بررسي ذائقه ادبي دانشآموزان در گفتوگو با كارشناسان
انتخاب بين هري پاتر يا رستم و سهراب
روزگاري نه چندان دور شاهنامهخواني چاشني جدانشدني شبنشينيهاي شبهاي طولاني زمستان بود. همه گرداگرد كرسي مينشستند و از آن ميان در سايهسار كم نور چراغ گردسوز يكي بلندبلند و با شور و هيجان اشعار بيمانند شاهنامه را ميخواند و ديگران با ذوق و شوق به آن گوش ميسپردند، آن قدر اين شعرخوانيها و اين شبنشينيهاي لذتبخش با روح و جان مردم عجين بود كه كمتر كسي از آن جمع چه كوچك و چه بزرگ يافت ميشد كه قصهها و ادبيات شاهنامه را از بر نشده باشد. حالا كه از آن روزگار فاصله گرفتهايم نه خبري از آن شبنشينيها هست و نه خبري از شاهنامهخواني و شاهنامه حفظي. ظاهراً جنس روزها و شبهاي نسل امروز با جنس روزها و شبهاي نسل پدران و مادران ما تفاوتهاي اساسي به خود گرفته است. از همين نگاه گذرا و نه موشكافانه ميتوان فهميد كه ذائقه ادبي بچههاي امروز حتماً و نه شايد با بچههاي ديروز بيشباهت شده است.
دوست فرهيختهاي ميگفت اگر به نظر من «ديزي» بهترين غذاست، به نظر بچههاي امروز «پيتزا» بهترين غذاست. اگر من مجذوب و عاشق غزلهاي عاشقانه حافظ هستم، درك اين شيفتگي براي بچههاي امروز ناممكن به نظر ميرسد، چرا كه تغيير ذائقه ادبي آنها پا به پاي تغيير ذائقه غذايي آنها پيش ميرود. ضمن آن كه قبول اين تغيير و دگرگوني به شرايط موجود براي رسيدن به وضعيت مطلوب و مد نظر ما كمك كرده و راه را براي پذيرش داشتههاي قبلي هموار ميكند. اگر امروز قهرمانان فيلمهاي غربي همچون «هريپاتر» كه مبلغ فرهنگ غربي و برهنگياند در برابر بچهها قد علم كردهاند، كمكاري از ماست كه در معرفي «رستم و سهراب» كوتاهي كردهايم.
حالا بايد به دنبال يافتن پاسخ اين سؤال باشيم كه چرا اين ذائقه شكل گرفته و ما (خانواده، مدرسه، جامعه، كتاب درسي، رسانه و...) چقدر در اين شكلبخشي دخيل بودهايم.
اگر يافتههاي ما نشان ميدهد كه دانشآموزان سالهاي اخير كه سالها پشت نيمكتهاي كلاس ادبيات فارسي نشستهاند، اما بيذوق و بيعلاقه و بيبهره از اين كلاسها و امروز بيگانهاند با حافظ و سعدي و رودكي و مولانا و... بيشك نيازهايي در آنها شكل گرفته (شايد هم ما شكل دادهايم) و شرايط به گونهاي رقم خورده و كاستيهايي در اين باره به جا مانده كه امروز اين كمعلاقگيها به ادبيات و ادبا را به نظاره نشستهايم. بنابراين واكاوي شرايط فعلي چه در كلاس و مدرسه و كتاب و چه در خانواده و جامعه ميتواند در اين زمينه راهگشا باشد.
ضرورتي كه حس نميشود .
دكتر «عرفان نظرآهاري» نويسنده و شاعر در همين باره در گفتوگو با از واقعيت تلخ كمعلاقگيها و كمسواديها در كلاسهاي ادبيات دانشگاه در بين دانشجويان خبر ميدهد و ميگويد: «مشكل روخواني درست شعر فارسي و درك آن را از چند جنبه بايد بررسي كرد كه بخشي از آن به سيستم آموزشي ما بر ميگردد، بخشي از آن به رويكردي كه در خانوادهها نسبت به خواندن شعر و كتب ادبي وجود دارد و بخشي از آن به فضاي كلي جامعه بر ميگردد كه در شكلدهي نيازها و علايق شهروندان نقش ايفا ميكند. درباره سيستم آموزشي بايد گفت متأسفانه به اين خاطر كه حافظه محور است در جستوجوگري، تحقيق و لذتبخش كردن متون تكيهاي ندارد، هر چند در سالهاي اخير تلاشهايي در اين باره صورت گرفته، اما كليت نظام آموزشي با اين امر سازگار نيست.
در حالي كه ما اگر شعر را به عنوان ماجراي حسي- عاطفي و برخاسته از انديشه و تفكر ببينيم هيچ يك از اين نگاهها در فضاي آموزشي ما مجال پرورش نمييابد. قصد شعر خواندن صرفاً خواندن از روي اشعار نيست بلكه فهم و زيستن شاعرانه است، اگر نوجوان نتواند معناي كلي شعر و زيباييهاي پيدا و پنهان آن را درك كند نميتواند از روخواني آن هم لذت ببرد. بايد خواندن شعر به يك فرايند لذت بخش تبديل شود نه يك تكليف درسي براي امتحان.
اين استاد ادبيات فارسي با اشاره به نقش شعر در فرهنگ گذشتگان ما معتقد است: در گذشته شعر جزئي از زندگي بود، چراغي براي پيدا كردن راه بود، معلمي بود كه دركشاكش زندگي به كمك ميآمد. خواندن شاهنامه، گلستان، بوستان و مثنوي بخشي از فرهنگ بومي ما تلقي ميشد، اما امروزه رسانههاي مختلف در خلوت ما هياهو ايجاد كردهاند، بنابراين فرصت براي تعمق و تأمل از ما گرفته شده است و هرچه هست در فضاي مدرسه و دانشگاه و براي گذر از نمره و امتحان اتفاق ميافتد. همه اين فاصلهها باعث شده دانشآموزان و دانشجويان از لطافت و شفقت و از درك و شناسايي زندگي به معني واقعي دور شوند، البته با اين معضل در كلاسهاي دانشگاه بيشتر روبهرو هستيم؛ معضلي كه بسياري از دانشجويان نه ميتوانند از روي اشعار به درستي بخوانند و نه لذت ببرند. جالب اين كه وقتي چند سال قبل از دانشجويان در يك كلاس 40 نفري سؤال ميكردم چند نفر ديوان حافظ دارند، شايد همه آنها پاسخ مثبت ميدادند اما امروز وقتي اين سؤال را ميپرسم تعداد اندك و انگشتشماري پاسخ مثبت ميدهند، حتي بسياري از آنها كتاب شعري و كتابخانه كوچكي هم در خانه ندارند. به اين معني كه چنين ضرورتي (نياز به دانايي) در بطن و روان ما وجود ندارد بلكه دغدغههايي امروز به ميدان آمده كه جاي آن را گرفته است. البته در اين باره احتياج به سياستگذاريهاي كلي و تشويق عمومي داريم كه بسيار ضروري است.
تغييرات مثبت و ناكافي در كتب درسي
وي با اشاره به تغييرات خوب در كتب درسي ادبيات دانشآموزان در سالهاي اخير ميگويد: اين تغييرات جاي خوشحالي دارد و بخشي از مشكل را حل ميكند، اما نوع نگاهها به مقوله آموزش مشكل دارد و آن اين كه نظام آموزشي ما خلاقانه نيست. فضاي حاكم بر كلاسهاي درسي آني نيست كه انتظار داريم.
نظام آموزشي ما تمام وقت خود را محدود به كتب درسي كرده است
در اين ميان حتي اگر معلم هم خلاق باشد زمان و مجالي براي بروز آن و انتقال آن به بچهها نمييابد.
نظر آهاري با بيان اين كه نقش خانواده را نبايد در ايجاد اين معضل و حل آن ناديده انگاشت، توضيح ميدهد: خانوادهها در اين باره بسيار كم كاري ميكنند، به نوعي كه نه خود شعر ميخوانند و نه نوجوان و جوان خود را به شعرخواني تشويق ميكنند. اين احساس را من دقيقاً در كلاسهاي درس حس ميكنم. البته ناگفته نماند كه مسائل مختلفي در بيانگيزه كردن قشر دانشجو به شعر و ادبيات دخيل است. مثلاً آينده كاري نامعلوم آنها مانع از ظهور علايق ميشود و هركس كه سر كلاس دانشگاه مينشيند الزاماً مشتاقانه و با علاقه رشته خود را انتخاب نكردهاست بلكه مدرك گرايي جاي اين علايق را پركرده است. اين مؤلف و شاعر با اظهار تأسف ميگويد: دانشجويان رشتههاي ادبيات با رشتههاي ديگر هم چندان فرقي با هم ندارند، حتي در مقاطع بالاتر هم اين مشكل وجود دارد. البته دانشگاه براي تصحيح اين مشكل و علاقهمند كردن دانشجويان خيلي دير است بلكه بايد آن را از كلاسهاي مدرسه شروع كرد. ناگفته نماند كه رسانهها بويژه صدا و سيما، فرهنگسراها، NGOها و... در علاقهمند كردن بچهها به مقوله كتاب و ادبيات ميتوانند خيلي خوب اثرگذار باشند.
ذائقه ادبي امروزيها .را بپذيريم
البته دكتر محمدرضا سنگري مؤلف كتابهاي ادبيات فارسي با رد اين فرض كه دانشآموزان ما امروزه با معضل روخواني شعر و درك و فهم آن روبهرو هستند، به ميگويد: هماكنون در بين برخي از كودكان و نوجوانان ما اقبال به شعر وجود دارد، همچنان كه اگر حافظه شعري بقيه مردم را هم در گذشته بررسي كنيم، تعداد كساني كه هماكنون اشعاري را به خاطر دارند، زياد نيست. البته بايد گفت اساساً در عصر ما حتي در دنيا اقبال به شعر كمتر و به داستان بيشتر شده است. هماكنون چهرههاي بزرگي در شعر در دنيا ديده نميشوند جوايز نوبل غالباً به داستاننويسان داده ميشود تا شعرا. هماكنون حوزه ادبيات داستاني عمق و گستره بيشتري يافته است و گرايش عمومي به سمت رمان بيشتر شده است، البته گرايش به داستان و خريد كتابهاي داستاني را بايد در يك واقعيت اجتماعي ببينيم و در اين بين اقبال به ادبيات «كوتاهه» يعني كوتاههنويسي جايگزين ادبيات شعري شده است. بهطور مثال بررسي اجمالي پيامكهايي كه امروزه به شكل گسترده و بويژه در اعياد مختلف (از جمله عيد نوروز) جابهجا ميشود، حاوي جملات زيباي كوتاهي است كه به شعر تنه ميزند و آن را به حاشيه ميراند.
اين استاد ادبيات فارسي با بيان اينكه به طور طبيعي عوامل بسياري فرصتهاي فراغت را در جامعه پر كرده است، توضيح ميدهد: امروزه تلويزيون، اينترنت و كامپيوتر و... فرصتهاي آزاد نسل پيشين را كه به شعر ميگذشت، پر كردهاند. امروزه به قدري فضاهاي مجازي و رسانههاي مختلف براي بچهها جاذبه ايجاد كردهاند كه هرچقدر ما تلاش كنيم، نميتوان جاذبه كتب درسي و كلاسهاي درسي را از نظر تصويرسازي با آنها برابر كرد. در اينترنت با بهترين تصاوير و موسيقي و در راحتترين موقعيت مطالب دراختيار فرد قرار ميگيرد. ضمن آنكه بايد بپذيريم ذائقه ادبي نسل امروز بهطور جدي تغيير كرده است همانطور كه ذائقه غذايي آنها متحول شده است.
وي ميافزايد: اگر ما در گذشته از اشعار شاعرانمان لذت ميبرديم، بايد بپذيريم كه ممكن است اين لذت بردن ما براي بچههاي امروز با توجه به تغيير نيازها و ذائقه ادبيشان بيمعني باشد. هرچند نبايد ضعف كتب درسي را هم ناديده گرفت. تأليف كتاب يكسان براي همه دانشآموزان يكي از اين ضعفهاست، مگر همه بچهها در همه نقاط كشور ذائقه فرهنگي يكسان و امكانات يكسان دارند، حتي در خود شهر تهران هم اين يكساني وجود ندارد، چه برسد به كل كشور، بنابراين بايد 10 كتاب و يا بيش از آن تأليف كرد و دراختيار دانشآموزان و معلمان قرار داد. چرا همه محكوم به خواندن يك كتاب هستند. ذوق و گرايش و خواستهها و تفاوتهاي همه سطوح جامعه را ببينيم، چرا كه همه اين عوامل موجب ميشود آنها با ميل و رغبت كمتري به سراغ كتابهاي ادبيات خود بروند. امروزه در كمترين زمان ممكن با توجه به امكانات گسترده چاپ در كشور ميتوان كتابهاي متعددي را چاپ و دراختيار دانشآموزان قرار داد. افت مهارت خواندن و درک مطلب دربین دانش آموزان ایرانی
ادبيات فارسي نقش بزرگي را در انتقال ارزشها، هنجارها و مفاهيم اجتماعي در جامعه ما برعهده دارد. بررسيهاي تاريخي گواه اين مطلب است كه شاعران بزرگي در شكلگيري تحولات اجتماعي نقش بازي كردهاند، از طرفي تحولات اجتماعي هم بر ادبيات فارسي تأثير گذاشته است، بنابراين ارتباط دوسويهاي بين جامعه و ادبيات فارسي وجود دارد كه غيرقابل انكار است.
به همين خاطر بايد به ادبيات فارسي به ديده ارزشمندي بنگريم، چرا كه با انتقال ارزشهاي ملي - اسلامي و بومي در شكلگيري هويت ايراني - اسلامي ما به شكل اساسي اثرگذار است، مقوله مهمي كه در اين سالها در مجموعه نظام آموزشي ما و البته در نهادها و رسانههاي ديگر هم مغفول مانده است.
در همين باره دكتر عليرضا شريفي جامعهشناس و عضو پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش درباره تأثير ادبيات فارسي بر جامعه معتقد است: درباره زبان فارسي بايد گفت اين زبان با زبان انگليسي و بسياري از ديگر زبانها تفاوتي اساسي دارد. ادبيات فارسي در كشور ما و بويژه شعر اصليترين محمل انتقال عناصر فرهنگي و تاريخ ايرانزمين است. در اروپا اين نقش را رمان ايفا ميكند، اما در زبان فارسي شعر اين وظيفه خطير را بر دوش ميكشد. عموم مردم هم اشعار شاعران بزرگ را به عنوان تأكيد بر كلام و ضربالمثل استفاده ميكنند، بنابراين مجموعه نظام آموزشي كشور بايد اين نكته را بداند كه توجه به مقوله ادبيات فارسي توجه به فرهنگ و تاريخ و پيشينه و هويت يك ملت است، بنابراين بايد برنامهريزيهاي دقيقتر انجام بگيرد.
وي با بيان اينكه بخش بزرگي از فرهنگ به زبان برميگردد، ميگويد: فرهنگ داراي عناصري است، اين عناصر از روشهاي مختلفي براي ارتباط با يكديگر استفاده ميكنند كه زبان و ادبيات فارسي در فرهنگ ما نقش چسبندگي بين عناصر را ايفا ميكند. بنابراين به هر دليلي اگر در آموزش ادبيات و زبان فارسي كاهلي كنيم، در انتقال درست فرهنگ ملي و بومي و در شكلگيري هويت ملي - ديني و منطقهاي و حتي فردي در بين نسل جوان خلل ايجاد كردهايم.
اين جامعهشناس ميافزايد: ما براي اينكه بتوانيم به نظم و نظام اجتماعي خود در سرزمينمان قوام ببخشيم، حتماً بايد به ادبيات به عنوان يك ابزار مهم در اين زمينه توجه جدي كنيم.
درس تخصصي با معلم غيرمتخصص
عضو پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش درباره اين موضوع كه به نظر ميرسد امروزه ادبيات فارسي در بين بچههاي ما حضور كمرنگي دارد، تصريح ميكند: رسانههايي همعرض از قبيل تلويزيون و اينترنت به ميان آمده كه اين موضوع باعث شده اوقات فراغت بچهها پر شود. از طرفي نظام آموزشي ما به شكلي است كه بر سؤالات تستي تأكيد دارد. يعني درست نقطه مقابل يادگيري ادبيات فارسي. ضمن آن كه ما در آموزش ادبيات فارسي در همه سالهاي مدرسه فقط چند غزل از حافظ و شاعران نامي در كتابها گنجاندهايم كه خب البته اين بسيار ناكافي است براي آن كه باید بچههاي ما به خوبي از عهده خواندن و درك اشعار فارسي برآيند.
شريفي با بيان اين كه امروزه در شيوه آموزش از ابزارهاي نوين استفاده نميكنيم تا آن را زيباتر نشان دهيم، ميگويد: در گذشته كتابهاي ادبيات ما از جمله اشعار حافظ و خيام در قالبي جاي ميگرفت كه در بين نقاشيهاي مينياتور عرضه ميشد. يعني از رسانه زمان خود (نقاشي) براي انتقال پيام استفاده ميشد. بنابراين امروزه هم ما بايد بتوانيم ادبيات فارسي را در قالبهاي نويني كه براي بچهها خسته كننده نباشد و جذاب هم باشد در فضاي مجازي ارائه كنيم.
اين پژوهشگر تصريح ميكند: دبيران ادبيات ما هم در برخي مواقع غيرمتخصص هستند. يعني به صرف اين كه ميتوانند كتابهاي فارسي را روخواني كنند و فارسي حرف بزنند خواهان ورود به گروه دبيران ادبيات فارسي در مدارس هستند. بنابراين درس ادبيات فارسي در مدارس ما را غيرمتخصصان بيشتري تدريس ميكنند كه اين نسبت در دروس ديگر كمتر است.
شريفي توضيح ميدهد: ادبيات فارسي يك دانش بومي است كه با دروس ديگر فرق ميكند، دروس ديگر چون وارداتي است روشهاي تدريس وارداتي هم دارد، اما چون اين دروس وارداتي نيست ما هنوز نتوانستيم ابزار خاص تدريس آن را طراحي كنيم. ضمن آن كه در اين ميان ميخواهيم كار تخصصي را به فرد غيرمتخصص آن بسپاريم. بنابراين انتظارات ما محقق نخواهد شد.
آزمونهاي بينالمللي بی توجهی به آموزش صحیح ادبیات فارسی
اين پژوهشگر با اشاره به آزمون بينالمللي «پرلز» كه در كشور ما هم برگزار ميشود، ميگويد: هر دو سال يك بار اين آزمون (آزمون مهارت خواندن و درک مطلب) در سطح دنيا برگزار ميشود، در كشور ما هم 12-10 سالي است كه برگزار ميشود، نتايج پژوهشها كه ناظران بينالمللي بر آنها نظارت ميكنند، متأسفانه نشان ميدهد وضعيت دانشآموزان فعلي ما در مقايسه با دانشآموزان سالهاي قبلي ايران و همين طور در مقايسه با دانش آموزان كشورهاي ديگر وضعيت خوبي ندارند يعني با افت قابل ملاحظهاي روبهروست.
وي با تأكيد بر اين كه براساس استانداردها، كتابها بايد هر سال 10درصد تغيير كند، ميگويد: در كشور ما يك سال صددرصد تغيير ميكند و يا براي مدت چند سال اصلاً تغيير نميكند. مسلماً دبيري كه يكباره با تغيير عمده روبهرو ميشود در برابر آن مقاومت از خود نشان ميدهد، پس مفاهيم كتاب را هم به خوبي انتقال نميدهد . شهناز سلطانی / روزنامه ايران
روزگاري نه چندان دور شاهنامهخواني چاشني جدانشدني شبنشينيهاي شبهاي طولاني زمستان بود. همه گرداگرد كرسي مينشستند و از آن ميان در سايهسار كم نور چراغ گردسوز يكي بلندبلند و با شور و هيجان اشعار بيمانند شاهنامه را ميخواند و ديگران با ذوق و شوق به آن گوش ميسپردند، آن قدر اين شعرخوانيها و اين شبنشينيهاي لذتبخش با روح و جان مردم عجين بود كه كمتر كسي از آن جمع چه كوچك و چه بزرگ يافت ميشد كه قصهها و ادبيات شاهنامه را از بر نشده باشد. حالا كه از آن روزگار فاصله گرفتهايم نه خبري از آن شبنشينيها هست و نه خبري از شاهنامهخواني و شاهنامه حفظي. ظاهراً جنس روزها و شبهاي نسل امروز با جنس روزها و شبهاي نسل پدران و مادران ما تفاوتهاي اساسي به خود گرفته است. از همين نگاه گذرا و نه موشكافانه ميتوان فهميد كه ذائقه ادبي بچههاي امروز حتماً و نه شايد با بچههاي ديروز بيشباهت شده است.
دوست فرهيختهاي ميگفت اگر به نظر من «ديزي» بهترين غذاست، به نظر بچههاي امروز «پيتزا» بهترين غذاست. اگر من مجذوب و عاشق غزلهاي عاشقانه حافظ هستم، درك اين شيفتگي براي بچههاي امروز ناممكن به نظر ميرسد، چرا كه تغيير ذائقه ادبي آنها پا به پاي تغيير ذائقه غذايي آنها پيش ميرود. ضمن آن كه قبول اين تغيير و دگرگوني به شرايط موجود براي رسيدن به وضعيت مطلوب و مد نظر ما كمك كرده و راه را براي پذيرش داشتههاي قبلي هموار ميكند. اگر امروز قهرمانان فيلمهاي غربي همچون «هريپاتر» كه مبلغ فرهنگ غربي و برهنگياند در برابر بچهها قد علم كردهاند، كمكاري از ماست كه در معرفي «رستم و سهراب» كوتاهي كردهايم.
حالا بايد به دنبال يافتن پاسخ اين سؤال باشيم كه چرا اين ذائقه شكل گرفته و ما (خانواده، مدرسه، جامعه، كتاب درسي، رسانه و...) چقدر در اين شكلبخشي دخيل بودهايم.
اگر يافتههاي ما نشان ميدهد كه دانشآموزان سالهاي اخير كه سالها پشت نيمكتهاي كلاس ادبيات فارسي نشستهاند، اما بيذوق و بيعلاقه و بيبهره از اين كلاسها و امروز بيگانهاند با حافظ و سعدي و رودكي و مولانا و... بيشك نيازهايي در آنها شكل گرفته (شايد هم ما شكل دادهايم) و شرايط به گونهاي رقم خورده و كاستيهايي در اين باره به جا مانده كه امروز اين كمعلاقگيها به ادبيات و ادبا را به نظاره نشستهايم. بنابراين واكاوي شرايط فعلي چه در كلاس و مدرسه و كتاب و چه در خانواده و جامعه ميتواند در اين زمينه راهگشا باشد.
ضرورتي كه حس نميشود .
دكتر «عرفان نظرآهاري» نويسنده و شاعر در همين باره در گفتوگو با از واقعيت تلخ كمعلاقگيها و كمسواديها در كلاسهاي ادبيات دانشگاه در بين دانشجويان خبر ميدهد و ميگويد: «مشكل روخواني درست شعر فارسي و درك آن را از چند جنبه بايد بررسي كرد كه بخشي از آن به سيستم آموزشي ما بر ميگردد، بخشي از آن به رويكردي كه در خانوادهها نسبت به خواندن شعر و كتب ادبي وجود دارد و بخشي از آن به فضاي كلي جامعه بر ميگردد كه در شكلدهي نيازها و علايق شهروندان نقش ايفا ميكند. درباره سيستم آموزشي بايد گفت متأسفانه به اين خاطر كه حافظه محور است در جستوجوگري، تحقيق و لذتبخش كردن متون تكيهاي ندارد، هر چند در سالهاي اخير تلاشهايي در اين باره صورت گرفته، اما كليت نظام آموزشي با اين امر سازگار نيست.
در حالي كه ما اگر شعر را به عنوان ماجراي حسي- عاطفي و برخاسته از انديشه و تفكر ببينيم هيچ يك از اين نگاهها در فضاي آموزشي ما مجال پرورش نمييابد. قصد شعر خواندن صرفاً خواندن از روي اشعار نيست بلكه فهم و زيستن شاعرانه است، اگر نوجوان نتواند معناي كلي شعر و زيباييهاي پيدا و پنهان آن را درك كند نميتواند از روخواني آن هم لذت ببرد. بايد خواندن شعر به يك فرايند لذت بخش تبديل شود نه يك تكليف درسي براي امتحان.
اين استاد ادبيات فارسي با اشاره به نقش شعر در فرهنگ گذشتگان ما معتقد است: در گذشته شعر جزئي از زندگي بود، چراغي براي پيدا كردن راه بود، معلمي بود كه دركشاكش زندگي به كمك ميآمد. خواندن شاهنامه، گلستان، بوستان و مثنوي بخشي از فرهنگ بومي ما تلقي ميشد، اما امروزه رسانههاي مختلف در خلوت ما هياهو ايجاد كردهاند، بنابراين فرصت براي تعمق و تأمل از ما گرفته شده است و هرچه هست در فضاي مدرسه و دانشگاه و براي گذر از نمره و امتحان اتفاق ميافتد. همه اين فاصلهها باعث شده دانشآموزان و دانشجويان از لطافت و شفقت و از درك و شناسايي زندگي به معني واقعي دور شوند، البته با اين معضل در كلاسهاي دانشگاه بيشتر روبهرو هستيم؛ معضلي كه بسياري از دانشجويان نه ميتوانند از روي اشعار به درستي بخوانند و نه لذت ببرند. جالب اين كه وقتي چند سال قبل از دانشجويان در يك كلاس 40 نفري سؤال ميكردم چند نفر ديوان حافظ دارند، شايد همه آنها پاسخ مثبت ميدادند اما امروز وقتي اين سؤال را ميپرسم تعداد اندك و انگشتشماري پاسخ مثبت ميدهند، حتي بسياري از آنها كتاب شعري و كتابخانه كوچكي هم در خانه ندارند. به اين معني كه چنين ضرورتي (نياز به دانايي) در بطن و روان ما وجود ندارد بلكه دغدغههايي امروز به ميدان آمده كه جاي آن را گرفته است. البته در اين باره احتياج به سياستگذاريهاي كلي و تشويق عمومي داريم كه بسيار ضروري است.
تغييرات مثبت و ناكافي در كتب درسي
وي با اشاره به تغييرات خوب در كتب درسي ادبيات دانشآموزان در سالهاي اخير ميگويد: اين تغييرات جاي خوشحالي دارد و بخشي از مشكل را حل ميكند، اما نوع نگاهها به مقوله آموزش مشكل دارد و آن اين كه نظام آموزشي ما خلاقانه نيست. فضاي حاكم بر كلاسهاي درسي آني نيست كه انتظار داريم.
نظام آموزشي ما تمام وقت خود را محدود به كتب درسي كرده است
در اين ميان حتي اگر معلم هم خلاق باشد زمان و مجالي براي بروز آن و انتقال آن به بچهها نمييابد.
نظر آهاري با بيان اين كه نقش خانواده را نبايد در ايجاد اين معضل و حل آن ناديده انگاشت، توضيح ميدهد: خانوادهها در اين باره بسيار كم كاري ميكنند، به نوعي كه نه خود شعر ميخوانند و نه نوجوان و جوان خود را به شعرخواني تشويق ميكنند. اين احساس را من دقيقاً در كلاسهاي درس حس ميكنم. البته ناگفته نماند كه مسائل مختلفي در بيانگيزه كردن قشر دانشجو به شعر و ادبيات دخيل است. مثلاً آينده كاري نامعلوم آنها مانع از ظهور علايق ميشود و هركس كه سر كلاس دانشگاه مينشيند الزاماً مشتاقانه و با علاقه رشته خود را انتخاب نكردهاست بلكه مدرك گرايي جاي اين علايق را پركرده است. اين مؤلف و شاعر با اظهار تأسف ميگويد: دانشجويان رشتههاي ادبيات با رشتههاي ديگر هم چندان فرقي با هم ندارند، حتي در مقاطع بالاتر هم اين مشكل وجود دارد. البته دانشگاه براي تصحيح اين مشكل و علاقهمند كردن دانشجويان خيلي دير است بلكه بايد آن را از كلاسهاي مدرسه شروع كرد. ناگفته نماند كه رسانهها بويژه صدا و سيما، فرهنگسراها، NGOها و... در علاقهمند كردن بچهها به مقوله كتاب و ادبيات ميتوانند خيلي خوب اثرگذار باشند.
ذائقه ادبي امروزيها .را بپذيريم
البته دكتر محمدرضا سنگري مؤلف كتابهاي ادبيات فارسي با رد اين فرض كه دانشآموزان ما امروزه با معضل روخواني شعر و درك و فهم آن روبهرو هستند، به ميگويد: هماكنون در بين برخي از كودكان و نوجوانان ما اقبال به شعر وجود دارد، همچنان كه اگر حافظه شعري بقيه مردم را هم در گذشته بررسي كنيم، تعداد كساني كه هماكنون اشعاري را به خاطر دارند، زياد نيست. البته بايد گفت اساساً در عصر ما حتي در دنيا اقبال به شعر كمتر و به داستان بيشتر شده است. هماكنون چهرههاي بزرگي در شعر در دنيا ديده نميشوند جوايز نوبل غالباً به داستاننويسان داده ميشود تا شعرا. هماكنون حوزه ادبيات داستاني عمق و گستره بيشتري يافته است و گرايش عمومي به سمت رمان بيشتر شده است، البته گرايش به داستان و خريد كتابهاي داستاني را بايد در يك واقعيت اجتماعي ببينيم و در اين بين اقبال به ادبيات «كوتاهه» يعني كوتاههنويسي جايگزين ادبيات شعري شده است. بهطور مثال بررسي اجمالي پيامكهايي كه امروزه به شكل گسترده و بويژه در اعياد مختلف (از جمله عيد نوروز) جابهجا ميشود، حاوي جملات زيباي كوتاهي است كه به شعر تنه ميزند و آن را به حاشيه ميراند.
اين استاد ادبيات فارسي با بيان اينكه به طور طبيعي عوامل بسياري فرصتهاي فراغت را در جامعه پر كرده است، توضيح ميدهد: امروزه تلويزيون، اينترنت و كامپيوتر و... فرصتهاي آزاد نسل پيشين را كه به شعر ميگذشت، پر كردهاند. امروزه به قدري فضاهاي مجازي و رسانههاي مختلف براي بچهها جاذبه ايجاد كردهاند كه هرچقدر ما تلاش كنيم، نميتوان جاذبه كتب درسي و كلاسهاي درسي را از نظر تصويرسازي با آنها برابر كرد. در اينترنت با بهترين تصاوير و موسيقي و در راحتترين موقعيت مطالب دراختيار فرد قرار ميگيرد. ضمن آنكه بايد بپذيريم ذائقه ادبي نسل امروز بهطور جدي تغيير كرده است همانطور كه ذائقه غذايي آنها متحول شده است.
وي ميافزايد: اگر ما در گذشته از اشعار شاعرانمان لذت ميبرديم، بايد بپذيريم كه ممكن است اين لذت بردن ما براي بچههاي امروز با توجه به تغيير نيازها و ذائقه ادبيشان بيمعني باشد. هرچند نبايد ضعف كتب درسي را هم ناديده گرفت. تأليف كتاب يكسان براي همه دانشآموزان يكي از اين ضعفهاست، مگر همه بچهها در همه نقاط كشور ذائقه فرهنگي يكسان و امكانات يكسان دارند، حتي در خود شهر تهران هم اين يكساني وجود ندارد، چه برسد به كل كشور، بنابراين بايد 10 كتاب و يا بيش از آن تأليف كرد و دراختيار دانشآموزان و معلمان قرار داد. چرا همه محكوم به خواندن يك كتاب هستند. ذوق و گرايش و خواستهها و تفاوتهاي همه سطوح جامعه را ببينيم، چرا كه همه اين عوامل موجب ميشود آنها با ميل و رغبت كمتري به سراغ كتابهاي ادبيات خود بروند. امروزه در كمترين زمان ممكن با توجه به امكانات گسترده چاپ در كشور ميتوان كتابهاي متعددي را چاپ و دراختيار دانشآموزان قرار داد. افت مهارت خواندن و درک مطلب دربین دانش آموزان ایرانی
ادبيات فارسي نقش بزرگي را در انتقال ارزشها، هنجارها و مفاهيم اجتماعي در جامعه ما برعهده دارد. بررسيهاي تاريخي گواه اين مطلب است كه شاعران بزرگي در شكلگيري تحولات اجتماعي نقش بازي كردهاند، از طرفي تحولات اجتماعي هم بر ادبيات فارسي تأثير گذاشته است، بنابراين ارتباط دوسويهاي بين جامعه و ادبيات فارسي وجود دارد كه غيرقابل انكار است.
به همين خاطر بايد به ادبيات فارسي به ديده ارزشمندي بنگريم، چرا كه با انتقال ارزشهاي ملي - اسلامي و بومي در شكلگيري هويت ايراني - اسلامي ما به شكل اساسي اثرگذار است، مقوله مهمي كه در اين سالها در مجموعه نظام آموزشي ما و البته در نهادها و رسانههاي ديگر هم مغفول مانده است.
در همين باره دكتر عليرضا شريفي جامعهشناس و عضو پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش درباره تأثير ادبيات فارسي بر جامعه معتقد است: درباره زبان فارسي بايد گفت اين زبان با زبان انگليسي و بسياري از ديگر زبانها تفاوتي اساسي دارد. ادبيات فارسي در كشور ما و بويژه شعر اصليترين محمل انتقال عناصر فرهنگي و تاريخ ايرانزمين است. در اروپا اين نقش را رمان ايفا ميكند، اما در زبان فارسي شعر اين وظيفه خطير را بر دوش ميكشد. عموم مردم هم اشعار شاعران بزرگ را به عنوان تأكيد بر كلام و ضربالمثل استفاده ميكنند، بنابراين مجموعه نظام آموزشي كشور بايد اين نكته را بداند كه توجه به مقوله ادبيات فارسي توجه به فرهنگ و تاريخ و پيشينه و هويت يك ملت است، بنابراين بايد برنامهريزيهاي دقيقتر انجام بگيرد.
وي با بيان اينكه بخش بزرگي از فرهنگ به زبان برميگردد، ميگويد: فرهنگ داراي عناصري است، اين عناصر از روشهاي مختلفي براي ارتباط با يكديگر استفاده ميكنند كه زبان و ادبيات فارسي در فرهنگ ما نقش چسبندگي بين عناصر را ايفا ميكند. بنابراين به هر دليلي اگر در آموزش ادبيات و زبان فارسي كاهلي كنيم، در انتقال درست فرهنگ ملي و بومي و در شكلگيري هويت ملي - ديني و منطقهاي و حتي فردي در بين نسل جوان خلل ايجاد كردهايم.
اين جامعهشناس ميافزايد: ما براي اينكه بتوانيم به نظم و نظام اجتماعي خود در سرزمينمان قوام ببخشيم، حتماً بايد به ادبيات به عنوان يك ابزار مهم در اين زمينه توجه جدي كنيم.
درس تخصصي با معلم غيرمتخصص
عضو پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش درباره اين موضوع كه به نظر ميرسد امروزه ادبيات فارسي در بين بچههاي ما حضور كمرنگي دارد، تصريح ميكند: رسانههايي همعرض از قبيل تلويزيون و اينترنت به ميان آمده كه اين موضوع باعث شده اوقات فراغت بچهها پر شود. از طرفي نظام آموزشي ما به شكلي است كه بر سؤالات تستي تأكيد دارد. يعني درست نقطه مقابل يادگيري ادبيات فارسي. ضمن آن كه ما در آموزش ادبيات فارسي در همه سالهاي مدرسه فقط چند غزل از حافظ و شاعران نامي در كتابها گنجاندهايم كه خب البته اين بسيار ناكافي است براي آن كه باید بچههاي ما به خوبي از عهده خواندن و درك اشعار فارسي برآيند.
شريفي با بيان اين كه امروزه در شيوه آموزش از ابزارهاي نوين استفاده نميكنيم تا آن را زيباتر نشان دهيم، ميگويد: در گذشته كتابهاي ادبيات ما از جمله اشعار حافظ و خيام در قالبي جاي ميگرفت كه در بين نقاشيهاي مينياتور عرضه ميشد. يعني از رسانه زمان خود (نقاشي) براي انتقال پيام استفاده ميشد. بنابراين امروزه هم ما بايد بتوانيم ادبيات فارسي را در قالبهاي نويني كه براي بچهها خسته كننده نباشد و جذاب هم باشد در فضاي مجازي ارائه كنيم.
اين پژوهشگر تصريح ميكند: دبيران ادبيات ما هم در برخي مواقع غيرمتخصص هستند. يعني به صرف اين كه ميتوانند كتابهاي فارسي را روخواني كنند و فارسي حرف بزنند خواهان ورود به گروه دبيران ادبيات فارسي در مدارس هستند. بنابراين درس ادبيات فارسي در مدارس ما را غيرمتخصصان بيشتري تدريس ميكنند كه اين نسبت در دروس ديگر كمتر است.
شريفي توضيح ميدهد: ادبيات فارسي يك دانش بومي است كه با دروس ديگر فرق ميكند، دروس ديگر چون وارداتي است روشهاي تدريس وارداتي هم دارد، اما چون اين دروس وارداتي نيست ما هنوز نتوانستيم ابزار خاص تدريس آن را طراحي كنيم. ضمن آن كه در اين ميان ميخواهيم كار تخصصي را به فرد غيرمتخصص آن بسپاريم. بنابراين انتظارات ما محقق نخواهد شد.
آزمونهاي بينالمللي بی توجهی به آموزش صحیح ادبیات فارسی
اين پژوهشگر با اشاره به آزمون بينالمللي «پرلز» كه در كشور ما هم برگزار ميشود، ميگويد: هر دو سال يك بار اين آزمون (آزمون مهارت خواندن و درک مطلب) در سطح دنيا برگزار ميشود، در كشور ما هم 12-10 سالي است كه برگزار ميشود، نتايج پژوهشها كه ناظران بينالمللي بر آنها نظارت ميكنند، متأسفانه نشان ميدهد وضعيت دانشآموزان فعلي ما در مقايسه با دانشآموزان سالهاي قبلي ايران و همين طور در مقايسه با دانش آموزان كشورهاي ديگر وضعيت خوبي ندارند يعني با افت قابل ملاحظهاي روبهروست.
وي با تأكيد بر اين كه براساس استانداردها، كتابها بايد هر سال 10درصد تغيير كند، ميگويد: در كشور ما يك سال صددرصد تغيير ميكند و يا براي مدت چند سال اصلاً تغيير نميكند. مسلماً دبيري كه يكباره با تغيير عمده روبهرو ميشود در برابر آن مقاومت از خود نشان ميدهد، پس مفاهيم كتاب را هم به خوبي انتقال نميدهد . شهناز سلطانی / روزنامه ايران