دست هستند، در دهه 1310 خورشيدي در نتيجه کاوشهاي کاخهاي خزانه و صدستون کشف شدند. اينها نبشتههايي بودند که از 2500 سال پيش و از زمان داريوش بزرگ و بدون هيچ تغييري فرادست ميآمد. در نتيجه هيچ مورخي به هنگام استفاده از اين منابع هرگز نگران نيست که بنا به ملاحظات سياسي در منبعي تقلب شده باشد، ازيرا که در کنار سنگنبشتهها، لوحهاي موجود تنها سندهاي همعصر، نامخدوش و بيچونوچراي تاريخ هخامنشياناند. جالب است دانسته شود که آتشسوزي، با وجود آنکه باعث سوختن و از ميانرفتن همه چيز شده، اما موجب شده بود تا اين گلهاي خام در آن حرارت داغ پخته شوند و تا به امروز از بين نروند. لوحهاي موجود، مربوط به سرزمين اصلي هخامنشيان يعني پارس يا فارس امروز و سرزمين پرآب و جلگهاي ايلام در دامنه فارس مرتفع است. (کُخ، 1387: 9 و 10) تا پيش از بازخواني لوحهاي گلي تخت جمشيد، برداشت بيشتر دانشمندان، با تکيه بر نگارههاي پلکانهاي تالار آپادانا و مجلس هيئتهاي نمايندگي که هرکدام هديههايي از سرزمين خود به همراه دارند، اين بود که از تخت جمشيد تنها براي برگزاري جشنها بهويژه جشن نوروز استفاده ميشده است. امروز ميتوان بهآساني اين برداشت را مردود دانست. در هيچجاي تخت جمشيد و نوشتههاي شاهان هخامنشي اشارهاي به نوروز نشده است، اما طبيعي خواهد بود که چنين تصور کنيم که اين پيشکشها در زماني معين و همزمان تقديم ميشدهاند و اين زمان معين، در صورت برگزاري نوروز از سوي شاهان هخامنشي، ميتوانسته است نوروز بوده باشد. اين گمان، با اين برداشت که کاخهاي تنومند و گوناگون تخت جمشيد تنها براي برگزاري جشنهاي نوروز ساخته شدهاند، تفاوتي اساسي دارد. لوحهاي گرانبهاي گلي تخت جمشيد امروزه ثابت کردهاند که همدان، شوش و پارسه (تخت جمشيد) پايتختهاي داريوش بودهاند. همدان و شوش ميراثي بود از مادها و ايلاميان، و تخت جمشيد را خود داريوش بر کرسي نشاند. (رجبي، 1387: 306) استرابو نقل ميکند که «شاهان هخامنشي تابستان را همدان خوش آب و هوا ميگذراندند و زمستان را در شوش خوش آب و گرما و بهار را در تخت جمشيد.» (استرابو، 15، 1/16) با اين همه امروز به يقين ميدانيم که در زمان داريوش پايتخت و ديوانخانه اصلي هخامنشيان، تخت جمشيد بوده و سررشته تمام امور در تخت جمشيد به هم ميپيوسته است (کخ، 1387: 35) و از همدان و شوش به صورت ييلاق و قشلاق استفاده ميشده است. «پارسه» جايگاهي بود که فرستادگان ملتهاي مختلف براي سگالش و اتخاذ تصميم و وحدت رويه در باره مسائل و مصالح عمومي گرد ميآمدند و نقوش 23 هيئت نمايندگي ملل که بر جبهه شرقي کاخ آپادانا موجود است، نمادي از حضور آنان است. اين حضور همگاني را همانگونه که پيشتر اشاره شد خشيارشا در سنگنبشته خود تأکيد و تأييد ميکند. آنجا که در نبشتهاش به سه زبان از دروازه ورودي تختجمشيد به نام «دروازه ملتها» نام ميبرد و نشان ميدهد که مردم از تيرههاي گوناگون به پارسه وارد ميشدهاند. نشانهها حاکي از آن است که کاخ ويژه داريوش معروف به «تَچَر»، دفتر کار داريوش بزرگ بوده است. واژه «تَچَر» که در سنگنبشته داريوش براي ناميدن اين کاخ از آن ياد شده است بهاشتباه «کاخ زمستاني»[7] و «تالار آينه»[8] تأويل شده است. بر پايه پژوهشهاي جديدي که توسط يکي از پژوهشگران صورت پذيرفته است، به معناي «جايگاه گزيدن راه» يا به عبارتي «تالار شورا» ميباشد. (برز آبادي فراهاني، 1376) پرفسور کخ درباره اين قسمت از کاخ مينويسد: «با بررسي همه نگارههاي درگاههاي کاخ داريوش (تچر) در مييابيم که مخاطب همه اين درگاهها و همچنين سنگنبشتهها هميشه وارد شوندگان به کاخ و حاضران در تالار اصلي بودهاند. اين طرح زماني ارزش دارد، که اين کاخ واقعاً براي ديدارکنندگان ساخته شده باشد. از اين رو بر خلاف تصور رايج، اين کاخ بهزحمت کاخ مسکوني، بل دفتر کار داريوش و مرکز اداره امور مملکتي بوده است…» (کخ، 1387: 156) لئوترمپلمن هم باور دارد که بناهاي تخت جمشيد کارکرد ديواني و اداري داشتهاند و مجموعهاي را که به حرمسرا مرسوم است، محل اقامت صاحبمنصبان ديواني بوده است. (کياني، 1374: 177)
پارسه، کانون اقتصادي و اجتماعي هخامنشيان اسناد اقتصادي تخت جمشيد انگاره و تصوير سودمندي را از اين حوزه به دست ميدهند. اين حوزه بيش از يکصد شهرک و ماندگاه را در پارس و ايلام در بر ميگرفته و به شش ناحيه تقسيم ميشدهاست. (داندامايف، 1998: 101-104) که همگي حکايت از رونق اقتصادي و اجتماعي در شهر پارسه دارد. شواهد موجود به وجود راهها و جادههاي گسترده و پايوران و پيکهايي که از طريق اين مسيرها از شهرهاي آسياي مرکزي و شرقي به شوش و پارسه و برعکس سفر ميکردهاند بهوضوح اشاره دارند. (هالوک، 1969: 365-405) شايان گفتن است که بر خلاف تصور عموم، جاده شاهي که راه اداري شاهنشاهي بوده، از شوش آغاز نميشده، بلکه ابتداي آن در پارسه بوده و در واقع اين کانون هخامنشي را به سارد در غرب آسياي صغير مرتبط ميکرده است. (کياني، 1374: 178) اسناد موجود در سالها و ماههاي مختلف نشانگر آمدوشد و رفتوآمدهاي اقتصادي مردمي پويا[9] از راههاي سنگفرششده شوش به تخت جمشيد و بهعکس و يا ديگر راههاست. راهها و جادههايي که در کاوشهاي باستانشناختي از دل خاک بيرون آمدهاند، هخامنشيان را بهعنوان منسجمترين ومستحکمترين و عاليترين شکل حکومت در دنياي باستان ميشناسند که شاهراههاي بزرگ و طولاني از شمال به جنوب و ازشرق به غرب با پلها و چاپارخانهها احداث کردند. (دانشوران غربي، 1354: 30) از ويژگيهاي زيستگاه هخامنشيان وجود باغها و پرديس و پارکهاي فراوان بوده است که به کَرات مورخان يوناني بدان اشاره کردهاند. اکنون در لوحهاي ديواني تخت جمشيد، به فراواني به نشانههايي از اين باغها بر ميخوريم. يکي از اين باغها نام بسيار وعدهدهنده «همه خوشبختي» را داشته است. (کخ، 1387: 312) و همانگونه که يونانيان از تخت جمشيد گزارش داده بودند و امروز الواح گلين تاييد کردهاند، بخش عمدهاي از مالياتها در خزانه سلطنتي پارسه نگهداري ميشد. (داندامايف، 1998: 101-104) باري، با وجود توجه به همدان، شوش، پاسارگاد و بهندرت بابل، پارسه يا چنانکه يک نبشته مصري ميگويد: «شهري که داريوش بيش از همه جا دوست ميداشت»، (هينتس، 1388: 184) پايتخت اصلي و مرکز اسناد و گنجينههاي دولتي بوده و همه راهها به آنجا منتهي ميشده است. يقيناً که تنها يک ديوان اداري منظم و کارآمد ميتوانسته است بر کار دشوار مديريت گستره عظيم شاهنشاهي هخامنشي فائق آيد. دستاورد ايرانيان در آن زمان، ايجاد ساختار اداريِ منظمي بود که تا به امروز همچنان دوام آورده است. چنانکه پرفسور کُخ در اين باره مينويسد: «ديوانسالاري امروز ما غربيها متأثر و نشأت گرفته از نظام ديواني هخامنشي است.» (کخ، 1387: 347) پانويسها [1] در اصل مَرْغْدشت بوده است يعني دشت خرم، و با واژه مَرْغاب که امروز مُرغاب ميخوانند مربوط بوده است. (شهبازي، 1379: 22) [2] در شيرازنامه ابن ابيالخير زرکوب، که 700 سال پيش نوشته شدهاست، سه بار از يک شيخ بزرگ به نام شيخ مبارک کُمَهري نام رفته است، اما همين فرد در متون ديگر شيخ مبارک کُمِيني خوانده شدهاست و فرصتالدوله بهحق دريافته است که کُمِين تحريف کُمِهْرْ و کوه مهر بوده، زيرا قبر شيخ مزبور در ناحيه کمين، هفده فرسنگي شمال شرقي شيراز، هنوز موجود است. (شهبازي: 1379: 23) [3] در کتيبهها به خود صفه «دژ» ( dida پارسي باستان، birta ايلامي) اطلاق شده است. (کياني، 1374: 173) [4] براي مطالعه متن اين سنگنبشته به زبان انگليسي بنگريد به تارنماي ليوياز به نشاني موجود در منابع. [5] براي آگاهي بيشتر درباره نامهاي اين محل بنگريد به: (شهبازي، 1977) [6] ويرانههاي شهر باستاني انشان، در نزديکي تخت جمشيد، در تل ماليان دشت بيضاي فارس شناسايي شده است. بنگريد به: (هانزمن، 1985) [7] واژه تچر در زبان فارسي مانده و به صورت «تَجَر» و يا «طَزَر» در آمده است و آن را خانه زمستاني معني کردهاند، ولي هيچ دليلي که برساند اين بنا سراي زمستاني داريوش بوده است در دست نداريم. (شهبازي: 1379: 107)[8] برخي بر اين باورند که چون سنگهاي اين بخش از کاخ صيقلي و شفاف بودهاست، به گونهاي که تصوير در آن منعکس ميشده، اينجا تالار آينه بوده است که البته مبناي درست و استواري ندارد. (سامي، 1348: 38) [9] اسناد موجود نشان ميدهد که درکنار مردم پارسي و ايلامي و بابلي و مصري، حتي از سرزمينهاي آسياي مرکزي و شرقي هم در سازمان شاهنشاهي پارس فعاليت اقتصادي-بازرگاني داشتهاند. (هالوک، 1969: 544) منابع و ماخذ در دفتر روزنامه موجود است. نويسنده : محمدحسن جمشيدپور روزنامه مردمسالاري : نسخه شماره 2891 1391/01/27