فـــــــــــــــــــــرزند گريزي
فرزند هراسي! چرا زوجهاي جوان از بچهدار شدن مي ترسند؟
مشاور ازدواج و خانواده اين روزها در مراکز مشاوره شاهد مراجعه زوجهايي هستيم که يکي از آنها حاضر به بچهدار شدن نيست. جالب اينکه قبلا اين خواسته بيشتر از طرف آقايان مطرح ميشد اما امروزه خانمهايي نيز هستند که تمايلي به بچهدار شدن ندارند. حتي برخي شرط ازدواجشان را فرزنددار نشدن قرار ميدهند. خيليها معتقدند شرايط زندگي کنوني پيچيده و سختتر شده است اما به نظر من، بهعنوان متخصص در حوزه مشاوره ازدواج و خانواده، اينگونه نيست؛ زندگي سختتر نشده چون امروزه امکانات و رفاه بيشتر است اما پيچيدهتر شده، به اين معنا که زندگي خانوادگي از حالت سنتي و ساده خود فاصله گرفته و پيش به سوي مدرنيته و پيچيدگيهاي ناشي از آن در حرکت است بنابراين لزوما براي استحکام و رضايتمندي در زندگي مشترک، بايد مهارتهايي داشته باشيم و آنها را به کار بگيريم.
پديده به تعويق انداختن فرزندآوري و همچنين نداشتن تمايل به داشتن فرزند، به تازگي در جامعه ما شيوع پيدا کرده و احتمال اينکه آسيب جدي به بدنه خانواده و سيستم جامعه وارد کند، وجود دارد. در ادامه به بررسي علل و همچنين توصيههاي برخورد صحيح با اين پديده ميپردازم.
پديده به تعويق انداختن فرزندآوري و همچنين نداشتن تمايل به داشتن فرزند، به تازگي در جامعه ما شيوع پيدا کرده و احتمال اينکه آسيب جدي به بدنه خانواده و سيستم جامعه وارد کند، وجود دارد. در ادامه به بررسي علل و همچنين توصيههاي برخورد صحيح با اين پديده ميپردازم.
-
ساختار خانواده تغيير يافته
يکي از علل شيوع اين پديده را ميتوان در تغيير ساختار خانوادههاي امروزي يافت. در گذشته خانوادهها شکل گستردهاي داشتند؛ يعني عروسها و دامادها در کنار بزرگترها زندگي ميکردند ولي اين حالت از زندگي به دليل شرايط کنوني غيرممکن شده و زندگيها به شکل هستهاي درآمده، يعني زن و شوهر به دور از خانوادههايشان زندگي ميکنند. در نتيجه امکان ياد گرفتن مهارتهاي زندگي مشترک از بزرگترها و مَجال حل مسالمتآميز اختلافاتشان بهوسيله آنها را از دست دادهاند. البته در کنار از دست دادن اين مزايا، از عوارض آن که گاهي کاهش رضايتمندي از زندگي زناشويي را به دنبال داشت نيز به دورند.
موضوع قابلتامل ديگر در شيوه سنتي، مشخص بودن نقشها و وظايف همسران بود اما در زندگيهاي امروزي نقشها و وظايف تغيير يافته و همين امر باعث استرس زوج ميشود. استرسي که باعث شده زن و شوهر تصميم بگيرند فرزندآوري را به تاخير بيندازند که به هيچوجه در شيوه سنتي پسنديده نبود. فرزند، مانع رضايت است؟
-
دو موضوع مهم در يک زندگي مشترک، دوام و رضايتمندي است که بسيار اهميت دارند. قبلا دوام زندگي مشترک اولويت داشت و شعار «بساز و بسوز» ترويج ميشد، اما امروزه با توجه به اينکه آگاهيهاي عمومي افزايش يافته، به کيفيت زندگي مشترک و رضايتمندي از آن بيشتر بها داده ميشود و به نوعي در اولويت قرار گرفته است. شاهد اين مدعا هم افزايش سرسامآور آمار طلاق است.
اين رويکرد زماني آسيبگونه ميشود که به شکل افراطي به آن نگريسته شود. بهطوري که زوجها با پيشگيري از فرزنددار شدن بخواهند سطح رضايتمنديشان بالا نگه داشته شود. اين تفکر از نوعي فوبيا (ترس بيمارگونه و مبالغهآميز) نشأت ميگيرد که گاهي ناشي از اختلالات رواني و نداشتن مهارتهاي لازم در فرزندپروري و اعتماد بهنفس پايين است.
-
چشم و همچشمياي که مانع فرزنددار شدن ميشود
در جامعه کنوني، متاسفانه گاهي چشم و همچشميها نيز باعث ميشود افراد از فرزنددارشدن امتناع کنند؛ مثلا چون فکر ميکنند فلان زوج فرزندي ندارند و زندگيشان (در ظاهر!) خوب است، پس آنها هم بهتر است فرزندي نداشته باشند و اين چرخه معيوب ادامه پيدا ميکند. علاوه بر اينها، سيستم آموزش و پرورش هم متاسفانه تمهيدي جدي و کارآمد براي آموختن مهارتهاي زندگي فردي و زوجي به دانشآموزان و دانشجويان نينديشيده تا در آينده بتوانند تعامل مثبتي با زندگي و شرايط آن برقرار کنند در حالي که نياموختن مهارتهاي لازم در شرايط پيچيده زندگي کنوني، باعث ميشود افراد جامعه يا بر اساس آزمون و خطا پيش بروند يا با ناديدهگرفتن اخلاقيات و ارزشهاي انساني براي رسيدن به خواستههايشان گام بردارند.
هر دوي اين روشها باعث ميشود سطح ناکاميها و تعارضهاي دروني بيشتر شود و کار به دچار شدن به اختلالهاي رواني، مشکل در فرزندپروري و حتي فرزندآوري و در نهايت سست شدن پايههاي زندگي مشترک بکشد. خيلي مهم است بدانيم که نداشتن مهارت براي انتخاب همسر، زندگي زناشويي و فرزندآوري و فرزندپروري، باعث ميشود نگراني و ترسهايي در افراد به وجود بيايد که قبلا در زندگيها کمتر معنا داشتهاند.
-
نداشتن امنيت اقتصادي، ترس قابلتامل
برخي از زوجهاي امروزي از نداشتن امنيت اقتصادي و اينکه فرداي خود و فرزندشان چه خواهد بود، نگران هستند. نبود ثبات اقتصادي خيلي وقتها باعث ميشود زوج بترسند اوضاع نابساماني پيدا کنند و نتوانند از عهده آن برآيند و فکر کنند در اين صورت اگر پاي بچهاي در ميان باشد، وضعيت سختتر و بغرنجتر خواهد شد.
-
نداشتن امنيت شغلي و ترس از آينده
نداشتن ثبات و امنيت شغلي هم گاهي دغدغههاي ذهنياي در افراد ايجاد ميکند و زندگيشان را دچار فراز و نشيبهايي ميکند که به آنها القا ميکنند براي فرزندآوري ابتدا بايد از اين فراز و نشيبها رها شوند تا در آينده فرزندشان دچار مشکل نشود.
نبود سيستم جامع و هماهنگ حمايت از نظام خانواده
يک نقص است و ايکاش روزي در دولت، وزارتخانهاي به نام «وزارتخانه خانواده» داشته باشيم. درست است که در حال حاضر وزارت ورزش و جوانان داريم که به ظاهر گوشهاي از کار را برعهده گرفته است، اما اين وزارتخانه بيشتر به عرصه ورزش توجه دارد و عملکرد آن در عرصه خانواده و جوانان کمرنگ است.اگر وزارت خانواده وجود داشته باشد، ميتواند سيستم جامع و هماهنگي را براي حمايت از نظام خانواده طرحريزي کند تا از نگرانيها، آسيبها و درصد طلاقها کاسته شود.
در شرايط کنوني جامعه ما، يکي از مشکلات، ناهماهنگي و نامتناسب بودن سيستم آموزش و پرورش با شرايط روز است. در نظر بگيريد مادر شاغلي را که مدام اين دغدغه فکري در ذهنش جولان ميدهد که اگر فرزندي بياورم و صبح تا ظهر يا عصر سرکار باشم، چه کنم؟ سيستم آموزش و پرورش هم نهايتا تا ظهر فرزند او را نگه ميدارد.
-
بقيه روز چه بايد بکند؟
سيستم آموزش و پرورش بايد با شرايط کنوني و امروزه هماهنگ و منطبق باشد. از طرفي، بالا بودن هزينه تحصيل و آموزش هم مزيد بر علت شده. هر چند که ادعاي رايگان بودن تحصيل وجود دارد اما والدين مجبورند هزينههاي گزافي را به بهانههاي مختلف مثلا براي مکملهاي درسي فرزندشان بپردازند و مشکل تامين اين هزينهها و نداشتن امنيت اقتصادي که به آن پيشتر اشاره شد، زوجها را از بچه داشتن منصرف ميکند.
-
قوانين نامناسب براي فرزندآوري خانمهاي شاغل
امروزه بايد پذيرفت که خانمهاي زيادي شاغل هستند و درآمد آنها براي خانوادههاي زيادي لازم است ولي قوانين وضع شده براي مادران شاغل و خصوصا آنهايي که تازه فرزنددار شدهاند، براي سيستم خانواده و زندگي مشترک بسيار نامناسب و آسيبزاست و مسئولان امر بايد به اين نکته قابلتامل توجه ويژهاي داشته باشند. براساس نتايج تحقيقات قابلاستناد، طبق روال معمولي رشد کودک، براي پرهيز از ايجاد دلبستگي ناايمن و ديگر اختلالات رواني و رشد سالم، به حضور مستمر مادر در کنار کودک تا 2 سالگي نياز است اما متاسفانه قوانين ما با اين پيششرط فرزندآوري مغايرت دارند و همين امر باعث ترس از فرزندآوري همسران، مخصوصا خانمها شده بهطوري که ممکن است تصميم بگيرند هرگز فرزندي نداشته باشند. در واقع آنها صورت مساله را پاک ميکنند چراکه حل مساله در توان آنها نيست. به عقيده من، به بازنگري در قوانين مربوط به خانواده بر اساس مباني علمي نياز است. نداشتن محلي مناسب براي سکونت و تربيت فرزند نيز دغدغهاي ديگر براي زوج است.
در کنار مساله تامين مسکن، موضوع سيستم شهرسازي امروزه ايران، خصوصا در کلانشهرها که در آنها فضاهاي کافي براي تفريح و سرگرمي فرزندان در حد لازم وجود ندارد، يکي ديگر از منشأهاي نگراني ميتواند باشد. برخي والدين به زوجهاي جوان توصيه ميکنند صبر کنيد طعم زندگي دو نفره را در کنار هم بچشيد و بعد براي بچهدار شدن اقدام کنيد اما امروزه اين توصيه با بالا رفتن سن ازدواج (ميانگين سن ازدواج در آقايان به 34 سال و در خانمها به 27 سال رسيده)، چندان مطلوب نيست چون سالهاي بعد، تصميمگيري براي اين کار سختتر ميشود و آنها را در ترديد مياندازد و مدام اين کار به تعويق ميافتد. گاهي هم برادران و خواهران و دوستان متاهلي که فرزند دارند، به زوج جوان از سختي بچهدار شدن، شرايط بغرنج و مشکلات زيادي که با کودک يا نوجوانشان دارند ميگويند که ترسها و نگرانيهايي در وجود آنها ايجاد ميکند. اين در حالي است که هر زندگي مشترکي منحصر به خودش است و زوج بايد به جاي توجه به اين توصيهها، موضوع را عالمانه نزد مشاور خانواده بررسي کنند.
نداشتن مهارت فرزندپروري
گاهي زوج به گذشته و شيوه تربيتي والدينشان و آسيبهايي که بهدليل ناآگاهي آنها از شيوه فرزندپروري ديدهاند، فکر ميکنند و چون نميخواهند اين اتفاق براي فرزندانشان تکرار شود، ترجيح ميدهند هرگز فرزندي نداشته باشند. معمولا اين افراد الگوي خاصي از افراد موفق در اين زمينه نداشتهاند و به همين دليل به شدت ميترسند و به خود اعتماد لازم در تربيت و پروراندن صحيح فرزند ندارند در حالي که علم تا آنجا پيشرفت کرده که بتوانند با مراجعه به مشاور خانواده مهارتهاي لازم براي فرزندپروري صحيح را آموزش ببينند و آنها را در خود پرورش دهند.
بالا بودن سطح تعارضها و اختلافهاي زناشويي
آمارها نشان ميدهد 55 درصد طلاقها در 6 سال اول زندگي مشترک اتفاق ميافتد، سال اول بيشترين ميزان طلاق را به خود اختصاص ميدهد (2/14 درصد)، سال دوم 12 درصد، سال سوم 2/9 درصد، سال چهارم 4/7 درصد، سال پنجم 5/6 درصد و سال ششم 7/5 درصد و پس از آن تقريبا زندگي مشترک به يک وضعيت ثبات ميرسد و عموما تغييرات و ناپايداري در آن مشاهده نميشود. اين آمارها حاکي از آن است که اختلافها و تعارضهايي که در زندگي مشترک در سالهاي اوليه زندگي بروز ميکند، کار را به جايي ميرساند که زوج نتوانند به نقطه آرامش و ثباتي برسند که بتوانند تصميم بگيرند فرزندي داشته باشند.
يکي از دلايلي که آمار طلاق در سال اول زندگي به 2/14 درصد ميرسد، اين است که زن و مرد مهارتهاي لازم براي زندگي مشترک را بلد نيستند و نميدانند چطور بايد آنچه آموختهاند، به کار گيرند بنابراين باوجود هزينههاي بسيار زياد مادي و رواني، کارشان به طلاق ميکشد. چنين شرايطي بيشک زهر چشمي از زوجهاي جوان امروزي گرفته که باعث شده تا مدتها فرزند داشتن را به تعويق بيندازند يا عطاي آن را به لقايش ببخشند! توصيهام بهعنوان مشاور خانواده آموزش ديدن مهارتهاي انتخاب صحيح همسر و مهارتهاي زندگي مشترک است که رسيدن به قله ثبات و رضايتمندي زندگي زناشويي را آسان و پايدار ميکند.علاوه بر آنچه در مورد تعارضها و اختلافها و نداشتن مهارت برخورد با آنها بيان کرديم، اينکه بعد از فرزنددار شدن کار به طلاق بکشد نيز ترس زوجها را افزايش ميدهد. در جامعه، براي بچههاي طلاق برچسبهاي ناگواري وجود دارد و حتي بارها ديدهايم برخي والدين از اينکه فرزندشان با فرزند طلاق معاشرت داشته باشد، واهمه دارند. متاسفانه سيستم دولتي هم اقدامهاي لازم را براي شکستن اين تابو انجام نداده است.
امنيت رواني با بچه ميرود يا ميآيد؟
همه اين نگرانيها زوج را به اين نتيجه ميرساند که آرامش دروني و امنيت روانيشان ممکن است با بچهدار شدن به خطر بيفتد. البته اگر بخواهيم واقعبينانه به قضيه نگاه کنيم، ميبينيم بسياري از اين نگرانيها (در حد واقعبينانه آنها) بحقاند و بايد مسئولان امر تدابيري براي رفع آنها بينديشند. تاکيد ميکنم پيشنهاد من تشکيل وزارتخانه خانواده است اما نگرانيهاي افراطگونه را بايد به کمک متخصص مشاور خانواده حل کرد. برخي از اختلالها و اين واقعيت مهم را هم نبايد ناديده گرفت که بچهدار نشدن برخي از افراد که دچار نوعهاي خاصي از اختلالات رواني هستند، به نفع آنها و جامعه است که تشخيص آن برعهده متخصصان مربوط (کميسيون روانشناس باليني و روانپزشک) است.
چه مي توان کرد؟
• امکان دارد زوج بر اثر اين تصميم در صورت مشورتنکردن با متخصصان مربوط، دچار انواع اختلالهاي جسمي، رواني و حتي اجتماعي شوند که مشکلاتي را برايشان ايجاد ميکند و حل اين مشکلها هزينههاي گزافي را نسبت به هزينههاي داشتن فرزند در زمان مناسب خواهد داشت بنابراين بهتر است براي فرزندآوري با مشاور خانواده مشورت کنند که اوضاع را به دقت بررسي کند و در روشن کردن وضعيت زندگيشان کمک کند تا در زمان مناسب، عاقلانه و آگاهانه براي بچهدار شدن تصميم بگيرند؛ حتي اگر تصميمشان مبني بر به تعويق انداختن موقت بچهدار شدن باشد.
-
• با وجود همه حسنهاي داشتن فرزند، آوردن بچه لزوما به رفع مشکلات و اختلافهاي زناشويي کمک نخواهد کرد و اين توصيه قديمي و ناکارآمد را فراموش کنيد که: «اگر بچهاي به دنيا بياوريد، همه اختلافهايتان حل ميشود.» اين سفارش به هيچوجه علمي نيست و تا زندگي به يک ثبات واقعبينانه (نه کمالطلبي) نرسيده، اقدام به فرزندآوري ميتواند آسيبزا باشد و حتي مشکلات عديدهاي به وجود آورد. تشخيص رسيدن به اين ثبات برعهده مشاور خانواده است.
• توصيه و پيشنهاد نهايي من اين است که هر فردي که بخواهد ازدواج کند يا فرزندي به دنيا بياورد، دورههاي پيش از ازدواج (شامل آموزش مهارتهاي يافتن و انتخاب صحيح همسر و نيز دورههاي ايجاد و پرورش مهارتهاي زندگي زوجي و مهارتهاي فرزندپروري و داشتن خانواده سالم) را بگذراند.
ساختار خانواده تغيير يافته
يکي از علل شيوع اين پديده را ميتوان در تغيير ساختار خانوادههاي امروزي يافت. در گذشته خانوادهها شکل گستردهاي داشتند؛ يعني عروسها و دامادها در کنار بزرگترها زندگي ميکردند ولي اين حالت از زندگي به دليل شرايط کنوني غيرممکن شده و زندگيها به شکل هستهاي درآمده، يعني زن و شوهر به دور از خانوادههايشان زندگي ميکنند. در نتيجه امکان ياد گرفتن مهارتهاي زندگي مشترک از بزرگترها و مَجال حل مسالمتآميز اختلافاتشان بهوسيله آنها را از دست دادهاند. البته در کنار از دست دادن اين مزايا، از عوارض آن که گاهي کاهش رضايتمندي از زندگي زناشويي را به دنبال داشت نيز به دورند.
موضوع قابلتامل ديگر در شيوه سنتي، مشخص بودن نقشها و وظايف همسران بود اما در زندگيهاي امروزي نقشها و وظايف تغيير يافته و همين امر باعث استرس زوج ميشود. استرسي که باعث شده زن و شوهر تصميم بگيرند فرزندآوري را به تاخير بيندازند که به هيچوجه در شيوه سنتي پسنديده نبود. فرزند، مانع رضايت است؟
-
دو موضوع مهم در يک زندگي مشترک، دوام و رضايتمندي است که بسيار اهميت دارند. قبلا دوام زندگي مشترک اولويت داشت و شعار «بساز و بسوز» ترويج ميشد، اما امروزه با توجه به اينکه آگاهيهاي عمومي افزايش يافته، به کيفيت زندگي مشترک و رضايتمندي از آن بيشتر بها داده ميشود و به نوعي در اولويت قرار گرفته است. شاهد اين مدعا هم افزايش سرسامآور آمار طلاق است.
اين رويکرد زماني آسيبگونه ميشود که به شکل افراطي به آن نگريسته شود. بهطوري که زوجها با پيشگيري از فرزنددار شدن بخواهند سطح رضايتمنديشان بالا نگه داشته شود. اين تفکر از نوعي فوبيا (ترس بيمارگونه و مبالغهآميز) نشأت ميگيرد که گاهي ناشي از اختلالات رواني و نداشتن مهارتهاي لازم در فرزندپروري و اعتماد بهنفس پايين است.
-
چشم و همچشمياي که مانع فرزنددار شدن ميشود
در جامعه کنوني، متاسفانه گاهي چشم و همچشميها نيز باعث ميشود افراد از فرزنددارشدن امتناع کنند؛ مثلا چون فکر ميکنند فلان زوج فرزندي ندارند و زندگيشان (در ظاهر!) خوب است، پس آنها هم بهتر است فرزندي نداشته باشند و اين چرخه معيوب ادامه پيدا ميکند. علاوه بر اينها، سيستم آموزش و پرورش هم متاسفانه تمهيدي جدي و کارآمد براي آموختن مهارتهاي زندگي فردي و زوجي به دانشآموزان و دانشجويان نينديشيده تا در آينده بتوانند تعامل مثبتي با زندگي و شرايط آن برقرار کنند در حالي که نياموختن مهارتهاي لازم در شرايط پيچيده زندگي کنوني، باعث ميشود افراد جامعه يا بر اساس آزمون و خطا پيش بروند يا با ناديدهگرفتن اخلاقيات و ارزشهاي انساني براي رسيدن به خواستههايشان گام بردارند.
هر دوي اين روشها باعث ميشود سطح ناکاميها و تعارضهاي دروني بيشتر شود و کار به دچار شدن به اختلالهاي رواني، مشکل در فرزندپروري و حتي فرزندآوري و در نهايت سست شدن پايههاي زندگي مشترک بکشد. خيلي مهم است بدانيم که نداشتن مهارت براي انتخاب همسر، زندگي زناشويي و فرزندآوري و فرزندپروري، باعث ميشود نگراني و ترسهايي در افراد به وجود بيايد که قبلا در زندگيها کمتر معنا داشتهاند.
-
نداشتن امنيت اقتصادي، ترس قابلتامل
برخي از زوجهاي امروزي از نداشتن امنيت اقتصادي و اينکه فرداي خود و فرزندشان چه خواهد بود، نگران هستند. نبود ثبات اقتصادي خيلي وقتها باعث ميشود زوج بترسند اوضاع نابساماني پيدا کنند و نتوانند از عهده آن برآيند و فکر کنند در اين صورت اگر پاي بچهاي در ميان باشد، وضعيت سختتر و بغرنجتر خواهد شد.
-
نداشتن امنيت شغلي و ترس از آينده
نداشتن ثبات و امنيت شغلي هم گاهي دغدغههاي ذهنياي در افراد ايجاد ميکند و زندگيشان را دچار فراز و نشيبهايي ميکند که به آنها القا ميکنند براي فرزندآوري ابتدا بايد از اين فراز و نشيبها رها شوند تا در آينده فرزندشان دچار مشکل نشود.
نبود سيستم جامع و هماهنگ حمايت از نظام خانواده
يک نقص است و ايکاش روزي در دولت، وزارتخانهاي به نام «وزارتخانه خانواده» داشته باشيم. درست است که در حال حاضر وزارت ورزش و جوانان داريم که به ظاهر گوشهاي از کار را برعهده گرفته است، اما اين وزارتخانه بيشتر به عرصه ورزش توجه دارد و عملکرد آن در عرصه خانواده و جوانان کمرنگ است.اگر وزارت خانواده وجود داشته باشد، ميتواند سيستم جامع و هماهنگي را براي حمايت از نظام خانواده طرحريزي کند تا از نگرانيها، آسيبها و درصد طلاقها کاسته شود.
در شرايط کنوني جامعه ما، يکي از مشکلات، ناهماهنگي و نامتناسب بودن سيستم آموزش و پرورش با شرايط روز است. در نظر بگيريد مادر شاغلي را که مدام اين دغدغه فکري در ذهنش جولان ميدهد که اگر فرزندي بياورم و صبح تا ظهر يا عصر سرکار باشم، چه کنم؟ سيستم آموزش و پرورش هم نهايتا تا ظهر فرزند او را نگه ميدارد.
-
بقيه روز چه بايد بکند؟
سيستم آموزش و پرورش بايد با شرايط کنوني و امروزه هماهنگ و منطبق باشد. از طرفي، بالا بودن هزينه تحصيل و آموزش هم مزيد بر علت شده. هر چند که ادعاي رايگان بودن تحصيل وجود دارد اما والدين مجبورند هزينههاي گزافي را به بهانههاي مختلف مثلا براي مکملهاي درسي فرزندشان بپردازند و مشکل تامين اين هزينهها و نداشتن امنيت اقتصادي که به آن پيشتر اشاره شد، زوجها را از بچه داشتن منصرف ميکند.
-
قوانين نامناسب براي فرزندآوري خانمهاي شاغل
امروزه بايد پذيرفت که خانمهاي زيادي شاغل هستند و درآمد آنها براي خانوادههاي زيادي لازم است ولي قوانين وضع شده براي مادران شاغل و خصوصا آنهايي که تازه فرزنددار شدهاند، براي سيستم خانواده و زندگي مشترک بسيار نامناسب و آسيبزاست و مسئولان امر بايد به اين نکته قابلتامل توجه ويژهاي داشته باشند. براساس نتايج تحقيقات قابلاستناد، طبق روال معمولي رشد کودک، براي پرهيز از ايجاد دلبستگي ناايمن و ديگر اختلالات رواني و رشد سالم، به حضور مستمر مادر در کنار کودک تا 2 سالگي نياز است اما متاسفانه قوانين ما با اين پيششرط فرزندآوري مغايرت دارند و همين امر باعث ترس از فرزندآوري همسران، مخصوصا خانمها شده بهطوري که ممکن است تصميم بگيرند هرگز فرزندي نداشته باشند. در واقع آنها صورت مساله را پاک ميکنند چراکه حل مساله در توان آنها نيست. به عقيده من، به بازنگري در قوانين مربوط به خانواده بر اساس مباني علمي نياز است. نداشتن محلي مناسب براي سکونت و تربيت فرزند نيز دغدغهاي ديگر براي زوج است.
در کنار مساله تامين مسکن، موضوع سيستم شهرسازي امروزه ايران، خصوصا در کلانشهرها که در آنها فضاهاي کافي براي تفريح و سرگرمي فرزندان در حد لازم وجود ندارد، يکي ديگر از منشأهاي نگراني ميتواند باشد. برخي والدين به زوجهاي جوان توصيه ميکنند صبر کنيد طعم زندگي دو نفره را در کنار هم بچشيد و بعد براي بچهدار شدن اقدام کنيد اما امروزه اين توصيه با بالا رفتن سن ازدواج (ميانگين سن ازدواج در آقايان به 34 سال و در خانمها به 27 سال رسيده)، چندان مطلوب نيست چون سالهاي بعد، تصميمگيري براي اين کار سختتر ميشود و آنها را در ترديد مياندازد و مدام اين کار به تعويق ميافتد. گاهي هم برادران و خواهران و دوستان متاهلي که فرزند دارند، به زوج جوان از سختي بچهدار شدن، شرايط بغرنج و مشکلات زيادي که با کودک يا نوجوانشان دارند ميگويند که ترسها و نگرانيهايي در وجود آنها ايجاد ميکند. اين در حالي است که هر زندگي مشترکي منحصر به خودش است و زوج بايد به جاي توجه به اين توصيهها، موضوع را عالمانه نزد مشاور خانواده بررسي کنند.
نداشتن مهارت فرزندپروري
گاهي زوج به گذشته و شيوه تربيتي والدينشان و آسيبهايي که بهدليل ناآگاهي آنها از شيوه فرزندپروري ديدهاند، فکر ميکنند و چون نميخواهند اين اتفاق براي فرزندانشان تکرار شود، ترجيح ميدهند هرگز فرزندي نداشته باشند. معمولا اين افراد الگوي خاصي از افراد موفق در اين زمينه نداشتهاند و به همين دليل به شدت ميترسند و به خود اعتماد لازم در تربيت و پروراندن صحيح فرزند ندارند در حالي که علم تا آنجا پيشرفت کرده که بتوانند با مراجعه به مشاور خانواده مهارتهاي لازم براي فرزندپروري صحيح را آموزش ببينند و آنها را در خود پرورش دهند.
بالا بودن سطح تعارضها و اختلافهاي زناشويي
آمارها نشان ميدهد 55 درصد طلاقها در 6 سال اول زندگي مشترک اتفاق ميافتد، سال اول بيشترين ميزان طلاق را به خود اختصاص ميدهد (2/14 درصد)، سال دوم 12 درصد، سال سوم 2/9 درصد، سال چهارم 4/7 درصد، سال پنجم 5/6 درصد و سال ششم 7/5 درصد و پس از آن تقريبا زندگي مشترک به يک وضعيت ثبات ميرسد و عموما تغييرات و ناپايداري در آن مشاهده نميشود. اين آمارها حاکي از آن است که اختلافها و تعارضهايي که در زندگي مشترک در سالهاي اوليه زندگي بروز ميکند، کار را به جايي ميرساند که زوج نتوانند به نقطه آرامش و ثباتي برسند که بتوانند تصميم بگيرند فرزندي داشته باشند.
يکي از دلايلي که آمار طلاق در سال اول زندگي به 2/14 درصد ميرسد، اين است که زن و مرد مهارتهاي لازم براي زندگي مشترک را بلد نيستند و نميدانند چطور بايد آنچه آموختهاند، به کار گيرند بنابراين باوجود هزينههاي بسيار زياد مادي و رواني، کارشان به طلاق ميکشد. چنين شرايطي بيشک زهر چشمي از زوجهاي جوان امروزي گرفته که باعث شده تا مدتها فرزند داشتن را به تعويق بيندازند يا عطاي آن را به لقايش ببخشند! توصيهام بهعنوان مشاور خانواده آموزش ديدن مهارتهاي انتخاب صحيح همسر و مهارتهاي زندگي مشترک است که رسيدن به قله ثبات و رضايتمندي زندگي زناشويي را آسان و پايدار ميکند.علاوه بر آنچه در مورد تعارضها و اختلافها و نداشتن مهارت برخورد با آنها بيان کرديم، اينکه بعد از فرزنددار شدن کار به طلاق بکشد نيز ترس زوجها را افزايش ميدهد. در جامعه، براي بچههاي طلاق برچسبهاي ناگواري وجود دارد و حتي بارها ديدهايم برخي والدين از اينکه فرزندشان با فرزند طلاق معاشرت داشته باشد، واهمه دارند. متاسفانه سيستم دولتي هم اقدامهاي لازم را براي شکستن اين تابو انجام نداده است.
امنيت رواني با بچه ميرود يا ميآيد؟
همه اين نگرانيها زوج را به اين نتيجه ميرساند که آرامش دروني و امنيت روانيشان ممکن است با بچهدار شدن به خطر بيفتد. البته اگر بخواهيم واقعبينانه به قضيه نگاه کنيم، ميبينيم بسياري از اين نگرانيها (در حد واقعبينانه آنها) بحقاند و بايد مسئولان امر تدابيري براي رفع آنها بينديشند. تاکيد ميکنم پيشنهاد من تشکيل وزارتخانه خانواده است اما نگرانيهاي افراطگونه را بايد به کمک متخصص مشاور خانواده حل کرد. برخي از اختلالها و اين واقعيت مهم را هم نبايد ناديده گرفت که بچهدار نشدن برخي از افراد که دچار نوعهاي خاصي از اختلالات رواني هستند، به نفع آنها و جامعه است که تشخيص آن برعهده متخصصان مربوط (کميسيون روانشناس باليني و روانپزشک) است.
چه مي توان کرد؟
• امکان دارد زوج بر اثر اين تصميم در صورت مشورتنکردن با متخصصان مربوط، دچار انواع اختلالهاي جسمي، رواني و حتي اجتماعي شوند که مشکلاتي را برايشان ايجاد ميکند و حل اين مشکلها هزينههاي گزافي را نسبت به هزينههاي داشتن فرزند در زمان مناسب خواهد داشت بنابراين بهتر است براي فرزندآوري با مشاور خانواده مشورت کنند که اوضاع را به دقت بررسي کند و در روشن کردن وضعيت زندگيشان کمک کند تا در زمان مناسب، عاقلانه و آگاهانه براي بچهدار شدن تصميم بگيرند؛ حتي اگر تصميمشان مبني بر به تعويق انداختن موقت بچهدار شدن باشد.
-
• با وجود همه حسنهاي داشتن فرزند، آوردن بچه لزوما به رفع مشکلات و اختلافهاي زناشويي کمک نخواهد کرد و اين توصيه قديمي و ناکارآمد را فراموش کنيد که: «اگر بچهاي به دنيا بياوريد، همه اختلافهايتان حل ميشود.» اين سفارش به هيچوجه علمي نيست و تا زندگي به يک ثبات واقعبينانه (نه کمالطلبي) نرسيده، اقدام به فرزندآوري ميتواند آسيبزا باشد و حتي مشکلات عديدهاي به وجود آورد. تشخيص رسيدن به اين ثبات برعهده مشاور خانواده است.
• توصيه و پيشنهاد نهايي من اين است که هر فردي که بخواهد ازدواج کند يا فرزندي به دنيا بياورد، دورههاي پيش از ازدواج (شامل آموزش مهارتهاي يافتن و انتخاب صحيح همسر و نيز دورههاي ايجاد و پرورش مهارتهاي زندگي زوجي و مهارتهاي فرزندپروري و داشتن خانواده سالم) را بگذراند.
-
-
نگاه جامعهشناس
دکتر سعيد معدني عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي
در «تله جمعيتي» نيفتيم!
-
يکي از مسائلي که دنياي امروز با آن دست و پنجه نرم ميکند، کاهش تمايل به فرزندآوري تقريبا در سراسر جهان است. بهطور کلي، از زماني که زندگي شهرنشيني و مهاجرت به شهرهاي بزرگ گسترش يافت، شيوه زندگي مردم هم تغيير کرد و تمايل به فرزندآوري هم کمتر شد.
-
برخلاف باور بسياري از مردم که گمان ميکنند مشکلات اقتصادي و اجتماعي، مهمترين عامل کاهش ميزان رشد جمعيت در کشور است، عوامل مهمتري مانند افزايش سطح سواد زوجها (مخصوصا خانمها) و اشتغال خانمها، در کاهش نرخ فرزندآوري، سهم بزرگتري نسبت به مشکلات اقتصادي داشتهاند. گواه اين مساله هم آنکه اگر نگاهي به اطرافمان بيندازيم، خانوادههاي بسيار متمول و شهرنشيني را ميبينيم که يک يا دو فرزند دارند و در مقابل، خانوادههايي با درآمد پايينتر يا خانوادههاي روستايي با بيش از 2 يا 3 فرزند. تفاوتي که در اين ميان براي افزايش و کاهش تمايل به فرزندآوري وجود دارد، اختلاف سطح تحصيلات و شاغل بودن يا نبودن مادران است.
-
اين روزها نرخ رشد جمعيت در بسياري از کشورهاي صنعتي و پيشرفته جهان، به زير يک، صفر و حتي منفي رسيده است و در مقابل، ميزان رشد جمعيت در کشورهاي درحال توسعه، همچنان بالاست. اين مساله هم ميتواند نشاندهنده آن باشد که پيشرفتهاي تحصيلي، شغلي و گسترش شهرنشيني، باعث ايجاد فرهنگ و تغييراتي در الگوي فرزندآوري زوجها شده است. در کشو ما هم رفتهرفته با افزايش مهاجرت از روستاها به شهرها، بالا رفتن سطح سواد زنان و اشتغال خانمها بيرون از منزل، نرخ رشد جمعيت با کاهش چشمگيري مواجه شد و از حدود 4/6 فرزند در دهه 60 به حدود 8/1 در سالهاي اخير رسيد.
-
ما نميتوانيم از اين مساله چشمپوشي کنيم که مادران قديميتر، بيشتر وقتشان را در خانه سپري ميکردند و تقريبا کار و اشتغال ذهني چنداني جز فرزندآوري و تربيت اولاد نداشتند در حالي که شرايط زن شهرنشين امروزي، به کلي تغيير کرده است. بيشتر مادران امروز ما، تحصيلکرده و شاغل هستند و دوست دارند در کنار همسر و فرزندان خود، به تفريح، استراحت، مسافرت و خوشگذراني هم بپردازند. مادران امروز، بيشتر از مادران ديروز به فکر پيشرفت و موفقيت در تحصيل، پايگاه اجتماعي و کار خود هستند و براي دست يافتن به اين موفقيت و پيشرفت، نميتوانند فرزندان زيادي داشته باشند. بهعبارت سادهتر، زوجهاي جوان امروز ما دوست دارند که زندگي کنند و طعم خوشيهاي زندگي را بچشند و براي رسيدن به اين اهداف، بچههاي زياد را سد راهشان ميبينند.
-
از طرف ديگر، در گذشته کمتر به تحصيلات و پايگاه اجتماعي فرزندان بها داده ميشد اما بسياري از والدين تحصيلکرده امروزي، ترجيح ميدهند که بهجاي 4 يا 5 فرزند متوسط، يک يا دو فرزند موفق و در رفاه داشته باشند.
-
نکته ديگر در زمينه کاهش ميل به فرزندآوري، تغييرات شيوه زندگي و الگوي تامين نيازهاي اقتصادي خانوار است. در گذشته، فرزندان (بهخصوص فرزندان پسر)، بازوي اقتصادي خانوادهها محسوب ميشدند و از سنين پايين با فعاليت در مزارع يا ساير امور خانواده، باعث افزايش رونق اقتصادي در خانوار ميشدند اما فرزند جامعه امروز، نهتنها هيچ بار مالياي را از روي دوش خانوادهاش برنميدارد، بلکه گاهي والدين مجبور ميشوند تا 30 سالگي هم خرج او را بدهند تا درس بخواند و کار مناسبي پيدا کند.
-
امروزه در سطح ملي هم مشخص شده است که نميتوان فقط به رشد جمعيت براي افزايش اقتدار يک کشور اکتفا کرد. در گذشته، بيشتر جنگها تن به تن بوده است و از اين رو، بالا بودن جمعيت يک کشور به خودي خود، عاملي براي قدرتمندتر شدن آن محسوب ميشد اما اين روزها، قدرت يک کشور به افزايش سطح تحصيلات مردم و پيشرفت تکنولوژي در آن بستگي دارد. نمونه بارز اين ادعا هم آنکه در حال حاضر، کشور هند چند برابر ژاپن يا کره جنوبي جمعيت دارد اما الزاما کشور قدرتمندتري نسبت به آنها نيست.
-
نگراني در مورد کاهش ميزان رشد جمعيت، آنجا مطرح ميشود که دولتها نگران ايجاد گسست جمعيتي ميشوند. گسست جمعيتي، زماني اتفاق ميافتد که تعداد سالمندان (افراد بالاي 65 سال) بسيار بيشتر از تعداد کودکان (افراد زير 15 سال) يک کشور باشد. نگراني بيشتر کشورهاي غربي و اروپايي، از ايجاد همين گسست در جوامعشان است و با طرحهاي تشويقي بسيار زياد، ميخواهند جلوي منفيشدن نرخ رشد جمعيت را بگيرند.
در علم جمعيتشناسي، اصطلاحي به نام «تله جمعيتي» وجود دارد. هرگاه نرخ رشد جمعيت در کشوري به زير 1/4 برسد، يعني کشور در تله جمعيتي افتاده است و تقريبا ديگر نميتوان کار چنداني براي افزايش نرخ جمعيت در آن کشور انجام داد. نگراني از افتادن در اين تله در کشور ما هم وجود دارد و دولت قصد دارد تا با آگاهيبخشي، باعث شود که رشد جمعيت در ايران به اين ميزان کاهش پيدا نکند. ما در جامعه کنوني با «پنجره جمعيتي» مواجه هستيم. يعني جمعيت در سن فعاليت ما (15 تا 65 سال) بيش از دوسوم جمعيت کل کشور را تشکيل دادهاند که اين ميتواند فرصتي براي توسعه باشد. بايد حواسمان باشد که مشکلات دوران پنجره جمعيتي، کشور را با معضل تلهجمعيتي مواجه نکند. زماني که تعداد سالمندان يک جامعه افزايش مييابد، هزينههاي درماني و نگهداري از آنها هم بيشتر ميشود و کمبود نيروي کار، کشور را مهاجرپذير ميکند. با اين حال، سياستهاي تشويقي در راستاي افزايش فرزندآوري بايد غيرمستقيم و زيرپوستي باشد. بدترين راه در زمينه تشويق به افزايش جمعيت، انتخاب راه مستقيم در قالب نصيحتهاي کلامي يا تشويقهاي مالي است. بهترين روش هم روشهاي غيرمستقيم است. مثلا فيلمهاي هاليوودي اخير، برخلاف الگوهاي پيشين خود، با نشان دادن اينکه زوجهاي موفق و شخصيتهاي مثبت داراي چند فرزند هستند، بهصورت کاملا زيرپوستي براي افزايش نرخ باروري تبليغ ميکنند.
-
نگاه جامعهشناس
دکتر سعيد معدني عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي
در «تله جمعيتي» نيفتيم!
-
يکي از مسائلي که دنياي امروز با آن دست و پنجه نرم ميکند، کاهش تمايل به فرزندآوري تقريبا در سراسر جهان است. بهطور کلي، از زماني که زندگي شهرنشيني و مهاجرت به شهرهاي بزرگ گسترش يافت، شيوه زندگي مردم هم تغيير کرد و تمايل به فرزندآوري هم کمتر شد.
-
برخلاف باور بسياري از مردم که گمان ميکنند مشکلات اقتصادي و اجتماعي، مهمترين عامل کاهش ميزان رشد جمعيت در کشور است، عوامل مهمتري مانند افزايش سطح سواد زوجها (مخصوصا خانمها) و اشتغال خانمها، در کاهش نرخ فرزندآوري، سهم بزرگتري نسبت به مشکلات اقتصادي داشتهاند. گواه اين مساله هم آنکه اگر نگاهي به اطرافمان بيندازيم، خانوادههاي بسيار متمول و شهرنشيني را ميبينيم که يک يا دو فرزند دارند و در مقابل، خانوادههايي با درآمد پايينتر يا خانوادههاي روستايي با بيش از 2 يا 3 فرزند. تفاوتي که در اين ميان براي افزايش و کاهش تمايل به فرزندآوري وجود دارد، اختلاف سطح تحصيلات و شاغل بودن يا نبودن مادران است.
-
اين روزها نرخ رشد جمعيت در بسياري از کشورهاي صنعتي و پيشرفته جهان، به زير يک، صفر و حتي منفي رسيده است و در مقابل، ميزان رشد جمعيت در کشورهاي درحال توسعه، همچنان بالاست. اين مساله هم ميتواند نشاندهنده آن باشد که پيشرفتهاي تحصيلي، شغلي و گسترش شهرنشيني، باعث ايجاد فرهنگ و تغييراتي در الگوي فرزندآوري زوجها شده است. در کشو ما هم رفتهرفته با افزايش مهاجرت از روستاها به شهرها، بالا رفتن سطح سواد زنان و اشتغال خانمها بيرون از منزل، نرخ رشد جمعيت با کاهش چشمگيري مواجه شد و از حدود 4/6 فرزند در دهه 60 به حدود 8/1 در سالهاي اخير رسيد.
-
ما نميتوانيم از اين مساله چشمپوشي کنيم که مادران قديميتر، بيشتر وقتشان را در خانه سپري ميکردند و تقريبا کار و اشتغال ذهني چنداني جز فرزندآوري و تربيت اولاد نداشتند در حالي که شرايط زن شهرنشين امروزي، به کلي تغيير کرده است. بيشتر مادران امروز ما، تحصيلکرده و شاغل هستند و دوست دارند در کنار همسر و فرزندان خود، به تفريح، استراحت، مسافرت و خوشگذراني هم بپردازند. مادران امروز، بيشتر از مادران ديروز به فکر پيشرفت و موفقيت در تحصيل، پايگاه اجتماعي و کار خود هستند و براي دست يافتن به اين موفقيت و پيشرفت، نميتوانند فرزندان زيادي داشته باشند. بهعبارت سادهتر، زوجهاي جوان امروز ما دوست دارند که زندگي کنند و طعم خوشيهاي زندگي را بچشند و براي رسيدن به اين اهداف، بچههاي زياد را سد راهشان ميبينند.
-
از طرف ديگر، در گذشته کمتر به تحصيلات و پايگاه اجتماعي فرزندان بها داده ميشد اما بسياري از والدين تحصيلکرده امروزي، ترجيح ميدهند که بهجاي 4 يا 5 فرزند متوسط، يک يا دو فرزند موفق و در رفاه داشته باشند.
-
نکته ديگر در زمينه کاهش ميل به فرزندآوري، تغييرات شيوه زندگي و الگوي تامين نيازهاي اقتصادي خانوار است. در گذشته، فرزندان (بهخصوص فرزندان پسر)، بازوي اقتصادي خانوادهها محسوب ميشدند و از سنين پايين با فعاليت در مزارع يا ساير امور خانواده، باعث افزايش رونق اقتصادي در خانوار ميشدند اما فرزند جامعه امروز، نهتنها هيچ بار مالياي را از روي دوش خانوادهاش برنميدارد، بلکه گاهي والدين مجبور ميشوند تا 30 سالگي هم خرج او را بدهند تا درس بخواند و کار مناسبي پيدا کند.
-
امروزه در سطح ملي هم مشخص شده است که نميتوان فقط به رشد جمعيت براي افزايش اقتدار يک کشور اکتفا کرد. در گذشته، بيشتر جنگها تن به تن بوده است و از اين رو، بالا بودن جمعيت يک کشور به خودي خود، عاملي براي قدرتمندتر شدن آن محسوب ميشد اما اين روزها، قدرت يک کشور به افزايش سطح تحصيلات مردم و پيشرفت تکنولوژي در آن بستگي دارد. نمونه بارز اين ادعا هم آنکه در حال حاضر، کشور هند چند برابر ژاپن يا کره جنوبي جمعيت دارد اما الزاما کشور قدرتمندتري نسبت به آنها نيست.
-
نگراني در مورد کاهش ميزان رشد جمعيت، آنجا مطرح ميشود که دولتها نگران ايجاد گسست جمعيتي ميشوند. گسست جمعيتي، زماني اتفاق ميافتد که تعداد سالمندان (افراد بالاي 65 سال) بسيار بيشتر از تعداد کودکان (افراد زير 15 سال) يک کشور باشد. نگراني بيشتر کشورهاي غربي و اروپايي، از ايجاد همين گسست در جوامعشان است و با طرحهاي تشويقي بسيار زياد، ميخواهند جلوي منفيشدن نرخ رشد جمعيت را بگيرند.
در علم جمعيتشناسي، اصطلاحي به نام «تله جمعيتي» وجود دارد. هرگاه نرخ رشد جمعيت در کشوري به زير 1/4 برسد، يعني کشور در تله جمعيتي افتاده است و تقريبا ديگر نميتوان کار چنداني براي افزايش نرخ جمعيت در آن کشور انجام داد. نگراني از افتادن در اين تله در کشور ما هم وجود دارد و دولت قصد دارد تا با آگاهيبخشي، باعث شود که رشد جمعيت در ايران به اين ميزان کاهش پيدا نکند. ما در جامعه کنوني با «پنجره جمعيتي» مواجه هستيم. يعني جمعيت در سن فعاليت ما (15 تا 65 سال) بيش از دوسوم جمعيت کل کشور را تشکيل دادهاند که اين ميتواند فرصتي براي توسعه باشد. بايد حواسمان باشد که مشکلات دوران پنجره جمعيتي، کشور را با معضل تلهجمعيتي مواجه نکند. زماني که تعداد سالمندان يک جامعه افزايش مييابد، هزينههاي درماني و نگهداري از آنها هم بيشتر ميشود و کمبود نيروي کار، کشور را مهاجرپذير ميکند. با اين حال، سياستهاي تشويقي در راستاي افزايش فرزندآوري بايد غيرمستقيم و زيرپوستي باشد. بدترين راه در زمينه تشويق به افزايش جمعيت، انتخاب راه مستقيم در قالب نصيحتهاي کلامي يا تشويقهاي مالي است. بهترين روش هم روشهاي غيرمستقيم است. مثلا فيلمهاي هاليوودي اخير، برخلاف الگوهاي پيشين خود، با نشان دادن اينکه زوجهاي موفق و شخصيتهاي مثبت داراي چند فرزند هستند، بهصورت کاملا زيرپوستي براي افزايش نرخ باروري تبليغ ميکنند.
مرجع : هفته نامه سلامت