جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 3 May 2024
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ / ۱۷:۰۲
کد مطلب: 61202
۰
استطاعت ( پدیده قابلیت ، توانش ، Affordance )

استطاعت به فرصتهای عمل ارائه شده توسط یک شی یا محیط خاص اشاره دارد

استطاعت چیزی است که محیط به فرد ارائه می دهد
استطاعت چیزی است که محیط به فرد ارائه می دهد. جیمز جی. گیبسون این اصطلاح را در کتاب 1966 خود ابداع کرد ، حس ها به عنوان سیستم های ادراکی در نظر گرفته می شوند, و این در بسیاری از مقالات قبلی او وجود دارد ، با این حال ، معروف ترین تعریف او از کتاب اصلی او در سال 1979 گرفته شده است ، رویکرد زیست محیطی به ادراک بصری است: « استطاعت محیط آن چیزی است که به حیوان پیشنهاد می کند ، آنچه را که برای خوب یا بیمار فراهم می کند یا تهیه می کند. فعل استطاعت در فرهنگ لغت یافت می شود ، اسم استطاعت نیست. من آن را ساخته ام. منظور من از آن چیزی است که هم به محیط و هم به حیوان اشاره دارد به گونه ای که هیچ اصطلاح موجودی آن را بیان نمی کند. این به معنی مکمل بودن حیوان و محیط است » .

جیمز جی. گیبسون طی سالهای متمادی مفهوم استطاعت را توسعه داد و در آخرین کتاب او به اوج خود رسید رویکرد زیست محیطی به ادراک بصری است ، در سال 1979. وی استطاعت مالی را به عنوان آنچه محیط فراهم می کند یا حیوان را تهیه می کند تعریف کرد.

قابل توجه است ، گیبسون یک استطاعت را با یک مقایسه می کند طاقچه زیست محیطی با تأکید بر نحوه تو رفتگی در دیوار چگونه زندگی یک حیوان را در محیط زندگی خود مشخص می کند. کلید درک استطاعت این است که رابطه ای است و مناسب بودن محیط را برای ناظر مشخص می کند و بنابراین ، به اهداف فعلی و توانایی های آنها بستگی دارد.

به عنوان مثال ، مجموعه ای از پله ها که چهار فوت بالا می روند امکان صعود به نوزاد خزنده را ندارند ، اما ممکن است برای بزرگسالانی که خسته هستند استراحت یا فرصتی برای انتقال به طبقه دیگر برای بزرگسالانی که مایل به رسیدن به یک مقصد دیگر هستند ، فراهم کند.
این مفهوم قصد / نیاز برای درک استطاعت حیاتی است ، زیرا توضیح می دهد که چگونه یک جنبه مشابه از محیط می تواند استطاعت های مختلفی را به افراد مختلف و حتی در یک زمان دیگر برای یک فرد یکسان ارائه دهد. همانطور که گیبسون می گوید ، "نیازها کنترل تصرفات مالی (توجه انتخابی) را کنترل می کنند و اقدامات را نیز آغاز می کنند." تعریف گیبسون تعریف رایج در روانشناسی شناختی است.
به گفته گیبسون ، انسانها تمایل دارند محیط خود را تغییر داده و تغییر دهند تا استطاعت آن را تغییر دهند تا مناسب آنها باشد. از نظر وی ، انسانها محیط را تغییر می دهند تا زندگی در آن آسان تر شود (حتی اگر زندگی دیگر حیوانات را با دشواری بیشتری روبرو کند): گرم نگه داشتن ، دیدن شب ها ، عقب نگه داشتن کودکان و جابجایی. این تمایل به تغییر محیط برای انسان طبیعی است و گیبسون معتقد است که برخورد با دنیای اجتماعی جدا از جهان مادی یا ابزارهای جدا از محیط طبیعی اشتباه است. وی خاطرنشان می کند که ساخت در اصل به عنوان نوعی دستکاری با دست انجام می شده است.
گیبسون استدلال می کند که یادگیری درک هزینه های مالی بخشی اساسی از جامعه پذیری است. تئوری استطاعت "یک شی اکولوژیکی غنی از ارزش" را معرفی می کند.

لوازم جانبی را نمی توان با زبان خنثی ارزش فیزیک توصیف کرد ، بلکه مفاهیم مزایا و آسیب ها را برای کسی معرفی می کند.
کمک هزینه مالی این جنبه مفید / آسیب رسان اشیا را به تصویر می کشد و آنها را به حیوانی که برای آنها مناسب / بد است مربوط می کند. در طول رشد کودکی ، کودک می آموزد نه تنها استطاعت مربوط به خود را درک کند ، بلکه همچنین می داند که چگونه اشیا same مشابه استطاعت مشابه دیگری را تأمین می کنند. با دستکاری در اشیا که باعث جلب توجه می شوند و نشان دادن نحوه استفاده از اشیا through از طریق انجام عملکرد اصلی ، می توان کودک را با معنای متعارف آن آشنا کرد. کودک با یادگیری نحوه استفاده از مصنوعات ، "همانند زمانی که یاد می گیرد از توالت یا مسواک زدن استفاده کند" به کارهای مشترک جامعه وارد می شود. بنابراین ، کودکان با یادگیری استطاعت ها ، یا معنای متعارف یک مصنوع ، دنیای اجتماعی مصنوع را فرا می گیرند و به عضویت آن جهان در می آیند.

از نظر گیبسون ، استعداد اسمی مربوط به محیط است که فرصت عمل را فراهم می کند. لوازم جانبی نیاز به رابطه ای دارد که در آن محیط و حیوان بتوانند با هم کار کنند. یک مثال این است که بشر برای بهتر تطبیق با نیازهای ما محیط را تغییر داده است.
انسان هنگام برخورد به دامنه های شیب دار طبیعی زمین ، پله هایی را طراحی کرد تا بتواند از پس راه رفتن برآید.
علاوه بر این ، اشیا موجود در محیط نیز می توانند رفتارهای مختلفی مانند بلند کردن یا گرفتن را داشته باشند. گیبسون استدلال کرد که وقتی ما یک شی را درک می کنیم ، استطاعت آن و نه خصوصیات خاص آن را مشاهده می کنیم.
وی معتقد بود که درک استطاعات یک شی آسانتر از درک بسیاری از ویژگیهای مختلف یک شی است. لوازم جانبی می تواند به مناطق مختلف همچنین زیستگاه مربوط باشد .

برخی از مناطق جهان پنهان کاری را اجازه می دهند در حالی که برخی دیگر اجازه جستجوی غذا می دهند .
عبارت 'استطاعت 'به فرصتهای عمل ارائه شده توسط یک شی یا محیط خاص اشاره دارد. این مفهوم در زمینه بسیار طرح و ارگونومی تأثیرگذار بوده است : به عنوان مثال کار دونالد نورمن که با گیبسون تعامل داشت و ایده گیبسون را در زمینه استطاعت (با اصلاحات مفهومی قابل توجه) با طراحی صنعتی تطبیق داد.
همانطور که توسط Harnad (سال ۱۹۹۰) اشاره شده موضوع حقیقی این نیست که برداشت‌های ثابت وجود دارند بلکه چگونگی دریافت آنها مهم است. این استدلال می‌تواند درباره پدیده قابلیت استطاعت نیز بکار گرفته شود. سوال: چگونه قابلیت استطاعت پدیدار می‌شود؟ به اعتقاد گیبسون قابلیت هر چیزی ترکیبی از مشخصات فیزیکی و محیطی آن است (خود ماده و اشکال آن) که بصورت یکتایی با اعمال و سیستم تغذیه آن موجود متناسب گردیده است. (گیبسون ۱۹۷۹-۱۹۷۷)
بنابراین گیبسون اظهار می‌کند روی بعضی از سطوح می‌شود ایستاد، بر بعضی سطوح می‌شود نشست با وجود این ممکن است دیگران روی آن سطوح راه بروند یا از روی آنها سقوط کنند و غیره. بعضی از مواد قادرند مسموم کنند، بعضی دیگر نمی‌توانند این کار را انجام دهند.
این چنین خصوصیاتی و توان استطاعت نه مجرد و نه مادی هستند ، به اعتقاد گیبسون این خصوصیات و توان واقعی است ولی محسوس نیست. این یک واقعیت محیطی است ولی بصورت انحصاری در سطح فیزیکی نیست. این پدیده وجود دارد ولی پدیده برای وجود داشتن هیچگونه وابستگی به مشاهده گر ندارد و مستقل از مشاهده کننده است.

بهرحال این به همان اندازه بی معنا است که استطاعت را بدون ارتباط با عاملی که ایجاد کننده آن است از آن صحبت کنیم. یک شیء یا ماده فقط وقتی دارای ارزش است که آن را در ارتباط با یک عمل یا یک سیستم تغذیه کننده از آن در نظر بگیریم.
بنابراین گیبسون می‌گویداستطاعت نه یک ماهیت انحصاراً فیزیکی و نه روانی است. یک بحث بی پایان بین روانشناسان و فیلسوفان در خصوص ارزش‌ها وجود داشته که ماهیت ارزش‌ها فیزیکی یا حسی (phenomenal) است که در دنیای واقعی وجود دارند یا فقط در دنیای ذهن وجود دارند.

درخصوص استطاعت که از ارزش‌ها قابل تمیز است این بحث کاربرد ندارد. با وجودیکه تئوری دو دنیا مردود است ولی این‌ها نه در این دنیا جا می‌گیرند نه در آن دنیا. با وجودیکه فقط یک محیط وجود دارد که مشاهده گرانی به تعداد زیادی را در خود جا داده و فرصت‌هایی بی‌نهایتی برای زندگی در آن به آنها می‌دهد. (گیبسون ۷۷۱-۱۹۷۷) با این حساب عدم درک درست (از استطاعت غلط و یا درست) یا نتیجه اطلاعات ناکافی و یا متناقض بودن آنها در روشنای محیط زندگی و یا نهفته در نقص موجود در سیستم ادراکی برای تشخیص اصول ثابت موجود در حقایق است.

به اعتقاد گیبسون این موضوع نتیجه حاصل از عملکرد توجه تحریک شده نیست. مفهوم استطاعت بنوعی با مفاهیم: ظرفیت، دعوت و تقاضا مربوط است (در روانشناسی گشتالت koffka 1935 ) ولی یک تفاوت اساسی با آنها دارد.استطاعت هر چیزی با تغییر نیازهای مشاهدگر تغییر نمی‌کند تابع نیازهای ناظر یا مشاهده گر نیست اما چه استطاعت درک شود یا مورد توجه قرار گیرد یا قرار نگیرد مثل تغییر نیازهای مشاهده گر آنهم تغییر می‌کند. توانش به اشیا بر حسب نیاز مشاهده گر یا درک و نسبت داده نمی‌شود. شیء تعیین می‌کند چکار و چه تاثیری بجا می‌گذارد زیرا این بعلت ماهیت آن است.

برای حصول اطمینان ما ماهیت شیء را بجای شکل و ظاهر فیزیکی آن و برحسب ماهیت فیزیکی اکولوژیک آن (محیطی و فضای زندگی) تعریف می‌کنیم. از این رو با ارزش و معنی دار خواهد بود که با آن شروع کنیم ولی این معنی و ارزش از نوع دیگری است (گیبسون ۷۸-۱۹۹۷)

تعریف گیبسون از نحوه اثر استطاعت در چگونگی درک رفتار، اطلاعات درباره استطاعت را با اطلاعات درباره خصوصیات ثابت سطوح، مواد و طرز نمایش سطوح گره می‌زند که همگی در محیط واقعی موجود و قابل دیدن است. عطف به شرح ایشان که هر دو در اینها موجود است. او توضیح بیشتری در این خصوص می‌دهد که خصوصیات ثابت اجسام خارجی در ارتباط با عملکرد سیستم درک می‌شود که خصوصیات درک کننده را منعکس می‌کند.
به اعتقاد کیبسون ادراک محیط از ادراک جسم خود شخص در محیط غیرقابل تفکیک است.
او اظهار می‌دارد که اطلاع از اشیاء حقیقی دنیای خارجی (نه آن چیزهایی که ذهن و ساخته ذهن است) که با رفتار خاصی ارتباط دارد (مثل اثبات وجود) ملازم باهم بوده و بعنوان یک ترکیب ثابت عملکردی با هم می‌آیند و مشخص کننده منافع و خطراتی است که متوجه مشاهده گر خاصی است و بهمان صورتی که هستند درک می‌شوند.

برعکس توانایی استخراج توانشهای استطاعت دیگر بخصوص آنهایی که به جسم (بدن) مشاهده گر ارتباطی ندارد باید آموخته شود. عده‌ای از حامیان شناخت اقتضایی situated cognition (شناخت از عمل غیرقابل تفکیک است) محیط هستند و بصورت مستقیم از شرایط منتنج می‌شوند و بین درک مستقیم و شناخت اشیاء براساس دانسته‌های قبلی و بخاطر سپردن آنها تفاوت وجود دارد.

این مفهوم استطاعت را بسط داده بطوریکه دربرگیرنده آن چیزهایی می‌شود که بصورت مستقیم درک می‌شوند. (یعنی وقفه‌ها و مفاهیم حاصل از تغییرات قیافه در مکالمات) و آن چیزهایی که تشخیص داده می‌شوند (یعنی یک ارتباطات توسط نمادهایی که قیودی برای اعمال بوجود می‌آورند.)
یاکوب فون اوکسکول قبلاً در اوایل قرن بیستم در مورد این مفهوم بحث کرده بود ، و آن را "رنگ آمیزی عملکردی" (funktionale Tönung) موجودات با توجه به محرک ها می نامد . با این حال اسمیت (2009) از نظر عقاید استطاعت گیبسون که در سنت Uexküll قرار دارد ، به نواقص خاصی اشاره می کند. در نظر اسمیت (2001) وی ریشه های فلسفی اندیشه های گیبسون را که به ارسطو بازمی گشت ، توصیف می کند.

اندرسون ، یاماگیشی و کاراویا (2002) دریافتند که صرفاً نگاه کردن به یک جسم ، مغز انسان را برای انجام عملی که جسم می دهد ، جبران می کند.
دنت ( Dennett ) (1996) نظریه اصلی گیبسون را درباره مقیاس‌ها ی جسمی در ادراک و قابلیت یا توانش استطاعت بسط داده به طوری که آگاهی بر آن چیزی که شخص می‌تواند انجام دهد را در بر گیرد (یعنی نسبت به آنچه شخص به طور آگاهانه و بالقوه می‌تواند انجام دهد و توسط هدف راهبری می‌شود) او اعمال ارادی را با عباراتی از خصوصیات عملکردی محیط در مواجه با فرد و خصوصیات فیزیکی جسمیشان بیان می‌کند، در نتیجه او یک رابطه سه‌گانه بین اهداف، اعمال و اشیاء موجود در جهان را تصدیق نموده و در همان حال مثل نقش واقع گرایی اعمال را در تجارب ادراکی مورد تائید قرار می‌دهد.
استطاعت اجتماعی
وی نظریه استطاعت را گسترش داد و شامل استطاعات اجتماعی شد. وی معتقد بود که استطاعت مالی برای درک رفتارهای اجتماعی مهم است. رفتار ما به این بستگی دارد که قصد فرد مقابل را از چه چیزی درک کنیم.
این در مورد خود رفتار نیست بلکه چگونگی درک رفتار آنها است. اینگونه تصورات غلط رخ می دهد ، ما رفتار فرد دیگری را سوء تعبیر می کنیم.
گیبسون اظهار داشت که رفتار توانایی رفتار را دارد. بنابراین ، اگر کسی با شما خوش برخورد است ، این واکنش خوبی دارد. این را می توان در رابطه با اینکه چرا انسانها ازدواج می کنند یا روابط دوستی برقرار می کنند ، استفاده کرد
مخالفت با رفتارگرایی محض
جیمز جی. گیبسون تأثیر مداومی در نحوه مفهوم پردازی و عمل در روانشناسان و فلاسفه بر جای گذاشت. او فرضیه های رفتارگرایان مبنی بر اینکه یادگیری شامل ایجاد ارتباط بین محرک ها و پاسخ ها است را رد کرد ، در عوض یک دیدگاه جامع مربوط به نظر روانشناس گشتالت را پذیرفت.

کورت کوفکا با او ارتباط داشت. وی استدلال کرد که محیط ادراک شده با دوختن عناصری مانند اشکال و لبه ها تشکیل نشده است ، بلکه این جهان از ویژگی های معنی داری تشکیل شده است که به طور مداوم به عنوان یک کل تجربه می شوند. شاید او را بیشتر بخاطر نظریه استطاعت خود بخاطر بسپارند ، که به عقیده برخی از نظریه پردازان راهی اساسی برای درک دوگانگی ذهن و واقعیت خارجی است.
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

علت پرحرفی کودکان؛ چطور رفتار کنیم؟
چرا در دیدارهای خانوادگی عصبی هستیم؟
توصیه‌های سازمان ملل متحد به مناسبت هفته جهانی روانشناس
بهترین نوع جدایی از روان‌درمانگر چیست؟
چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
خدايا،ميشه چند لحظه وقتتو بگيرم! اين دفعه چيزي ازت نمي خوام! فقط مي خوام  خيلي ساده بگم: ممنون براي همه چيز...