۵گام گفتوگوی مؤثر در روابط / چگونه گفتوگو کنیم؟
آیا میتوانید طوری صحبت کنید که باعث شود پیوندهای اجتماعیتان قویتر شود؟
۵گامِ مؤثر وجود دارد که میتواند به شما کمک کند روابط قویتری بسازید و از اشتباهات پیشگیری کنید.
۵گامِ مؤثر وجود دارد که میتواند به شما کمک کند روابط قویتری بسازید و از اشتباهات پیشگیری کنید.
نویسنده و منتقد ادبی ربکا وست، در مجموعهداستانهای معروفش با عنوان «صدای گوشخراش»، نوشته است: «چیزی با عنوان گفتگو وجود ندارد. این یک توهم است. فقط تکگوییهای متقاطع وجود دارند؛ همهاش همین است.»
به عقیده او واژگان ما و واژگان دیگران فقط از کنار یکدیگر عبور میکنند، بدونِ اینکه واقعاً ارتباطِ عمیقی بین ما شکل بگیرد.»
آیا کسی هست که حداقل یکبار در مقطعی از زندگیاش با این جمله همدلی نکرده باشد؟ چه صحبت کوتاه و روزمرهای با یک فروشنده باشد و چه ملاقاتی با یک دوست، ما به امید برقراری پیوند و رابطه آن را شروع میکنیم، اما ناامیدانه گفتگو را رها میکنیم، زیرا احساس میکنیم که ذهنمان در برقراری گفتگو شکست خورده است.
دوران همهگیری قطعاً آگاهی ما از چنین احساساتی را افزایش داده است. بعد از دورانِ طولانی انزوا، تشنگی ما برای تماس اجتماعی بیشتر از گذشته شده است و حتی اکنون از اینکه میبینیم، با وجود برداشته شدن برخی قوانینِ فاصلهگذاری اجتماعی، همچنان بین ما و دیگران خلاءهایی وجود دارد، احساس ناامیدی بیشتری میکنیم.
اگر چنین احساسی برایتان آشناست، پس نیاز به کمک دارید. در طی چند سال گذشته، روانشناسان، هنر گفتگو را مطالعه کردهاند، بسیاری از موانعی که بر سر برقراریِ پیوندِ عمیقتر وجود دارد را شناسایی کرده و راههایی را برای حذف آنها پیشنهاد دادهاند. به خواندنِ این مطلب ادامه دهید تا شما را با ۵گامی که میتواند گفتوگوی شما را اثربخشتر کند، آشنا کنیم.
سؤال بپرسید
نخستین گام ممکن است واضح به نظر برسد، اما اغلب فراموش میشود: اگر میخواهید یک گفتوگوی معنیدار با دیگران داشته باشید – به جای اینکه فقط «تکگوییهای متقاطع» را تجربه کنید – پس باید تلاش کنید که از آنها سؤال بپرسید.
به مطالعهای که کارن هوآنگ برای دریافت درجه دکترا در دانشگاه هاروارد انجام داد، توجه کنید. او که اکنون استادیار دانشگاه جورجتاون در آمریکاست، در آن زمان ۱۳۰نفر را به آزمایشگاهاش دعوت کرد و از آنها خواست که جفتجفت به مدت ۱۵دقیقه و از طریق پیامرسانهای دیجیتالی با هم گفتگو کنند. او دریافت که، حتی در این مدت کوتاه، میزانِ پرسشگری افراد با هم متفاوت بود و در کمترین میزان در حدود ۴پرسش یا کمتر و در بیشترین میزان در حدود ۹ پرسش یا بیشتر بود.
هوآنگ چندین مطالعه پیگیری دیگر انجام داد و دریافت که پرسیدن در دوستداشتنی بهنظر رسیدنِ افراد، نقش مهمی ایفا میکند. او یک رویداد دوستیابیِ سریع را راهاندازی کرد. در این رویداد جفتها ۷ دقیقه فرصت داشتند تا با هم آشنا شوند. او بعد از تحلیل گفتگوهایی که در این رویداد رخ داد به این نتیجه رسید که تعداد پرسشهایی که در این مدت زمان کوتاه توسط یکی از طرفین پرسیده میشود، نقش بسیار مهمی در ادامه یافتنِ رابطه و قرار ملاقات بعدی دارد.
همه پرسشها به یک اندازه جذابیت ندارند: یک پرسشِ پیگیری که در آن فرد تمایل دارد اطلاعات بیشتری درباره گفتوگویی که در جریان است، کسب کند؛ از پرسشی که موضوع بحث را تغییر میدهد، مطلوبتر است یا کافیست به صورت آینه عمل کرده و پرسشی را که فردی هماکنون از شما پرسیده تقلید کنید و از خودش بپرسید.
هوآنگ میگوید یافتههای او نشان میدهد که اغلب مردم اهمیت «سؤال پرسیدن» را نمیدانند. ما معمولاً از اینکه درباره خودمان صحبت کنیم، حظ وافری میبریم، اما اغلب اوقات اهمیتِ اینکه به دیگران اجازه دهیم درباره خودشان صحبت کنند را ناچیز تخمین میزنیم و فکر میکنیم که این کار به رابطه لطمه وارد میکند.
مراقب همدلیتان باشید
به ما اغلب گفته میشود که باید خودمان را به جای دیگران بگذاریم، اما همدلی ما به ندرت به درستی انجام میشود و بنابراین نتایج اشتباهی به بار میآورد.
یک دلیل آن خودمحوری ماست. نیکولاس اِپلی، استاد علوم رفتاری در دانشگاه شیکاگو، میگوید: «این زمانیست که من تجربهها و وضعیتِ ذهنی خودم را برای فهمِ تجربه و وضعیتِ ذهنیِ دیگران استفاده میکنم و اغلب نمیتوانم بین این دو تفاوت درستی قائل شوم.»
در ابتداییترین حالت، این خودمحوری زمانی رخ میدهد که ما به چیزی در محیطِ فیزیکی خودمان اشاره میکنیم که در تیررسِ نگاه طرف مقابل نیست و توقع داریم که او هم آن را ببیند یا دانشِ فردِ مقابل را درباره موضوعی که در حال صحبت درباره آن هستیم، زیادتر از واقعیت تخمین میزنیم و فکر میکنیم دانشِ او درباره آن موضوع به اندازه دانشِ خودمان است و نمیتوانیم به درستی موضوع را توضیح دهیم تا او به خوبی درک کند.
یا ممکن است فکر کنیم که طرف مقابل احساسی شبیه به احساسِ ما دارد یا آنکه عقیدهاش شبیه عقیده ماست. حال این عقیده میتواند درباره انتخاب یک رستوران یا درباره یک موضوعِ برای گفتگو باشد.
تحقیق اپلی نشان میدهد که خودمحوری ما در مقابلِ افراد آشنا در مقایسه با افراد غریبه بدتر میشود که از آن به عنوانِ پدیده «سوگیریِ صمیمیت ارتباطی» یاد میکند. او میگوید: «ما اغلب تصور میکنیم که دوستان صمیمی و شرکای ما در زندگی مثل ما هستند، بنابراین فرض میکنیم که آنها همان چیزی که ما میدانیم را میدانند. در مقابلِ غریبهها، ما اندکی محتاطتر هستیم و بیشتر مراقب این فرضیهسازیهای خودمان هستیم.»
شما میتوانید این کار را با «تصورِ آگاهانه چشماندازِ» دیگری، انجام دهید و آگاهانه بر اساس اطلاعاتی که از دیگران دارید، بکوشید تصور کنید که آنها چگونه فکر و احساس میکنند.
بااینحال، مطالعات اپلی نشان میدهد که در بسیاری از موارد، این کار صحتِ درکِ اجتماعی ما را کاهش میدهد، زیرا همچنان متکی بر فرضیات خود ماست که ممکن است درست نباشند. در کل، به جای آنکه خودمان تلاش و گمانهزنی کنیم، بهتر است که از دیگران بپرسیم واقعاً چه احساسی دارند و به چه فکر میکنند.
به آشناپنداری اهمیت بیشتری بدهید تا اصالت و نوگرایی
بهطور طبیعی مردم اصالت را ترجیح میدهند. آنها همیشه فکر میکنند بهتر است به جای آنکه درباره چیزی که هماکنون هر دو طرف درباره آن اطلاعات دارند؛ صحبت کنند، باید تلاش کنند چیزی جدید و هیجانانگیز را عرضه کنند. اما این درست نیست.
برطبق تحقیقی که گاس کانی، روانشناس اجتماعی در دانشگاه پنسیلوانیا، انجام داده است، وقتی از چیزهای جدید حرف میزنیم دچار رنجِ «مجازاتِ تازگی» میشویم.
در یک آزمایش، از مشارکتکنندگان درخواست شد که در دو گروهِ سهنفری تقسیم شوند. هر عضو از گروهها به تنهایی یکی از دو فیلمِ کوتاه که یکی درباره هوشِ کلاغها و دیگری درباره بهوجود آمدنِ نوشابههای تخصصی بود را تماشا میکردند. سپس سه نفر در گروه با هم ملاقات میکردند و یکی از اعضا که سخنران بود ویدیویی را که دیده بود، شرح میداد و دیگران شنونده بودند.
تعجبآور بود که شنوندگان ترجیح میدادند که سخنران درباره همان ویدیویی صحبت کند که آنها دیده بودند و وقتی که سخنران درباره ویدیویی که آنها ندیده بودند، صحبت میکرد، آنها خسته میشدند. این درحالی بود که آن ویدیو حاوی اطلاعاتِ بسیار جذابی بود که آنها قبلاً دربارهاش نشنیده بودند.
کانی استدلال میکند که مجازاتِ تازگی ناشی از «فواصلِ اطلاعاتی» است که در گفتوگوی ما به وجود میآید. اگر ما درباره چیزی صحبت کنیم که به طورِ کامل جدید است، شنونده ما دانشِ کافی را برای فهمیدنِ چیزی که ما دربارهاش صحبت میکنیم، ندارد. اما اگر درباره چیزی صحبت کنیم که شنونده هماکنون درباره آن میداند، او میتواند فواصل اطلاعاتی را پر کند و گفتگو شکل بگیرد.
مجازات تازگی میتواند توضیح دهد که چرا وقتی درباره تعطیلات متفاوتتان با همکارانتان صحبت میکنید، آنها ساکت میمانند. اما اگر آنها هم همان تجربه را داشته باشند، گفتگو ادامهدار میشود.
کانی میگوید: «وقتی یک تجربه در ذهن شما آنقدر پویاست که حتی بو، مزه و رنگ آن را احساس میکنید، فرض میگیرید که بقیه هم میتوانند چنین چیزی را احساس کنند.»
کانی میگوید ممکن است بتوانید با بیان داستانی با جزئیات دقیق بتوانید به خلق یک تصویر واضح از رویدادی که مشغول توصیف آن هستید، کمک کنید.
او میگوید: «وقتی از این نکته آگاه باشید، برای زنده کردنِ آن تجربه، سختتر تلاش میکنید. اما تا وقتی که در این مهارت قوی نشدهاید، خیلی امنتر است که از تجربههای مشترکتان صحبت کنید.»
از عمیقتر شدن نهراسید
نیاز به زمینه مشترک نباید صحبت ما را به گفتگوهای کوتاهِ پیشِپاافتاده محدود کند. برعکس، بسیاری از تجربههای مشترک انسانی میتواند بسیار عمیق شوند و تحقیقی که اپلی اخیراً انجام داده است، نشان میدهد که اغلب افراد از فرصت کشفِ درونیترین و عمیقترین احساسات و افکارشان قدردانی میکنند، حتی اگر این فرصت به واسطه یک فرد کاملاً غریبه نصیبشان شده باشد.
اپلی از مشارکتکنندگانی که در تیمهای دونفره جفت شده بودند و پیشازاین با هم ملاقاتی نداشتند، خواست تا درباره پرسشهایی مثل اینکه «اگر یک گوی کریستالی داشتید که میتوانست حقیقتی را درباره خودتان، زندگیتان، آیندهتان یا هر چیز دیگری به شما بگوید، چه میخواستید بدانید؟» بحث کنند.
ابتدا، اغلب مشارکتکنندگان میترسیدند که مبادله این افکار به طرز دردناکی شرمآور باشد، اما مکالمه خیلی نرمتر و آرامتر از چیزی که فکر میکردند، پیش رفت. آنها بیشتر از چیزی که تخمینزده بودند با طرفِ گفتوگویِ خود احساس نزدیکی و پیوند کردند و بعد از گفتگو نیز احساس خوشحالی بیشتری داشتند.
بهطور کلی، مشارکتکنندگان خیلی بیشتر از آنچه که تصور میکردند، به شنیدنِ افکار و احساساتِ طرفِ گفتوگوی خود علاقهمند بودند.
اپلی میگوید: «در این گفتگوهای عمیق شما به ذهن طرف دیگر دسترسی پیدا میکنید و متوجه میشوید که طرفِ دیگر واقعاً به شما اهمیت میدهد؛ و حتی اگر دیگر آن طرف را دوباره ملاقات نکنید، واژگانِ تأثیرگذاری بین شما ردوبدل خواهد شد.»
صداقتِ مدبرانه را به مهربانیِ ناهشیارانه ترجیح بدهید
یک لحظه تصور کنید که قرار باشد در تمامی تعاملاتِ اجتماعی خودتان با صداقتِ کامل صحبت کنید. چه اتفاقی برای روابط میافتد؟
اما لیواین، دانشیار رشته علوم رفتاری در دانشگاه شیکاگو و تایا کوهن، دانشیار رشته رفتار سازمانی در دانشگاه کارنگی ملون، چند سال پیش تصمیم گرفتند این آزمایش را عملی کنند. آنها ۱۵۰ مشارکتکننده را استخدام کردند و آنها را به سه گروه تقسیم کردند. از گروه اول درخواست شد که طی سه روز آینده در خانه و محل کار در همه گفتگوها «مطلقاً صادق» باشند؛ از گروه دوم درخواست شد که مهربان، دلسوز و باملاحظه باشند و از سومین گروه درخواست شد که خیلی معمولی رفتار کنند.
اغلب افراد پیشبینی میکردند که گروهِ مهربان بهترین تجربه را خواهد داشت و گروهی که قرار است صادقانه برخورد کند، احتمالاً دوستیهایش را به سختی حفظ خواهد کرد.
بااینحال، بعد از سه روز، مشارکتکنندگان صادق به اندازه مشارکتکنندگانی که قرار بود مهربان باشند، امتیازهای بالایی در لذت و پیوندِ اجتماعی کسب کرده بودند و اغلب در مبادلات خودشان معانیِ عمیقی را تجربه کرده بودند.
کوهن میگوید: «به نظر میرسد وحشتناک باشد، اما مشارکتکنندگان گزارش دادند که هرچند سخت بود، اما این گفتگوهای صادقانه را دوست داشتند.»
در آزمایشهای پیگیری که انجام شد، کوهن از جفتِ دوستان، همکاران و همسران خواست که درباره مسائل شخصی مانند آخرین باری که گریه کرده بودند یا مسائلی که با روابط فعلیشان داشتند، صحبت کنند.
در همه موارد، گفتوگوی صادقانه سازندهتر از چیزی بود که مردم فکر میکردند و فواید افشاگریِ صریح بر سلامتی آنها، حداقل ۱هفته بعد از آن ادامه داشت. کوهن میگوید: «این گفتگوها اثرات طولانیمدتی بر تمام ابعاد روابط داشتند و تجربههای مثبتی ارزیابی شدند.»
باید به خاطر داشته باشیم که صداقت باید با مقادیری از سیاستِ سالم عرضه شود. کوهن میگوید باید زمانبندیِ اظهارنظرهای صادقانه خودتان و روشی را که برای بیان آنها استفاده میکنید و همینطور اینکه آیا شخصِ مقابل فرصت استفاده کردن از آنها را دارد یا نه، در نظر بگیرید.
او میگوید: «لازم نیست که ۵ دقیقه قبل از ازدواج به عروس بگویید که زشت است؛ اینطور فکر نمیکنید؟ حتی اگر فکر کنید که توهینهایتان حقیقتی را میرساند، باز هم مجاز نیستید در حقِ کسی قلدری کنید.»
هنگام استفاده از هر یک از این ۵ گام، همیشه باید از احساس و میزانِ راحتی طرف مقابلتان آگاه باشید و آماده باشید تا به محضِ اینکه متوجه شدید که «بازی هوشمندانهتان» جواب نداد، از بحث خارج شوید.
اما با کمی درایت، حساسیت و علاقه به آدمهای اطرافتان ممکن است بتوانید پیوندهای اجتماعی عالیتری را به راحتی و در محدوده کسانی که در دسترستان هستند، ایجاد کنید.
منبع: The BBC World
ترجمه: سایت فرادید
به عقیده او واژگان ما و واژگان دیگران فقط از کنار یکدیگر عبور میکنند، بدونِ اینکه واقعاً ارتباطِ عمیقی بین ما شکل بگیرد.»
آیا کسی هست که حداقل یکبار در مقطعی از زندگیاش با این جمله همدلی نکرده باشد؟ چه صحبت کوتاه و روزمرهای با یک فروشنده باشد و چه ملاقاتی با یک دوست، ما به امید برقراری پیوند و رابطه آن را شروع میکنیم، اما ناامیدانه گفتگو را رها میکنیم، زیرا احساس میکنیم که ذهنمان در برقراری گفتگو شکست خورده است.
دوران همهگیری قطعاً آگاهی ما از چنین احساساتی را افزایش داده است. بعد از دورانِ طولانی انزوا، تشنگی ما برای تماس اجتماعی بیشتر از گذشته شده است و حتی اکنون از اینکه میبینیم، با وجود برداشته شدن برخی قوانینِ فاصلهگذاری اجتماعی، همچنان بین ما و دیگران خلاءهایی وجود دارد، احساس ناامیدی بیشتری میکنیم.
اگر چنین احساسی برایتان آشناست، پس نیاز به کمک دارید. در طی چند سال گذشته، روانشناسان، هنر گفتگو را مطالعه کردهاند، بسیاری از موانعی که بر سر برقراریِ پیوندِ عمیقتر وجود دارد را شناسایی کرده و راههایی را برای حذف آنها پیشنهاد دادهاند. به خواندنِ این مطلب ادامه دهید تا شما را با ۵گامی که میتواند گفتوگوی شما را اثربخشتر کند، آشنا کنیم.
سؤال بپرسید
نخستین گام ممکن است واضح به نظر برسد، اما اغلب فراموش میشود: اگر میخواهید یک گفتوگوی معنیدار با دیگران داشته باشید – به جای اینکه فقط «تکگوییهای متقاطع» را تجربه کنید – پس باید تلاش کنید که از آنها سؤال بپرسید.
به مطالعهای که کارن هوآنگ برای دریافت درجه دکترا در دانشگاه هاروارد انجام داد، توجه کنید. او که اکنون استادیار دانشگاه جورجتاون در آمریکاست، در آن زمان ۱۳۰نفر را به آزمایشگاهاش دعوت کرد و از آنها خواست که جفتجفت به مدت ۱۵دقیقه و از طریق پیامرسانهای دیجیتالی با هم گفتگو کنند. او دریافت که، حتی در این مدت کوتاه، میزانِ پرسشگری افراد با هم متفاوت بود و در کمترین میزان در حدود ۴پرسش یا کمتر و در بیشترین میزان در حدود ۹ پرسش یا بیشتر بود.
هوآنگ چندین مطالعه پیگیری دیگر انجام داد و دریافت که پرسیدن در دوستداشتنی بهنظر رسیدنِ افراد، نقش مهمی ایفا میکند. او یک رویداد دوستیابیِ سریع را راهاندازی کرد. در این رویداد جفتها ۷ دقیقه فرصت داشتند تا با هم آشنا شوند. او بعد از تحلیل گفتگوهایی که در این رویداد رخ داد به این نتیجه رسید که تعداد پرسشهایی که در این مدت زمان کوتاه توسط یکی از طرفین پرسیده میشود، نقش بسیار مهمی در ادامه یافتنِ رابطه و قرار ملاقات بعدی دارد.
همه پرسشها به یک اندازه جذابیت ندارند: یک پرسشِ پیگیری که در آن فرد تمایل دارد اطلاعات بیشتری درباره گفتوگویی که در جریان است، کسب کند؛ از پرسشی که موضوع بحث را تغییر میدهد، مطلوبتر است یا کافیست به صورت آینه عمل کرده و پرسشی را که فردی هماکنون از شما پرسیده تقلید کنید و از خودش بپرسید.
هوآنگ میگوید یافتههای او نشان میدهد که اغلب مردم اهمیت «سؤال پرسیدن» را نمیدانند. ما معمولاً از اینکه درباره خودمان صحبت کنیم، حظ وافری میبریم، اما اغلب اوقات اهمیتِ اینکه به دیگران اجازه دهیم درباره خودشان صحبت کنند را ناچیز تخمین میزنیم و فکر میکنیم که این کار به رابطه لطمه وارد میکند.
مراقب همدلیتان باشید
به ما اغلب گفته میشود که باید خودمان را به جای دیگران بگذاریم، اما همدلی ما به ندرت به درستی انجام میشود و بنابراین نتایج اشتباهی به بار میآورد.
یک دلیل آن خودمحوری ماست. نیکولاس اِپلی، استاد علوم رفتاری در دانشگاه شیکاگو، میگوید: «این زمانیست که من تجربهها و وضعیتِ ذهنی خودم را برای فهمِ تجربه و وضعیتِ ذهنیِ دیگران استفاده میکنم و اغلب نمیتوانم بین این دو تفاوت درستی قائل شوم.»
در ابتداییترین حالت، این خودمحوری زمانی رخ میدهد که ما به چیزی در محیطِ فیزیکی خودمان اشاره میکنیم که در تیررسِ نگاه طرف مقابل نیست و توقع داریم که او هم آن را ببیند یا دانشِ فردِ مقابل را درباره موضوعی که در حال صحبت درباره آن هستیم، زیادتر از واقعیت تخمین میزنیم و فکر میکنیم دانشِ او درباره آن موضوع به اندازه دانشِ خودمان است و نمیتوانیم به درستی موضوع را توضیح دهیم تا او به خوبی درک کند.
یا ممکن است فکر کنیم که طرف مقابل احساسی شبیه به احساسِ ما دارد یا آنکه عقیدهاش شبیه عقیده ماست. حال این عقیده میتواند درباره انتخاب یک رستوران یا درباره یک موضوعِ برای گفتگو باشد.
تحقیق اپلی نشان میدهد که خودمحوری ما در مقابلِ افراد آشنا در مقایسه با افراد غریبه بدتر میشود که از آن به عنوانِ پدیده «سوگیریِ صمیمیت ارتباطی» یاد میکند. او میگوید: «ما اغلب تصور میکنیم که دوستان صمیمی و شرکای ما در زندگی مثل ما هستند، بنابراین فرض میکنیم که آنها همان چیزی که ما میدانیم را میدانند. در مقابلِ غریبهها، ما اندکی محتاطتر هستیم و بیشتر مراقب این فرضیهسازیهای خودمان هستیم.»
شما میتوانید این کار را با «تصورِ آگاهانه چشماندازِ» دیگری، انجام دهید و آگاهانه بر اساس اطلاعاتی که از دیگران دارید، بکوشید تصور کنید که آنها چگونه فکر و احساس میکنند.
بااینحال، مطالعات اپلی نشان میدهد که در بسیاری از موارد، این کار صحتِ درکِ اجتماعی ما را کاهش میدهد، زیرا همچنان متکی بر فرضیات خود ماست که ممکن است درست نباشند. در کل، به جای آنکه خودمان تلاش و گمانهزنی کنیم، بهتر است که از دیگران بپرسیم واقعاً چه احساسی دارند و به چه فکر میکنند.
به آشناپنداری اهمیت بیشتری بدهید تا اصالت و نوگرایی
بهطور طبیعی مردم اصالت را ترجیح میدهند. آنها همیشه فکر میکنند بهتر است به جای آنکه درباره چیزی که هماکنون هر دو طرف درباره آن اطلاعات دارند؛ صحبت کنند، باید تلاش کنند چیزی جدید و هیجانانگیز را عرضه کنند. اما این درست نیست.
برطبق تحقیقی که گاس کانی، روانشناس اجتماعی در دانشگاه پنسیلوانیا، انجام داده است، وقتی از چیزهای جدید حرف میزنیم دچار رنجِ «مجازاتِ تازگی» میشویم.
در یک آزمایش، از مشارکتکنندگان درخواست شد که در دو گروهِ سهنفری تقسیم شوند. هر عضو از گروهها به تنهایی یکی از دو فیلمِ کوتاه که یکی درباره هوشِ کلاغها و دیگری درباره بهوجود آمدنِ نوشابههای تخصصی بود را تماشا میکردند. سپس سه نفر در گروه با هم ملاقات میکردند و یکی از اعضا که سخنران بود ویدیویی را که دیده بود، شرح میداد و دیگران شنونده بودند.
تعجبآور بود که شنوندگان ترجیح میدادند که سخنران درباره همان ویدیویی صحبت کند که آنها دیده بودند و وقتی که سخنران درباره ویدیویی که آنها ندیده بودند، صحبت میکرد، آنها خسته میشدند. این درحالی بود که آن ویدیو حاوی اطلاعاتِ بسیار جذابی بود که آنها قبلاً دربارهاش نشنیده بودند.
کانی استدلال میکند که مجازاتِ تازگی ناشی از «فواصلِ اطلاعاتی» است که در گفتوگوی ما به وجود میآید. اگر ما درباره چیزی صحبت کنیم که به طورِ کامل جدید است، شنونده ما دانشِ کافی را برای فهمیدنِ چیزی که ما دربارهاش صحبت میکنیم، ندارد. اما اگر درباره چیزی صحبت کنیم که شنونده هماکنون درباره آن میداند، او میتواند فواصل اطلاعاتی را پر کند و گفتگو شکل بگیرد.
مجازات تازگی میتواند توضیح دهد که چرا وقتی درباره تعطیلات متفاوتتان با همکارانتان صحبت میکنید، آنها ساکت میمانند. اما اگر آنها هم همان تجربه را داشته باشند، گفتگو ادامهدار میشود.
کانی میگوید: «وقتی یک تجربه در ذهن شما آنقدر پویاست که حتی بو، مزه و رنگ آن را احساس میکنید، فرض میگیرید که بقیه هم میتوانند چنین چیزی را احساس کنند.»
کانی میگوید ممکن است بتوانید با بیان داستانی با جزئیات دقیق بتوانید به خلق یک تصویر واضح از رویدادی که مشغول توصیف آن هستید، کمک کنید.
او میگوید: «وقتی از این نکته آگاه باشید، برای زنده کردنِ آن تجربه، سختتر تلاش میکنید. اما تا وقتی که در این مهارت قوی نشدهاید، خیلی امنتر است که از تجربههای مشترکتان صحبت کنید.»
از عمیقتر شدن نهراسید
نیاز به زمینه مشترک نباید صحبت ما را به گفتگوهای کوتاهِ پیشِپاافتاده محدود کند. برعکس، بسیاری از تجربههای مشترک انسانی میتواند بسیار عمیق شوند و تحقیقی که اپلی اخیراً انجام داده است، نشان میدهد که اغلب افراد از فرصت کشفِ درونیترین و عمیقترین احساسات و افکارشان قدردانی میکنند، حتی اگر این فرصت به واسطه یک فرد کاملاً غریبه نصیبشان شده باشد.
اپلی از مشارکتکنندگانی که در تیمهای دونفره جفت شده بودند و پیشازاین با هم ملاقاتی نداشتند، خواست تا درباره پرسشهایی مثل اینکه «اگر یک گوی کریستالی داشتید که میتوانست حقیقتی را درباره خودتان، زندگیتان، آیندهتان یا هر چیز دیگری به شما بگوید، چه میخواستید بدانید؟» بحث کنند.
ابتدا، اغلب مشارکتکنندگان میترسیدند که مبادله این افکار به طرز دردناکی شرمآور باشد، اما مکالمه خیلی نرمتر و آرامتر از چیزی که فکر میکردند، پیش رفت. آنها بیشتر از چیزی که تخمینزده بودند با طرفِ گفتوگویِ خود احساس نزدیکی و پیوند کردند و بعد از گفتگو نیز احساس خوشحالی بیشتری داشتند.
بهطور کلی، مشارکتکنندگان خیلی بیشتر از آنچه که تصور میکردند، به شنیدنِ افکار و احساساتِ طرفِ گفتوگوی خود علاقهمند بودند.
اپلی میگوید: «در این گفتگوهای عمیق شما به ذهن طرف دیگر دسترسی پیدا میکنید و متوجه میشوید که طرفِ دیگر واقعاً به شما اهمیت میدهد؛ و حتی اگر دیگر آن طرف را دوباره ملاقات نکنید، واژگانِ تأثیرگذاری بین شما ردوبدل خواهد شد.»
صداقتِ مدبرانه را به مهربانیِ ناهشیارانه ترجیح بدهید
یک لحظه تصور کنید که قرار باشد در تمامی تعاملاتِ اجتماعی خودتان با صداقتِ کامل صحبت کنید. چه اتفاقی برای روابط میافتد؟
اما لیواین، دانشیار رشته علوم رفتاری در دانشگاه شیکاگو و تایا کوهن، دانشیار رشته رفتار سازمانی در دانشگاه کارنگی ملون، چند سال پیش تصمیم گرفتند این آزمایش را عملی کنند. آنها ۱۵۰ مشارکتکننده را استخدام کردند و آنها را به سه گروه تقسیم کردند. از گروه اول درخواست شد که طی سه روز آینده در خانه و محل کار در همه گفتگوها «مطلقاً صادق» باشند؛ از گروه دوم درخواست شد که مهربان، دلسوز و باملاحظه باشند و از سومین گروه درخواست شد که خیلی معمولی رفتار کنند.
اغلب افراد پیشبینی میکردند که گروهِ مهربان بهترین تجربه را خواهد داشت و گروهی که قرار است صادقانه برخورد کند، احتمالاً دوستیهایش را به سختی حفظ خواهد کرد.
بااینحال، بعد از سه روز، مشارکتکنندگان صادق به اندازه مشارکتکنندگانی که قرار بود مهربان باشند، امتیازهای بالایی در لذت و پیوندِ اجتماعی کسب کرده بودند و اغلب در مبادلات خودشان معانیِ عمیقی را تجربه کرده بودند.
کوهن میگوید: «به نظر میرسد وحشتناک باشد، اما مشارکتکنندگان گزارش دادند که هرچند سخت بود، اما این گفتگوهای صادقانه را دوست داشتند.»
در آزمایشهای پیگیری که انجام شد، کوهن از جفتِ دوستان، همکاران و همسران خواست که درباره مسائل شخصی مانند آخرین باری که گریه کرده بودند یا مسائلی که با روابط فعلیشان داشتند، صحبت کنند.
در همه موارد، گفتوگوی صادقانه سازندهتر از چیزی بود که مردم فکر میکردند و فواید افشاگریِ صریح بر سلامتی آنها، حداقل ۱هفته بعد از آن ادامه داشت. کوهن میگوید: «این گفتگوها اثرات طولانیمدتی بر تمام ابعاد روابط داشتند و تجربههای مثبتی ارزیابی شدند.»
باید به خاطر داشته باشیم که صداقت باید با مقادیری از سیاستِ سالم عرضه شود. کوهن میگوید باید زمانبندیِ اظهارنظرهای صادقانه خودتان و روشی را که برای بیان آنها استفاده میکنید و همینطور اینکه آیا شخصِ مقابل فرصت استفاده کردن از آنها را دارد یا نه، در نظر بگیرید.
او میگوید: «لازم نیست که ۵ دقیقه قبل از ازدواج به عروس بگویید که زشت است؛ اینطور فکر نمیکنید؟ حتی اگر فکر کنید که توهینهایتان حقیقتی را میرساند، باز هم مجاز نیستید در حقِ کسی قلدری کنید.»
هنگام استفاده از هر یک از این ۵ گام، همیشه باید از احساس و میزانِ راحتی طرف مقابلتان آگاه باشید و آماده باشید تا به محضِ اینکه متوجه شدید که «بازی هوشمندانهتان» جواب نداد، از بحث خارج شوید.
اما با کمی درایت، حساسیت و علاقه به آدمهای اطرافتان ممکن است بتوانید پیوندهای اجتماعی عالیتری را به راحتی و در محدوده کسانی که در دسترستان هستند، ایجاد کنید.
منبع: The BBC World
ترجمه: سایت فرادید