دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 29 Apr 2024
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۱ / ۱۸:۲۴
کد مطلب: 11535
۰

آخرین مصاحبه با اولین کتاب‌فروش انقلاب

  مصاحبه مربوط به چند وقت پيش است؛ زماني که خواستم اولین کسی را که به فکرش رسیده بود بیاید جلو دانشگاه تهران کتاب‌فروشی باز کند، پیدا کنم.

گزارش ايسنا، براي يافتن قديمي‌ترين كتاب‌فروشي خيابان انقلاب در ادامه مي‌آيد.

مردان جوان توی کتاب‌فروشی‌هاي تر و تمیز نمی‌دانستند چه کسی در راسته‌ي کتاب‌فروش‌ها قدیمي‌تر است، میان‌سال‌ها گفتند به طهوری سر بزنم، که قدیمي‌ترین نبود، و مرا فرستادند نشر بيدگل، آن‌جا هم قدیمي‌ترین نبود؛ اما بالأخره جوینده یابنده است و یک نفر مرا فرستاد دنبال كتاب‌فروشي دهخدا و کتاب‌فروشی چهر، که همه می‌دانستند سال‌هاست درش باز است؛ اما نمي‌دانستند از کی.

کتاب‌فروشی دهخدا البته قدیمی‌ترین نیست؛ اما مغازه‌ي کناری همان‌جایی است که باید باشد، فروشگاه انتشارات چهر که فروشنده‌هایش نمی‌دانند از کی کتاب‌فروشی است؛ اما می‌دانند که مدیر انتشارت حتما می‌داند. دکتر حسین فریور فقط یکی دو ساعتی در روز را در کتاب‌فروشی است و چند هفته‌ای هر بار که می‌روم، یا نیامده است یا دیر رسیده‌ام.

کسی هم شماره‌ای از او ندارد؛ پس می‌نشینم جلو در کتاب‌فروشی تا بالأخره یک روز می‌بینمش. پیرمرد در کت خاکستری نشسته در کتاب‌فروشی در میان قفسه‌هاي كتاب‌ها و عینک بزرگ دسته‌طلایی‌اش آدم را به یاد دکترهای روزهای بچگی می‌اندازد.

اجازه می‌دهد بنشینم و بپرسم کتاب‌فروشی چهر همان قدیمي‌ترین کتاب‌فروشی انقلاب است یا باید جای دیگری بروم؟

می‌گوید، سال 42 که این‌جا را ساختند، ما این مغازه را اجاره کردیم. این‌جا البته ملک دیگری است، سرقفلی اما به نام دکتر حسین فریور است که از سال 42 کتاب‌فروشی بوده است؛ هرچند که نشر چهر سابقه‌ي هفتادساله دارد.

اولین مغازه‌شان در خیابان سعدی بوده است. بعد از سعدی، به انقلاب آمده‌اند که آن موقع اسمش خیابان شاه‌ رضا بوده است. دکتر قدیمي‌ترین فردی است که روبه‌روی دانشگاه تهران، فروشگاه کتاب زده است، آن هم زمانی که برای رسیدن به این‌جا باید از خندق می‌گذشتند و دانشگاه را هم هنوز کامل نساخته بودند.

در سال 1317 دانشکده‌ي طب را ساختند و بقیه‌ي دانشکده‌ها را به مرور اضافه کردند. قبل از آن، این‌جا که حالا پارک لاله است و کوی دانشگاه و دانشکده‌های دانشگاه تهران، میدانی بود به نام جلالیه که در آن رژه می‌رفتند.







می‌دانم که کتاب و دانشگاه در این خیابان به هم گره خورده‌اند؛ اما باز می‌پرسم چرا کتاب طب و چرا این خیابان؟

پیرمرد می‌گوید، که «چهر» اولین بوده است. «ما یک عده پزشکانی بودیم که فرستاده می‌شدند به فرانسه و انگلیس یا سوییس و آمریکا؛ این دانشجویان دکتر ‌شدند و برگشتند. می‌خواستند دانشگاه طب را راه بیاندازند که آن زمان نه استادی داشت، نه ساختار منظمی. فقط آن ساختمان را کرده بودند دانشگاه و همان سال 1313 یک پروفسور فرانسوی را آورده بودند به نام شارل اوبرلین که در این دانشگاه تازه‌ساز تدریس کند و اطبای قدیمی ایرانی هم بودند که دانشگاه را می‌گرداندند. چیزی بیش‌تر از این نبود؛ استاد در کلاس چیزی می‌گفت و دانشجوها نت برمی‌دانشتند و بعد از شش یا هفت سال دکتر می‌شدند؛ ولی برنامه‌ي حسابی و مدونی نبود.

جنگ بین‌الملی که شروع شد، آلمان‌ها حمله کردند به فرانسه و تعدادی از دانشجویانی که در فرانسه بودند، برگشتند و تحصیلات‌شان ناتمام ماند. در سال 1321 یعنی سه سال بعد دوباره اوبرلین با عده‌ای از شاگردان خودش که در فرانسه دکتر شده بودند، برگشت، معتبرترين آن‌ها، آقای دکتر مصطفی حبیبی بود که اولین پاتولوژیست ایران است.

کتاب‌ها همه فرانسوی بود یا نوشته‌های استادان قدیمی، که فکر کردیم حالا وقتش رسیده است، و یک تعداد از استادان به همراه هم پایه و اساس این مؤسسه را گذاشتیم، شرکتی تأسیس کردیم برای چاپ کتاب همین اساتید که دانشکده‌ي طب را به صورت امروزی درآوردند.

استادان فرانسوی رفتند و جای آن‌ها را ایرانی‌هایی که تحصیل‌کرده بودند، گرفتند، برای این‌ها می‌بایست کتابی می‌بود و نشر کتاب فارسی آن موقع شروع شد.

کیفیت چاپ با زمان حاضر خیلی فرق داشت. یک کارگر اگر خیلی هم مجرب بود، می‌توانست در روز چهار صفحه را حروف‌چینی کند، بعد آن حروف‌چینی باید دوباره به غلط‌گیری می‌رفت و بعد به صورت صفحه‌ي کتاب درمی‌آمد، اغلب حروف سربی بود که هر صفحه‌اش چندین کیلو وزن داشت. کار را این‌طور شروع کردیم؛ اما برای فروش کتاب‌هایی که چاپ کرده بودیم، یک محل و مرکزی می‌خواستیم.




حالا ماجرای اولین انتشارات کتاب‌های دانشگاهی، تبديل می‌شود به داستان اولین فروشگاه کتاب‌های دانشگاهی که بيش‌ترشان در زمينه‌ي طب بود.

استاد تعریف می‌کند که اولین فروشگاه کتاب چهر در خیابان سعدی بود، یک مصطفی گاوکش بود که کارش فروش گوشت گاو بود، مغازه‌ي او را گرفتند و کتاب‌فروشی را باز کردند.

چاپ اولین کتاب که در سال 21 شروع شده بود، در سال 24 تمام شد و کتاب به فروشگاه رسید، یعنی سه سال طول کشد تا اولین کتاب درآمد که کتاب «جنین‌شناسی» پروفسور مصطفی حبیبی بود و بعد یک کتاب آسیب‌شناسی. سایر اساتید هم بعد از این شروع کردند و کمی بعد ترجمه‌ها شروع شد، دانشجویان و استادان برای درس دانشکده‌ي طب ترجمه می‌کردند. کار انتشارات، نشر کتاب اجتماعی نبود، هر چند که چندتایی به ناچار چاپ شده است؛ اما اساس کار، چاپ کتاب‌های طبی بود.

فروشگاه بعدی «چهر» یک مغازه‌ي دودهنه بود مال ارباب رستم زردشتی، وقتی خواست آن‌جا را خراب کند، باز مغازه را عوض کردیم.

این زمانی است که در این خیابان هیچ ساختمانی نبود؛ وقتی یک شاگرد طب به مادرش گفته بود که پشت نامه‌ها بنویسد «برسد به دانشکده‌ي طب، روبه‌روی کافه‌ي اصغر آقا» و این اصغر آقا در حوالی دانشکده‌ي طب دیزی می‌پخت و می‌فروخت و مشهورتر از دانشکده بود.



صدای زنگ کوتاه تلفنی را که بلند می‌شود، نمي‌شنود، ‌يا مي‌شنود و به روي خودش نمي‌آورد و می‌گوید که باز خواستند آن مغازه را هم خراب کنند که کتاب‌فروشی را جمع کردند و بردند به خیابان فخررازی، روبه‌روی یک ماشین‌فروشی، اين‌جا یک مغازه‌ی عرق‌فروشی بود، با زیرزمیني که دوباره اجاره شد برای کتاب‌فروشی. «پول زیادی خرج کردیم و آن‌جا را از صورت عرق‌فروشی تبديل کردیم به کتاب‌فروشی. چند سالی هم آن‌جا بودیم و بعد در سال 42 که این‌جا را ساختند، اولین کسی بودیم که آمدیم این‌جا را اجاره کرديم و ماندیم تا امروز.

سرقفلی و اجاره‌ي این‌جا به نام دکتر حسین فریور است؛ اما مالکیت آن اول مال چهار نفر زرتشتی بود که چهار برادر بودند، سه تای آن‌ها فوت کردند و یک برادر هنوز زنده است. برادرها البته این‌جا را فروختند به شخصي، که هنوز من او را ندیده‌ام که اجاره را تمدید کنم و مال الاجاره که باید بدهم، از سال 89 به بعد تا این تاریخ ـ تابستان 90ـ مانده است و منتظریم.

می‌گویم، مسؤولیت هم تقسیم کرده بودید که چه کاری را چه كسی انجام دهد، آن وقت شما چه کرده‌اید در این انتشارات؟

پیرمرد نگاهش هنوز به میز است که می‌گوید: آن موقع این خبرها نبود، بعدها که برای انتشارات قانون گذاشتند و گفتند باید برای انتشارات پروانه‌ي نشر گرفته شود، من رفتم پروانه گرفتم و الآن پروانه‌ي نشر به نام من است، آن موقع که ما شروع کردیم، وزارت ارشاد و این‌ها نبود و بعدها به وجود آمد. البته یک اتحادیه‌ي ناشران داشتیم که دولتی نبود و نظارتی هم بر آن نمی‌شد.

استاد دوباره با لبخند تأیید می‌کند که اولین کتاب‌فروش خیابان انقلاب است و از وضعیت نشر که می‌پرسم، آه از نهادش بلند مي‌شود و می‌گوید: ما می‌گوییم دست به دل‌مان نگذارید که خون می‌ریزد؛ نشر در کشور ما این است که ما جنس مرغوب را به نامرغوب تبدیل می‌کنیم، کاغذی را که قیمت دارد، می‌خریم، براي سیاه کردنش اجرت می‌دهیم، پولی می‌دهیم آن را بسته‌بندی می‌کنیم و می‌بریم، وقتی این‌ها را نمی‌خرند، می‌شود کاغذ سیاه که باید كشمني بفروشیم، انبار ما پر است از کتاب، که فروش نمی‌رود و تبدیل شده است به کاغد سیاه. همین است که می‌گویم این کار واقعا دل و ذوق می‌خواهد، مثل قمارباز که وقتی عادت به قمار داشت، به امید برد برای بازی قرض می‌کند.

پدر نشر دانشگاهی ایران است و در تابستان 90 می‌گوید که 93 سال دارد، نه چشم، نه گوش و نه توانایی جسمی، اما هر صبح به کتاب‌فروشی می‌آید، که می‌گوید، عادت است. دوستان و شاگردانش و کسان دیگر می‌آیند، با هم ملاقات می‌کنند و صحبت از گذشته. هرچند می‌گوید اغلب شاگردانش مرده‌اند؛ ولی دلخوش است که به چهار نسل طب آموخته است.

می‌گویم، در همین دانشگاه تهران؟ مي‌گويد: در همین دانشگاه، آن موقع فقط یک دانشگاه طب بود در تهران، بعدها همان دکتر مصطفی حبیبی رفت یک دانشکده‌ي طب در تبریز درست کرد، بعد دانشکده‌ي اهواز و بعد شیراز هم راه افتاد.

دکتر می‌گوید، نشر چهر که اولین نشر دانشگاهی ایران است، تا به حال اگر فقط چاپ اول را محاسبه کنیم، حدود 3000 عنوان کتاب چاپ کرده است، البته که کتاب طب با کتاب‌های دیگر متفاوت است، «گلستان» سعدی از زمان سعدی تا امروز همان است که بود؛ اما کتاب طب باید با روزگار پیش برود. مرحوم دکتر نعمت‌اللهی سه جلد کتاب فیزیولوژی نوشته، در آن‌جا نوشته است که «اخیرا دارویی به دست آمده است به نام پنی‌سیلین، که در درمان بیماری‌های عفونی اعجاز می‌کند». اما الآن بیش‌تر از 300 نوع آنتی‌بیوتیک داریم. آن موقع حروف‌چینی 100 صفحه کتاب یک سال طول می‌کشید، الآن آن 100 صفحه را در یک روز حروف‌چینی می‌کنند و فیلم و زینک و چاپ می‌کنند.

آن موقع که نشر چهر شروع کرد به کار، یک دانشکده‌ي طب بود و نهایت تیراژ 500 نسخه بود و حد اعلا 1000 نسخه. دانشکده‌ي طب، داروسازی و دندان‌پزشکی جمعا در سال 100 نفر دانشجو می‌پذیرفت. الآن در سال سه میلیون نفر دانشجو داریم. خوب است که این‌ها زیاد شده؛ اما زندگی هم سخت شده است.

بلند می‌شوم که تشکر کنم، بلند که می‌شود، شرمنده می‌شوم و وقتی اصرار می‌کند که تا دم در همراهی‌ام کند، بیش‌تر خجالت‌زده می‌شوم.

جواب سؤالم را پیدا کرده‌ام و می‌دانم که اولین کتاب‌فروشی راسته‌ي کتاب‌فروشي‌های تهران چه کسی بوده است. اما مصاحبه مي‌ماند تا این‌که سه‌شنبه، دوم اردیبهشت 91، می‌رسد و تصویر استاد در قاب یک آگهی ترحیم پشت شیشه‌ي یکی دو تا کتاب‌فروشی در انقلاب می‌نشیند و حالا که متن آن گفت‌وگو را نوشته‌ام، نمی‌توانم نسخه‌ي چاپ‌شده را برایش ببرم.

می‌مانم با این سؤال که یادم رفته بود بپرسم که چرا اسم این اولین نشر دانشگاهی ایران، «چهر» است؟




حسين فريور

حسين فريور دانش‌آموخته‌ي رشته‌ي زبان و ادبيات فارسي از دانشراي عالي بود. او در سال 1321 پس از فارغ‌التحصيلي به تدريس در مدرسه‌هاي تهران پرداخت و سپس چاپخانه‌ي چهر را تاسيس كرد. انتشار چهار روزنامه از احزاب مختلف كشور مهم‌ترين و عمده‌ترين فعاليت اين چاپخانه بود.

فریور كه مدير انتشارات چهر بود، چندي پيش به پاس خدماتش در زمينه‌ي انتشار کتاب‌هاي دانشگاهی و پزشکی مورد تقدیر قرار گرفت.

او همچنين به عنوان ناشر برگزیده و خادم نشر تجليل شده بود.     گزارش از: خبرنگار ايسنا، فاطمه كريمخان

نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

توصیه‌های سازمان ملل متحد به مناسبت هفته جهانی روانشناس
بهترین نوع جدایی از روان‌درمانگر چیست؟
چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
اندكي غرور به آدم كمك مي كند كه فاصله اش را حفظ كند. آلبر كامو