يکشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 5 May 2024
تاریخ انتشار :
شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۰ / ۰۶:۲۷
کد مطلب: 4212
۰

سهروردی؛ فیلسوفی آزاداندیش

   
به مناسبت8 مرداد بزرگداشت شيخ شهاب‌الدين سهروردي «شيخ اشراق» شناسنامه
نام کامل شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی
لقب نورالانوار وشهاب‌الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول
دوره ملک ظاهر
تاریخ تولد ۵۴۹ ق / ۱۱۵۵ م
زادگاه سهرورد، قیدار، زنجان.،
تاریخ مرگ ۵ رجب ۵٨۷ ق
۲۹ ژوئیه ۱۱۹۱ م
محل مرگ قلعه حلب، سوریه.،
استادان مجدالدین جیلی، ظهیرالدین قاری   زندگينامه شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی، ملقب به (الموید بالملکوت، خالق البرایا و قدح الزند) آتش افروز و شگفتی آفرین( و معروف به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق در شهر سُهرورد دیده به جهان گشود. شهر سُهرورد (گل سرخ)، در جنوب زنجان و غرب سلطانیه در ایالت جبال یعنی ماد کهن واقع شده بود. این شهر در قرن ششم هنوز آباد و پُر رونق بود. تاريخ تولدش محقق نيست اما زندگي‌نامه نويس بسيار سرشناس او، شهرزوري مي‌گويد: وي در 545 ه.ق يا 550 ه.ق زاده شد، حال آنكه سيدحسين نصر محقق سهروردي شناس تاريخ 549 را ذكر كرده است(۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م) قابل اعتمادترین منبع برای مطالعه زندگی‌نامه سهروردی کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح است که تاریخ‌ فلسفه‌ای است و به دستِ یکی از مهم‌ترین شارحان آثار سهروردی، شمس‌الدین شهروزی نوشته شده‌است. اصل عربی این کتاب هنوز در ایران منتشر نشده است. سهروردي در عنفوان جواني به مراغه رفت و آنجا در محضر مجدالدين جيلي تحصيل حكمت كرد و آنگاه به اصفهان سفر كرد و فلسفه را نزد ظهيرالدين قاري آموخت و به مطالعه بصائر عمربن صلان الصاوي مبادرت كرد. براي ديدار با مشايخ صوفي به سرزمين‌هاي اسلامي سفر مي‌كرد و در ضمن خود را به زهد و رياضت مشغول مي‌داشت و اوقات زيادي را در اعتكاف مي‌گذراند. مي‌گويد مصاحبي را جستجو مي‌كردم كه بصيرت معنوي‌اش همطراز من باشد اما موفق به يافتن چنين كسي نشدم. طي گذار از آسياي صغير و سوريه، سهروردي در يكي از سفرهايش از دمشق به حلب، با ملك ظاهر، پسر صلاح‌الدين ايوبي مشهور، ديدار كرد. يعقوب‌بن عبدالله قموي تاريخي اين سفر به سوريه را 579 ه.ق ذكر كرده است. شهر زوري، معاصر و زندگي نامه‌نويس سهروردي مي‌نويسد: ملك شيخ را دوست مي‌داشت و او ملك را. علماي سوريه گرد شيخ در آمدند و سخنانش را شنيدند. او در ضمن مباحثي انديشه‌هاي حكما و درستي آن انديشه‌ها را روشن و نظر مخالفان حكما را تضعيف كرد. معلوم نيست كه آيا سهروردي شماري از طلبه علم را تربيت كرد يا نه اما مي‌دانيم كه وي حلقه‌اي از دوستان و مصاحبان نزديك داشته كه بنا به خواهش آنان كتاب حكمه الاشراق را تاليف كرد. در اواخر اين كتاب سهروردي از ياران خود به عنوان اخوان ياد مي‌كند و از آنان مي‌خواهد كه كتاب را از دسترس دشمنان حكمت دور بدارند. اين نيز اشاره دارد به وجود گروهي از دوستان يا پيرواني كه او را شخصاً مي‌شناخته‌اند. شايد دوستان سهروردي بنا به دلايل سياسي نوشتن شرح حال او را دشوار مي‌ديدند. شهروزي تنها كسي است كه از سهروردي به شيوه‌اي ياد مي‌كند كه مي‌رساند شخصاً با او ملاقات كرده است، گرچه اين بسيار غير محتمل است زيرا نه سهروردي نه هيچ زندگي‌نامه نويس ديگري اشاره‌اي به اين مطلب ندارد. شايد شهروزي از طريق كسي كه سهروردي را شخصاً مي‌شناخته با استاد آشنا شده است. هوش سرشار سهروردي، دانش گسترده و ژرف او و بالاخره روحيه پذيرش او نسبت به ديگر سنن حكمت و نيز گرايش وي به اسرار و عوالم باطني باعث خصومت شد و فقهاي دربار ملك ظاهر را به دشمني بر ضد وي برانگيخت. يوسف بن تعزي بردي دركتاب النجوم الظاهر، في ملوك مصر و القاهره از ملاقات خود با سهرودي ياد مي‌كند و او را مردي با دانش وسيع و مفخري كوچك توصيف مي‌‌كند. در مقايسه با ديگر فيلسوفان اسلامي، مخصوصاً ابن‌سينا، سهروردي خود را همطراز آنان قرار مي‌دهد و مي‌گويد: در علوم يونان اگر برتر نباشم با آنان برابرم، اما از لحاظ ذوق برترم. چون او مبلغ نوعي حكمت بود كه با آراء فقهاي متدين سازگار نبود. سرانجام آنان از ملك ظاهر خواستند تا سهرودي را به اتهام داشتن اعتقاد به انديشه‌هاي ضدديني به هلاكت برساند. وقتي ملك ظاهر امتناع كرد، فقها عريضه‌اي امضا كردند و پيش صلاح الدين فرستادند و او به پسرش دستور داد سهروردي را به قتل برساند. ملك ظاهر از سر بي‌ميلي فرمان پدر را به اجرا در آورد و سهروردي به سال 587 ه.ق 1208 م كشته شد. مرگ سهروردي روز جمعه ماه ذيحجه رخ داد. به گفته شهروزي، روايات مختلفي در باب نحوه قتل سهروردي وجود دارد او مي‌نويسد: ... او را به زندان افكندند و خوردن و نوشيدن را از او دريغ داشتند تا مرد. گروهي مي‌گويند او آن قدر روزه داشت تا به اصل خود پيوست. بعضي بر اين عقيده‌اند كه او را خفه كردند، و باز جمعي ديگر معتقدند او را با ضرب شمشير كشتند. كساني هم هستند كه مي‌گويند وي را از ديوار قلعه فرو انداختند و سپس بسوختند. مرگ سهروردي همان اندازه اسرار آميز بود كه زندگيش به غير از شماري كتاب، چيز چنداني بر جاي نگذاشت كه سرگذشت زندگي او را روشن كند. از مردم كناره مي‌گرفت و تنها طالب مصاحبت با اهل علم بود. مي‌گويند شيوه لباس پوشيدنش هر روز تغيير مي‌كرد روزي به سبك درباريان جامه مي‌‌پوشيد و روز بعد لباس فقيرانه به تن مي‌كرد. براي درك فلسفه سهروردي، اوضاع اجتماعي، سياسي زمان او را بايد فهميد. نمي‌خواهيم بگوييم كه فلسفه او تابع واقعيات تاريخي است، بلكه اگر شرايطي كه سهروردي در آن زندگي مي‌كرد بهتر شناخته شود، شايد پاره‌اي از مسائل دخيل در قتل او و نيز بعضي روندهاي فلسفي در افكارش روشن‌تر گردد. سهروردي دردوران پرآشوبي مي‌زيست كه شمال سوريه دستخوش تغييري عمده بود يعني مركز قدرتمند شيعه‌نشيني بود كه به منطقه تحت سلطه سنيان تبديل مي‌شد. سهروردي زماني به حلب رفت كه اين دگرگوني در حال وقوع بود و به نظر مسلمانان صلاح‌الدين در مقام مرد نيرومندي كه مي‌توانست با صليبيان مقابله كند واپسين اميد بود. در چنين وضعيتي فقهاي ظاهري‌تر به هيچ وجه حال و حوصله آن را نداشتند كه اجازه دهند فيلسوفي جوان، احتمالاً با پاره‌‌اي گرايش‌هاي شيعي، پسر صلاح‌الدين ملك ظاهر را كه سهروردي در دربارش مي‌زيست فاسد كند. با توجه به عوامل ياد شده سهروردي را مي‌توان شخصيتي شمرد كه فرهنگي غني شامل عناصري از آيين زرتشتي به ارث برده بود، فيلسوفي متبحر در فلسفه مشايي و عارفي كه سعي مي‌كرد نشان دهد كه جوهره همه سنت‌هاي حكمت الهي يك حقيقت عام است. شايد غيبت او به نشان دادن چنين وحدتي ارتباطي داشت با دشمني آشكار مذاهب مختلف نسبت به يكديگر، مخصوصاً مسيحيت و اسلام. هنگامي كه مسيحيان و مسلمانان درگير جنگي خونين بودند، پيام وحدت سهروردي شايد خطرناك و حتي عقيده‌اي بدعت گذارانه تلقي مي‌شد. اوضاع فكري سهررودي در زماني زندگي مي‌كرد كه اشاعره نفوذ و قدرت كلام معتزلي را به حد متنابهي كاهش داده بودند. نتيجه عقلانيت معتزله كلام اشعري بود، كه راه را براي تفسيري صوري و عام‌تر از اسلام آماده ساخت. در حالي كه بحث و جدل در ميان طرفداران علوم عقلي ادامه داشت، مكاتب فلسفي و كلامي نيز آماج چالش‌هاي مكاتب تجربي‌تر صوفيان واقع شد: صوفياني كه روش‌هاي معرفت شناختي آنان درست همان بينابيني را مورد شك و اعتراض قرار مي‌داد كه مكاتب عقلگرايانه نظريه‌هاي خود را در باب علم بر آن نهاده بودند. صوفيان بزرگي چون بايزيد بسطامي و حلاج كه بر سهروردي تاثير داشتند، سبب ساز ورزيدگي تفكر عرفاني وي گرديدند. تكيه آنان بر تصفيه نفس و زهد و پارسايي بديل يا جايگزيني بود براي الگوهاي معرفت‌‌شناختي كه سمت گيري‌ فلسفي بيشتر داشتند. در اين برهه تاريخي، غزالي در مقام معتبرترين استاد علم كلام و علامه در علوم ديني، به فلاسفه كه براي حصول يقين تنها به استدلال متكي بودند زبان انتقاد گشود، جهد غزالي در اثبات نكته مذكور، كه نمونه آن در تهافت الفلاسفه ديده مي‌شود راه را براي صوفيه چنان كوبيد كه بتوانند با مكاتب فكري فلسفه‌گراتر به چالش برخيزند. بر اثر حمله غزالي به فلسفه،كم‌كم تصوف به عنوان مكتبي به شمار مي‌آمد كه شايستگي آن مي‌بايستي تصديق مي‌شد، و ديگر به غليان‌هاي احساسات كه در ترانه‌ها، اشعار و عمل به زهد و رياضت تجسم مي‌يابد، محدود نمي‌شد. با توجه به دوگانگي مشهود ميان فلسفه مشايي و تصوف، سوال در باب افق فكري آن زمان مي‌تواند اين بوده باشد كه آيا برقراري آشتي ميان اين دو مكتب متضاد امكان‌پذير است؟ سهروردي نشان داد كه چنين تركيب يا سنتزي نه تنها ممكن بلكه لازم است و ديگر اين كه آشنايي كامل با فلسفه مشايي شرط اوليه فهم فلسفه اشراق است اين تلاش در جهت زدن پلي بين سنت عقلگرايي در فلسفه اسلامي و ديدگاه علم از طريق عرفان براي چندين قرن بر فعاليت‌هاي فلسفي در ايران حاكم بود. در مركز اين جر و بحث‌ها ابن‌سينا با آن نظام فلسفي فراگير خود قرار داشت. فلسفه ابن‌سينا تا قبل از سهروردي به طرق مختلف شرح و تفسير شده بود و اين باعث به وجود آمدن شماري مكتب فكري گرديد كه اساساً ابن سينايي بودند، اما هر كدام بر يكي از جنبه‌هاي افكار وي تاكيد مي‌كردند. اولاً بخش‌هايي از فلسفه ابن‌سينا بود كه ماهيتاً ارسطويي صرف بود و مي‌توان آن را از مقوله فلسفه مشايي دانست. سنت مشايي رونق گرفت و همين تفسير ابن‌سينا بر فلسفه ارسطو بود كه با تصوف تضاد داشت. ثانياً كساني از قبيل هواداران علم كلام بودند كه چون منطق و مابعدالطبيعه ابن‌سينا را ابزار مفيدي براي تجزيه و تحليل مي‌ديدند، آن را اختيار كردند. چنين روندي در آثار فخررازي به اوج خود رسيد، وي منطق‌ و مابعدالطبيعه ابن‌سينايي را در حل مسائل مختلف كلام به كار گرفت و بالاخره، جنبه عرفاني ابن‌سينا بود كه كمتر از مصنفات عقل‌گرايانه او جلب توجه كرد. در مصنفاتي از او مانند حي‌بن يقظان و فصل آخر اشارات، جنبه نوافلاطوني فلسفه ابن‌سينا بسيار آشكار است. سهروردي از چنين نوشته‌هايي به خوبي خبر داشت. مثلاً در يكي از آثارش به نام الغربه الغربيه با استفاده از همان استعاره‌هاي ابن‌سينا داستان او را دنبال مي‌گيرد. بنابراين سهروردي زماني بر صحنه فعاليت‌هاي فكري ظاهر شد كه تفسيرها يا برداشت‌هاي گوناگون از ابن‌سينا منجر شده بود به ظهور مكاتب مختلفي كه غالباً خصم يكديگر بودند. بر تفاوت‌هاي موجود بين تفسيرهاي گوناگون از فلسفه ابن‌سينا بايد سيل انديشه‌ها و فلسفه‌هاي بيگانه را افزود، اين گوناگوني فكري ثمره ترجمه متون يوناني و تاثير متقابل خبرگان سنت‌هايي از اين قبيل مكاتب نوافلاطوني، فيثاغورثي و هرمسي و فلسفه يوناني در حلقه‌هاي فكري مسلمانان بود. سهروردي كه خود احياگر«جاويدان خرد» بود فلسفه عقلگرايانه مشاييون، حكمت عملي و متصوفه و ذوق اشراقيون را تركيب كرد. انديشه‌هاي سهروردي در سنت فلسفه اسلامي نفوذ كرد و وسيله‌اي به دست فلاسفه شيعي داد تا به كمك آن جنبه‌هاي باطني‌تر اسلام را در مقايسه با برداشت‌هاي ظاهري‌تر مبتني بر نص متون، به طرز موجه‌تري از لحاظ عقلي تحليل كنند. سهروردي در مقام متفكري كه مي‌بايستي عقلگرايي و تصوف را در چارچوب يك نظام واحد فلسفي آشتي بدهد شكاف عميق ميان دو برداشت يا دو رويكرد را نسبت به پيام اسلام پركرد. نوع حكمتي كه سهروردي رشد و قوام بخشيد و به حكمه الاشراق شهرت دارد، عقلانيت را در بر مي‌گيرد اما با مبتني كردن آن بر پايه رويت مستقيم حقيقت از عقلانت هم فراتر مي‌رود. سهروردي در بعد وجودي و عرفاتي تحليلي فراگير و عام از كيش زرتشتي، مكاتب فيثاغورث و هرمسي انجام داد. شايد توفيق عمده او اين است كه وي پيشاهنگ در چيزي است كه هانري‌كربن آن را علم تأويل مي‌خواند؛ نوعي تحليل بين الاديان كه بايد توسط كساني صورت پذيرد كه از درون يك سنت يا مكتب سخن مي‌گويند و عين وجود آنان مظهر فيض حقيقتي است كه سنت به آنان ارزاني داشته است.    مكتب شيخ اشراق  ـ شيخ اشراق با آنكه در حكمت مشائي تتبع و تبحّر داشته است، آيين مشائين و پيروان ارسطو را سست يافته وسخت انتقاد كرده است، و روش خود را، كه حكمت اشراق و حكمت نوريه خوانده است، به حكماي مشرق منسوب داشته است (با آنكه مباني حكمت اشراقي به حكماي مشرق منسوب است، لفظ اشراق ظاهراً با كلمة شرق و با اشراق شمس ارتباط وضعي ندارد، بلكه انتساب عنوان اشراقي به اين دسته از حكما و به حكمت آنها، از آن روست كه قائل به حصول معرفت تام ،از طريق اشراق باطن و روشني قلب مي باشند).  ـ وي با آنكه حكيم است نوعي مشرب تصوف دارد، با اينحال  از صوفيه بشمار نمي آيد،‌ و كلمه التصوف  نيز بيشتر شامل مسائل علم الهي است تا عقايد متصوفه،‌ حكمت اشراقي در حقيقت نوعي تئوزوفيtheosophy) = حكمت الهي و عرفان)....... است، و از آن به علم سلوكي نيز تعبير مي كنند.اين علم، نوعي فلسفة نو افلاطوني است كه با اصطلاحات مأخوذ از آيين قديم ايرانيان توأم شده است،‌ و پيروان آن را اشراقيان و اشراقيون و اهل اشراق مي خوانند.  ـ در حكمت سهروردي، مبادي نو افلاطوني و تعاليم هرمسي با عقايد و اصطلاحات حكمت مغان بهم در آميخته است. اما خود او،‌ اگرچه حكمت خويش را  بر قاعدة نور و ظلمت منسوب به قدماي فارسي مبتني مي داند، اما از آراء و عقايد شرك آلود مجوس ومانوي كاملاً مبراء است. نزد وي منشاء كل كائنات «نور الانوار» است، كه نور قاهر نخستين از آن صادر مي شود. البته نور نخستين،‌ در ظهور خويش، حاجت به علت ندارد، و به ذات خويش قائم است،‌در صورتي كه هر چيز ديگر عَرَضي و تَبَعي است، ‌و به اصطلاح، ممكن الوجود است، و استقلال ندارد. پس، ظلمت ـ بر خلاف پندار مجوس ـ امري مستقل نيست كه در مقابل نور باشد، ‌بلكه نسبت آن با نور، نسبت عدم در برابر وجود است. نور نخستين منشا تمام حركات عالم است، اما حركت خود او، تغيير مكان نيست، بلكه فيض و اشراق است كه لازمه ذات او است.  اشراقات او نيز لايتناهي است،‌ و همواره اشراقات عاليتر منشاء و مبدأ اشراقات فروتر مي شود،‌ و متدرجاً نور عالي منشاء نور سافل و نور سافل منشاء نور اسفل مي گردد. هر نور عالي نسبت به نور سافل قاهر بشمار مي آيد،‌و هر نور سافل نسبت به نور عالي شوق و محبت دارد. تمام اين اشراقات وسائط بشمار  مي آيند. (شبيه ملائكه در نزد متكلمين). ـ عالَم چون اشراق نور نخستين است، ‌مثل خود او قديم و ازلي است، اما چون خود، موضوع اشراقات متكرر(قابل تكرار) است،‌ ممكن الوجود است نه واجب الوجود.  ـ باري شيخ اشراق، مثل افلاطون، به چيزي نظير عالم «مُثُل» (2)  افلاطوني و دنياي «امشاسپندان »، كه وي آنها را انوار متوسط مي خواند، قائل است و مي گويد:حكيمان فارس اين گونه انوار متوسط را به نامهايي چون خرداد، مرداد و ارديبهشت مي خوانده اند ـ حكمت شيخ اشراق، مثل عرفان صوفيه، بر ذوق و كشف مبتني است، و او آن را حاصل خلوت خويش مي داند.   آثار و تاليفات سهروردي تاليفات سهروردي متنوع و برخوردار از تحرك و پويايي است واغلب از توضيح و تفسير مبحثي صرفاً فلسفي به سراغ داستان يا روايتي عميقاً عرفاني مي‌رود. آثار وي به سبك‌هاي متفاوتي نوشته شده است، يعني مشايي، عرفاني و اشراقي. گرچه در چند دهه اخير بسياري از گارهلي سهروردي به همت سيدحسين نصر و هانري كربن به مردم معرفي شده، شماري از آثار وي هنوز منتشر نشده؛ مانده است. از جمله آثار منتشر شده سهروردي مي‌توان به تاليفات وي درباره علوم طبيعي، رياضيات و منطق اشاره كرد كه قسمت‌هايي از دو اثر مهم مطارحات و مقاومات است و نيز كتاب تلويحات به علاوه تمام متون عربي، الوح عمادي، لمحات و واردات و تقديسات، در دسترس نيست. در يك دسته‌بندي آثار سهروردي به شرح زير است: 1- سهروردي چهار رساله بزرگ نوشت كه حاوي اصول عقايد اوست. تلويحات، مقاومات، مطارحات و بالاخره حكمه الاشراق سه تاليف اول به شيوه مشايي نوشته شده، هرچند كه شامل انتقادهايي بر پاره‌اي از مفاهيم اين مكتب فلسفي است.
2- تاليفات كوتاه‌تر، كه پاره‌اي از آنها از نظر مبادي اعتقادي اهميت دارند اما بايد آنها را به عنوان توضيحاتي بيشتر بر مقالات اعتقادي بزرگ‌تر به شمار آورد اين كتاب‌ها عبارتند از: هياكل‌النور، الواح عمادي، پرتونامه، في ‌اعتقاد الحكما، لمحات، يزدان شناخت و بستان القلوب، بعضي از اين كتب به عربي و بعضي به فارسي است. آثار فارسي او جزو بهترين تاليفات ادبي در زبان فارسي است. ممكن است سهروردي خود برخي از اين رسالات را از عربي به فارسي برگردانده باشد.
3- سهروردي شماري رساله رمزي به فارسي نوشت اين رساله‌ها داراي زباني بسيار نمادين است كه رموز زرتشتي، هرمسي و اسلامي را تلفيق مي‌كند اين رساله‌ها شامل نوشته‌هاي زيرين است:
عقل سرخ، آواز پر جبرئيل، قصه الغربه الغربيه، لغت موران، رساله في حاله الطفوليه، روزي با جماعت صوفيان، سفير سيمرغ، رسال في المعراج، پرتونامه، هدف از اين رسالات نشان دادن سفر روح به سوي اتحاد با خدا و شوق فطري انسان براي كسب معرفت است.
4- شماري رساله فلسفي و مربوط به تشرف به فرقه تصوف نيز نوشت كه عبارتند از: ترجمه وي از رساله الطير ابن‌سينا و شرح فارسي او بر اشارات و تنبيهات ابن‌سينا. رساله‌اي نيز دارد به نام رساله في‌‌حقيقه العشق كه مبتني بر رساله في‌العشق ابن‌سيناست و شروحي بر آياتي از قرآن و پاره‌اي از احاديث.
5- دسته‌اي هم مصنفات ادعيه، اوراد و اذكار است، كه سهروردي آنها را واردات و تقديسات مي‌نامد. تقسیم بندی آثار شیخ اشراق
از سهروردی چهل و نُه اثر به جای مانده است. از این چهل و نُه اثر، سیزده جلد آن به فارسی و بقیه به زبان عربی است. پژوهش‌گران، آثار سهروردی را به شیوه‌های گوناگون تقسیم بندی کرده‌اند. محسن کدیور آثار سهروردی را به شش دسته تقسیم کرد. تقسیمی که به نظر پذیرفتنی تر از سایر تقسیم بندی‌های کنونی است.  دسته‌ی اول:  آثاری که به‌طور ویژه به مبانی فلسفه‌ی اشراق می‌پردازد. در این دسته تنها می‌توان کتاب حکمهًْ الاشراق را جای داد. زیرا این کتاب با تمام آثار سهروردی متفاوت است و در حقیقت سنگ بنای فلسفه‌ی اشراقی وی به حساب می‌آید. وی در این اثر، سیمای تمام عیار فلسفه‌ی تأسیسی خود را جلوه‌گر می‌سازد. به گفته‌ی خود سهروردی، کلید درک اندیشه‌ها و یافته‌های او در همین کتاب است. دسته‌ی دوم:  در این دسته، چهار اثر آموزشی و نظری سهروردی که همگی به زبان عربی است، قرار می‌گیرد. این چهار کتاب عبارت‌اند از: التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات، اللمحات. در این آثار نخست از فلسفه‌ی مشایی، سخن گفته است. سپس بر این پایه، فلسفه‌ی اشراق مورد بررسی قرار می‌گیرد. هر چهار کتاب دارای سه بخش منطق، طبیعیات و الهیات است. التلویحات، مهم‌ترین کتاب در این دسته از آثار سهروردی است. در حقیقت المطارحات به منزله‌ی شرحی است بر التلویحات، اللمحات در حکم خلاصه‌ی آن است و المقاومات الحاقی است بر التلویحات.  دسته‌ی سوم:  در این دسته، رساله‌ها و کتاب‌های فارسی و عربی قرار دارد که درحقیقت درون‌مایه‌ی آن‌ها، خلاصه و یا شرح تفصیلی آثار دسته‌ی اول و دوم است. در این دسته دو رساله‌ی مهم هیاکل النور و الالواح العمادیه قرار دارد که به زبان عربی نوشته شده است و توسط خود سهروردی به فارسی برگردانیده شده است. رساله‌ی فی اعتقاد الحکما به زبان عربی و رساله‌های پرتونامه و بستان القلوب به زبان فارسی نیز در این دسته جای می‌گیرد.  دسته‌ی چهارم:  در این دسته، حکایت‌های رمزی و داستان‌های عرفانی سهروردی قرار دارد. آثاری که به گفته‌ی جعفر میرصادقی: « با وجود پیچیده‌گی و رمزآمیز بودن‌شان، قبل از هر چیز قصه‌اند... زبان بیشتر این رساله‌ها فارسی است و برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: عقل سرخ، صفیر سیمرغ، آواز پَر جبرئیل، لغت موران، فی حالت طفولیت، روزی با جماعت صوفیان، الغربة الغربیه و نیز رساله‌ی فی المعراج که هنوز منتشر نشده است. دسته‌ی پنجم:  نوشته‌ها، ترجمه‌ها، تفسیر‌ها و شرح‌هایی است که سهروردی به رشته‌ی تحریر در آورده است. آثاری چون شرح فارسی اشارات بوعلی سینا، ترجمه‌ی رسالهًْ‌الطیر بوعلی و از همه مهم‌تر، رساله‌ی فی حقیقهًْ‌العشق یا مونس العشاق که برگرفته از رساله‌ی فی العشق بوعلی‌سینا است. هم چنین تفسیر چند سوره از قرآن و برخی از احادیث نبوی که تاکنون منتشر نشده است، در این دسته از آثار جای می‌گیرد.  دسته‌ی ششم: نیایش‌ها و مناجات‌نامه‌هایی که همگی به زبان عربی است و الواردات و التقدیسات خوانده می‌شود. این آثار نیز تاکنون منتشر نشده است.  فلسفه اشراق سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را به‌وجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه، خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است. نورالانوار سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه‌ی روشنی آن چشم را کور می‌کند. نور را نمی‌توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیاء با نور آشکار می‌شوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه‌ی «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن‌ها می‌رسد. تاليفات شيخ اشراق: 1-    حكمه الاشراق       2-    تلويحات     3-    المشارع و المطارحات       4-    هياكل النور    5-    كلمه التصوف      6-  رساله عقل سرخ    7-    آواز پر جبرئيل   8-    روزي با جماعت صوفيان        9-    رساله في حاله الطفوليه تمام آثار سهروردي فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهاب الدین یحیی سهروردی با استفاده از فهرست شهرزوری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه بشرح زیر آمده‌است: ۱- المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات. ۲- التلویحات. ۳- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهم‌ترین تألیف سهروردی می‌باشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید). ۴- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق. ۵- الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه. ۶- الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریه‌های فلسفی می‌باشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کرده‌است. ۷- المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار داده‌است. ۸- الرمز المومی(رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیف‌های سهروردی را یاد کرده‌اند، از این کتاب نامی نبرده‌اند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آورده‌است. ۹- المبدء والمعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکرده‌است. ۱۰- بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشته‌است. ۱۱- طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبرده‌است. ۱۲- التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداخته‌است. ۱۳- کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آنرا بنام (مقامات الصوفیه) یاد کرده‌است. ۱۴- البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبرده‌است. ۱۵- النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده. ۱۶- لوامع الانوار. ۱۷- الرقم القدسی. ۱۸- اعتقاد الحکما. ۱۹- کتاب الصبر. نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمی‌شود. ۲۰- رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آورده‌است، ولی ریتر آنرا بنام «مونس العشاق» یاد کرده‌است. این کتاب به زبان فارسی است. ۲۱- رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آنرا یاد کرده و ریتر آنرا نیاورده‌است. ۲۳- رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمی‌شود. ۲۴- رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرروزی آمده، و در فهرست ریتر دیده نمی‌شود. ۲۵- شرح رساله «آواز پر جبرئیل» این رساله هم به زبان پارسی است. ۲۶- رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداخته‌است. ۲۷- رساله لغت موران، داستان‌هائی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشته‌است. ۲۸- رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کرده‌است، اما ریتر آنرا بنام (الغربةالغربیة) آورده‌است. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) این سینا مایه گرفته، و یا بر آن منوال نگاشته‌است. ۲۹- رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است. ۳۰- رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آنرا (ترجمه رساله طیر) نوشته‌است. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابن سینا می‌باشد که سهروردی خود نگاشته‌است. ۳۱- رساله تفسیر آیات «من کتاب الله و خبر عن رسول الله». این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبرده‌است. ۳۲- التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را بهمین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامده‌است. ریتر مجموعه رساله‌ها و نوشته‌ها و نوشته‌های سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آورده‌است و احتمال داده می‌شود که کتاب التسبیحات.... نیز جزء مجموعه مزبور باشد. ۳۳- ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمده‌است. ۳۴- الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کرده‌است. ۳۵- السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آورده‌است، اما خودش درباره صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نموده‌است، زیرا می‌گوید: (والاظهر انه لیس له) درست تر آنست که این کتاب از او نباشد. ۳۶- الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است. ۳۷- مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام برده‌است. ۳۸- کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژه آنها را تعیین نکرده و نوشته‌است این کتابها به سهروردی منسوب می‌باشد. ۳۹- الالواح، این کتاب را شهرزوری یک بار (شماره ۵) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار دوم در اینجا آورده‌است که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر دو زبان نگاشته، یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کرده‌است). ۴۰- تسبیحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است. ۴۱- الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و می‌گوید به زبان عربی است و بار دیگر به عنوان الهیاکل آورده‌است و می‌گوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر دو زبان پارسی و عربی نگاشته‌است. ۴۲- شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است. ۴۳- کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمی‌باشد. ۴۴- الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا «رسالةالابراج» این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمده‌است. ۴۵- رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمده‌است. ریتر نوشته‌است: موضوعهائی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة(الهی)معاد، وحی و الهام. ۴۶- مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمده‌است، و می‌گوید: سهروردی در این رساله از فنون سه گانه حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث می‌کند. ۴۷- شهرزوری و ریتر منظومه‌های کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کرده‌اند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی می‌باشد، نظیر قصیده عربی مشهور ابن سینا: سقطت الیک من.... که مطلع یکی از آنها این بیت می‌باشد. ابداً تحن الیکم الارواح - و وصالکم ریحانها والروح   سروده‌ها
شهرزوری نوشته‌است که شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر می‌گفته‌است.اشعار نسبتا زیادی از او به زبان عربی در دست است.اشعار فارسی او بیشتر قطعه و دوبیتی هستند که برخی از آنها در متن داستان های فلسفی کوتاه او آمده اند. این رباعی در تذکره‌ها از او مشهور است: هان تا سر رشته خرد گم نکنی  خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو توئی و راه توئی منزل تو  هشدار که راه خود به خود گم نکنی   پي نوشت:  (1) حكمت درعربي = فلسفه در فارسي مسلمين لغت فلسفه را از يونان گرفتند، صيغه عربي از آن ساختند و صبغة ‌شرقي به آن دادند و آن را به معني مطلق دانش عقلي به كار بردند. (همه دانشهاي عقلي در مقابل دانش هاي نقلي از قبيل: لغت، نحو، صرف، معاني، بيان، بديع، عروض، تفسير، حديث، فقه، اصول، را تحت عنوان كلي فلسفه نام مي بردند) و فيلسوف به كسي اطلاق مي شد كه جامع همه علوم عقلي آن زمان و اعم از الهيات و رياضيات و طبيعيات و سياسيات و اخلاقيات و منزليات بوده باشد و به اين اعتبار بود كه مي گفتند «هر كس فيلسوف باشد جهاني مي شود علمي مشابه جهان عيني». فلسفه (يعني علم عقلي) بر دو قسم است نظري و عملي. فلاسفه اسلامي به دو دسته تقسيم مي شودند: فلاسفه اشراق و فلاسفه مشاء سردسته فلاسفه اشراقي اسلامي، شيخ سهروردي از علماي قرن ششم و سردسته فلاسفه مشاء اسلامي، شيخ الرئيس ابوعلي بن سينا بشمار مي رود. اشراقيان پيرو افلاطون، و مشائيان پيرو ارسطو بشمار مي روند. تفاوت اصلي روش اشراقي و روش مشائي در اين است كه در روش اشراقي براي تحقيق در مسائل فلسفي و مخصوصاً «حكمت الهي» تنها استدلال و تفكرات عقلي كافي نيست، سلوك قلبي و مجاهدات نفس و تصفيه آن نيز براي كشف حقايق ضروري و لازم است اما در روش مشائي  فقط تكيه بر استدالال است. ما قبل از شيخ اشراق در سخن هيچ يك از فلاسفه مانند فارابي و بوعلي و يا مورخان فلسفه مانند شهرستاني نمي بينيم كه از افلاطون به عنوان يك حكيم طرفدار حكمت ذوقي و اشراقي ياد شده باشد و حتي به كلمه اصطلاحي «اشراق» هم برنمي خوريم. شيخ اشراق بود كه اين كلمه را بر سر زبانها انداخت و هم او بود كه در مقدمه كتاب حكمت اشراق گروهي از حكماي قديم، از جمله فيثاغورس و افلاطون را طرفدار حكمت ذوقي و اشراقي خواند و از افلاطون به عنوان « رئيس اشراقيون » ياد كرد.  (2) نظريه مُثُل: طبق نظريه مثل آنچه در اين جهان مشاهده مي شود اعم از جوهر وعرض، اصل و حقيقتشان در جهان ديگر وجود دارد. و افراد اين جهان به منزله سايه ها و عكس هاي حقايق آن جهاني مي باشند. مثلا افراد انسان كه در اين جهان زندگي مي كنند همه داراي يك اصل و حقيقت در جهان ديگر هستند. و انسان اصيل و حقيقي، انسان آن جهاني است همچنين در مورد ساير اشياء.  افلاطون آن حقايق را «ايده» مي نامد. در دوره اسلامي كلمه «ايده» به «مثال» ترجمه شده است و مجموع آن حقايق به نام «مُثُل افلاطوني» خوانده مي شود. بوعلي سخت با نظريه مثل افلاطوني مخالف است و شيخ اشراق سخت طرفدار آن است. يكي از طرفداران آن ميرداماد و ديگري صدرالمتالهين است. البته تعبير اين دو حكيم از مُثُل خصوصاً ميرداماد، با تعبير افلاطون و حتي با تعبير شيخ اشراق متفاوت است.   فهرست منابع و ماخذ: 1- انواريه (ترجمه و شرح حكمه الاشراق سهرودي)/ محمد شريف نظام الدين احمدبن الهروي/ با مقدمه و تصحيح ضيايي و آستيم/ انتشارات امير كبير/1358
2- دائره المعارف فارسي/ غلامحسين مصاحب/ جلد اول/ ص 1384
3ـ برگرفته از كتاب: آشنايي با علوم اسلامي/ استاد مطهري/ جلد اول / فصل
4- دائره المعارف فارسي/ غلامحسين مصاحب/ جلد اول/ ص 1384
5ـ برگرفته از كتاب: آشنايي با علوم اسلامي/ استاد مطهري/ جلد اول / فصل
6- نصر، حسين: سه حكيم مسلمان، ترجمه احمد آرام، تبريز، سروش1345 .
7- سجادي، جعفر: شهاب‌الدين سهروردي و سيري در فلسفه اشراق، تهران، نشريه فلسفه 1363.
8- شهرورزي، محمدبن محمود: شرح حكمه الاشراق سهروردي، تصحيح و تحقيق و مقدمه، حسين رضايي تربتي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي(پژوهشگاه)1372
9- ابراهيم ديناني، غلامحسين: شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، تهران، نشر حكمت1364.
10- امين رضوي، مهدي: سهروردي و مكتب اشراق ترجمه مجدالدين كيواني، تهران، نشر مركز1377.
11- حقيقت، عبدالرفيع: سهروردي شهيد فرهنگ ملي ايران، تهران نشر كومش، 1378.
12- سيد عرب، حسن: منتخبي از مقالات فارسي درباره شيخ اشراق سهروردي، تهران، شفيعي، 1378.
13- سعيدي، حسن: عرفان در حكمت اشراق، تهران، مركز چاپ و نشر دانشگاه شهيد بهشتي 1380.
14- پور جوادي، نصرالله: اشراق و عرفان (مقاله‌ها و نقدها) تهران، مركز نشر دانشگاهي 1380.
15- كوربن، هانري: روابط حكمت اشراق و فلسفه ايران باستان ترجمه احمد فرديد، عبدالحميد گلشن،‌تهران، ‌موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران 1382.
www.migna.ir
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

چرا فنلاند «شادترین مردم جهان» را دارد؟
علت پرحرفی کودکان؛ چطور رفتار کنیم؟
چرا در دیدارهای خانوادگی عصبی هستیم؟
توصیه‌های سازمان ملل متحد به مناسبت هفته جهانی روانشناس
بهترین نوع جدایی از روان‌درمانگر چیست؟
چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
ز باغ رعيت، گر مَلك خورد سيبي / برآرند غلامان، درخت از بيخ