دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 6 May 2024
تاریخ انتشار :
چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ / ۱۴:۰۳
کد مطلب: 57851
۶

تغییر درد هیجانی / فریما رضوانی

تغییر درد هیجانی / فریما رضوانی
دکتر فریما رضوانی در یادداشتی اختصاصی برای میگنا نوشت : انسان ها موجودات اجتماعی هستند که در شبکه های اجتماعی با حمایت های یکدیگر زندگی می کنند. انسانها از طریق روابط به یکدیگر کمک می کنند که بتوانند بر مشکلات غلبه کنند.آنها این ظرفیت بالقوه را دارند که درد هیجانی را آرام کنند، عواطف را تنظیم و به یکدیگر کمک کنند تا بتوانند درد را کمتر تحمل نمایند. شبکه های های اجتماعی کاربردی، فرصت هایی را برای افراد فراهم می آورند تا در حد ظرفیت بالقوه شان زندگی کاملی داشته باشند. یک رابطه عمیق عاطفی، بستری اساسی برای هر درمانی می باشد.
درد هیجانی ازرنج انسان حاصل می گردد و مدل رنج بر این فرض استوار است که درد هیجانی تجربه شده پاسخی به یک صدمه است که مانع از برآورده شدن نیازهای اساسی انسان (از جمله دریافت عشق، امنیت و پذیرش) می شود و آن را نقض می کند.
انگیزش زیربنایی، جهان روان شناختی انسان ها میباشد وعبارت است از تمنای امنیت، احساس تعلق و خودشکوفایی خلاق در انسان ها.
 در سطح زیست شناختی و فرهنگی و اجتماعی شاهد شکوفا شدن انسان ها هستیم، همچنین در سطح روان شناختی، نشان داده شده که بین برآورده شدن نیازهای درونی و سلامت شخصی، رضایت مندی و سهیم بودن در جامعه همبستگی وجود دارد. با این حال، تجربه انسان پر از مشکلات واقعی و بالقوه است که امکان برآورده شدن نیازهای اساسی و بنیادین و برآورده شدن آرزوها را نمی دهد و بنابر این باعث تجربه درد هیجانی می شود.

تجربیات انسان می تواند هم لذ ت و هم رنج را به ارمغان بیاورد. لذت زمانی به وجود می آید که نیازهای اساسی برآورده شود و رنج زمانی ایجاد می شود که این نیازها نقض شده یا برآورده نشوند. برخی از ما خوش شانس تر بوده و در زندگی با درد و رنج کمتری نسبت به سایرین برخورد می کنیم، اما برخورد با درد اجتناب ناپذیر است.

درد هیجانی را می توان به عنوان یک تجربه درونی ناخوشایند، آشفته و ناراحت کننده تعریف کرد. این درد به شکل آشفتگی یا پریشانی عمومی، تنش روانی در بخش هایی از بدن مثل سر، گلو، گردن، شانه ها، شبکه عصبی شکمی پشت معده و معده و همچنین به صورت ترکیبی از هیجان ها و افکار ناراحت کننده، نمود پیدا می کند. درد روان شناختی به شکل نشانگان اضطراب و افسردگی نیز دیده می شود.
افراد ممکن است به واسطه نگرانی ها یا وسواس های فکری رنج بکشند، طوری که اجازه خوابیدن به آن ها داده نشود که در طول روز باعث احساس تنش یا ختسگی در بدن گردد. افراد ممکن است حملات پانیک را همزمان با نشانگان فیزیکی ناخوشایند تجربه کنند یا ممکن است احساس ناامیدی یا بیچارگی کنند که باعث می شود از دیگران فاصله بگیرند و مانع از لذت بردن آنها در زندگی شود.
 این امکان وجود دارد که درد هیجانی و درد فیزیکی، مدار عصبی یکسانی داشته باشند و به همین دلیل است که ما از واژه یکسانی برای توصیف پیامدهای ناخوشایند آشفتگی در جنبه های روانی و فیزیکی مان استفاده می کنیم. درد هیجانی جنبه های فیزیولوژیکی دارد که ناراحت کننده بوده و باعث تجربه درد ملموس فیزیکی می شود. درد هیجانی روی تنفس، گرفتگی ماهیجه ها، هضم، تفکر (که ممکن است در قالب افکار محدود و نشخوار افکار نمود پیدا کند)، خواب، سطح خستگی، اشتها و دردهای فیزیکی (احتمالا مرتبط با تنش در ماهیچه ها) تاثیر می گذارد. همچنین خود را به صورت تغییراتی در سیستم های قلبی – عروقی، اعصاب و غدد و نظام ایمنی نشان می دهد، که در ابتدا ارگانیسم را بسیج کرده یا هوشیار می کند، ولی همچنین از یک دیدگاه دراز مدت تر تاثیراتی بر روی سلامت عمومی (سطح کورتیزول) وارد می کند و در شکل شدیدتر آن، می تواند باعث به هم ریختگی شدید تنظیم هیجانی شود.
پاسخ دادن به درد هیجانی
قرن ها پیش، افراد در پاسخ به درد هیجانی به دنبال کمک بوده اند و آنها را به یکدیگر ارائه داده اند. به طور مثال اعضای خانواده، مراقبین دوران کودکی، دوستان، آشنایان و پزشکان آموزش دیده و همچنین متولیان مذهبی، معلمان و سالخوردگان و این اواخر روان شناسان و مشاوران افرادی بوده اند یا هستند که این کمک را ارائه می دهند. مراقبت از دیگران، حضور توجه، گوش دادن و همچنین راهنمایی هایی را فراهم می آورد. حضور با محمبت و همدلانه یک فرد دیگر، تاثیری تسکین دهنده روی مراکز درد در مغز دارد. نقش مثبت حمایت اجتماعی در افزایش ظرفیت تحمل درد فیزیکی و عاطفی را مستند سازی می کند.
تجربه زخم های عاطفی، به خصوص اگر ذاتا مزمن باشند، به درد هیجانی ماندگار و آسیب پذیری و حساسیت بیشتر نسبت به تجربه تروما دامن می ند. در این صورت درد عاطفی تجربه شده پاسخی به یک تروما است که مانع از محقق شدن نیازهای اساسی انسان همچون عشق، امنیت و پذیرش می شود و آن را نقص می کند. تروما بین فردی ممکن است به شکل محرومیت، طرد یا یک تروما روانی یا فیزیکی  یا حمله ناگهانی باشد. تمام این شکل های تروما در واقع تهدیدهایی بنیادی مستقیم یا غیر مستقیم به زندگی سالم و در نهایت به بقا هستند.
به طور مثال تجربه روبرو شدن با قضاوت منفی ممکن است سطح کورتیزول را افزایش دهد، موردی که به ارگانیسم فشار می آورد و بنابر این ممکن است به بروز انواع مشکلات سلامت جسمانی دامن بزند. محرومیت، به عقب نشینی روانی و همچنین به تسلیم فیزیولوژیکی منجر می شود. حمله تروما باعث تجربه ناراحت کننده و غیر قابل کنترل می شود که تاثیری فوری و همچنین پس از تروما دارد.
درد هیجانی تجربه شده همواره نتیجه تعامل یک عامل ماشه چکان مضر و یک نیاز فرد در موقعیتی معین است. در واقع، هر پاسخ هیجانی عملا واکنشی به یک ماشه چکان در بافت نیاز مرتبط با آن ماشه چکان است. ما دائما موقعیت ها را ارزیابی می کنیم از این جهت که آیا موقعیت های مختلف نیازهای ما را برآورده می کنند یا نه، و نتیجه این ارزیابی در تجربیات هیجانی ما حاضر است.
تروما، نوعی محروم شدن و پذیرفته نشدن است که دردناک می باشد، جای تعجبی ندارد که همراه آن احساس اضطراب نگران کننده و مخرب و ترس احساس شود که ممکن است فرد دوباره و دوباره دریافت کننده چنین تجربیات ناگواری باشد.
در چنین مواردی اضطراب به عنوان یک هیجان ناخوشایند با اقدام به عمل برای گریختن تجربه می شود. اضطراب فرد را متمرکز می کند تا خطر را پیش بینی کرده و در نتیجه فرد را محتاط و آماده می کند، موردی که از یک نگاه کوتاه مدت واکنش فرد را افزایش می دهد، اما از یک نگاه طولانی مدت تر پیامدهای ذهنی و پیامدهای منفی برای سلامت روان و سلامت فیزکی دارد. اضطراب مربوط به درد بیشتر به خودی خود ناراحت کننده است و در نتیجه انواع مختلف استراتژی های اجتنابی را فعال می کند که کارکرد فرد را محدود کرده و مانع از برآورده شدن نیازهای روان شناختی بنیادین می شود.
ما استراتژی های متعددی را استفاده می کنیم تا از درد اجتتناب کنیم، برای مثال ممکن است برای اجتناب از درد هیجان شرم، ترس و وحشت، کرختی عواطف یا گسستگی را تجربه کنیم یا هر آنچه که تجربه می کنیم را نادیده بگیریم. یا می توان از طریق خشم به دیگران پاسخ داد و به منبع درد حمله کرد. در مواقع دیگر افراد ممکن است تلاش کنند تا از یک مرهم فوری استفاده کنند. مواردی همچون بی حس کردن خویشتن و رسیدن به آرامش موقت که توسط مواد مخدر یا افیون ایجاد می شود.

درمان درد هیجانی با رویکرد متمرکز بر هیجان
اساس تغییر درمانی در درمان مترکز بر هیجان، یک رابطه درمانی مراقبت آمیز، مشفقانه  اعتبار دهنده است. درمانگر درد مراجع را می پذیرد و شفقت وهمدلی نسبت به مراجع را به او مخابره می کند. همچنین درمانگر، مراجع را از طریق این واقعیت که شاهد درد وی بوده و هم ازطریق بیان این باور که مراجع شایسته این است که نیازهایش برآورده شود، اعتبار می بخشد. بنابر این مراجع یاد می گیرد فرایندهای درونی مربوط به خود را که باعث افزایش تحمل و انعطاف پذیری هیجانی اش می شود را تولید کند.
در نهایت می بایست ایجاد شفقت و خشم محافظت کننده به تدریج برای مراجع در جلسات درمانی موفقیت آمیز آسان تر شد. تسهیل چنین فرایندهایی یک تکلیف بسیار پیچیده است که در طول چندین جلسه رخ می دهد.
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

چرا فنلاند «شادترین مردم جهان» را دارد؟
علت پرحرفی کودکان؛ چطور رفتار کنیم؟
چرا در دیدارهای خانوادگی عصبی هستیم؟
توصیه‌های سازمان ملل متحد به مناسبت هفته جهانی روانشناس
بهترین نوع جدایی از روان‌درمانگر چیست؟
چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
برای اینکه دوستت داشته باشم و به تو احترام بگذارم، مجبور نیستم با تو هم عقیده باشم.