میزگردی برای بررسی کاربرد مفهومی که به زندگی رنگ میبخشد
امــید، والاتـرین واژه زندگـی
«اميد» فانوس زندگي بشر در تمام اعصار تاريخ بوده است و صنعتي و مدرن شدن نه تنها نتوانسته از اهميت اين واژه شفابخش بكاهد بلكه روز به روز بر اهميت آن افزوده است. همواره تلاش انسان بر اين بوده كه در سايه سعی و تكاپو از سختيها عبور كرده و با اميدواري گامهاي مثبتي را در جاده زندگي بردارد.
مفهوم «اميد» در علم جامعهشناسي چه كاربردهايي را در برميگيرد؟
دكتر شيخي: مفهوم اميد، دو كاربرد دارد. يك كاربرد آن،كاربرد علمي و جمعيتشناختي است كه به آن اميد زندگي ميگويند يعني تعداد سالهايي كه هر فرد از آغاز تولدش اميد يا انتظار دارد كه زندگي كند. امكانات بهداشتي، درماني، تغذيهاي، آب سالم، شرايط تربيتي، مراقبتها، امكانات آموزشي، چگونگي كيفيت خانواده و عوامل گوناگون و متعدد ديگري روي آن تأثير مي گذارد. كاربرد ديگر اميد به زندگي در واقع با آرزو داشتن براي زندگي بهتر مرتبط است زيرا اميد باعث خلاقيت و پيشرفت ميشود، در غير اين صورت دلسردي و مرگ و انفعال اتفاق ميافتد.
اين اميد چقدر موجب ارتقاي رفتارها و انسجام خانوادگي ميشود و در سلامت روان نقش مؤثري ايفا ميكند؟
دكتر كردميرزا: اساساً دو نوع ديدگاه و رويكرد داريم به عبارت ديگر دو ديدگاه در نگاه به افراد جامعه وجود دارد. يك نگاه، نگاه خطرنگر و دیگر نگاه توانمندساز است. نگاه خطرنگر، نگاهي است كه بيشتر روي سه محور مانور ميدهد. نگاه اول آن است كه ما بايد غم افراد آسيبديده را بخوريم. محور دوم اين است كه جنگ باعث شده افراد آسيب ديده را دريابيم و محور سوم اينكه بعد از خوب، قويتر اهمیت دارد. پس هميشه بايد مراقب باشيم آسيب نبينيم. در اين ديدگاه قطعاً شاخصه اميد به زندگي پايين ميآيد ولي اگر نگاه، نگاه توانمندساز باشد كه در آن تأكيد بر توانمندي افراد، توانمندي اجتماعي و توجه به فرصتها دارد، طبيعي است كه اميد به زندگي بالا ميرود.
چه چيزی باعث ميشود اين توانمندي شكل بگيرد؟
دكتر كردميرزا: سياستگذاريهايي كه در يك جامعه شكل ميگيرد. بايد ببينيم خطرنگر است يا توانمندساز. سياستگذاريهايي كه مبتني بر خطرنگري باشد و به همه افراد جامعه ميگويد چه چيزي بد است ولي نميتواند بگويد چه چيزي خوب است. براي نمونه در سالهاي گذشته در جامعه ديدهايم كه همواره به مردم گفته شده چه چيزي بد است. در اين موارد مردم اگر بخواهند انتخاب كنند و زندگيشان را تابع رفاه و فرصتي مناسب بدانند، نميدانند چه چيزي خوب است. خيلي از والدين ميتوانند به فرزندشان بگويند چه جاهايي تهديد است، ولي نميدانند چه مواردي خوب است. در سطح كلان و سياستگذاريها هم همينطور است. سياستگذاري جامعه نبايد به طرف فاصلهگرفتن طبقات اجتماعي برود.
پس رويكردي كه در جامعه ما دنبال شده به نظرتان خطرنگر است؟
دكتر كردميرزا: فكر ميكنم در محيطي زندگي ميكنيم كه رويكرد خطرنگر در آن غالب است نه الزاماً رويكرد توانمندساز. هرچند كه مردم تحت تأثير نيازي كه احساس كردهاند سطح تواناييهايشان را بالا ببرند ولي ساختارهاي اجتماعي الزاماً به آن طرف حركت نكرده است. شايد ساختارهاي اجتماعي ترجيح ميدهند روي رويكرد خطرنگر بمانند اما اين مردم هستند كه به طرف توانمندشدن براي بقا در جامعه امروز حركت ميكنند.
دكتر شيخي: اميدواري باعث فعالشدن و پيشرو بودن ميشود. بايد به دنبال ايجاد امكانات، تقويت روحي و رواني، تقويت خانواده و جمعيت و ايجاد يكپارچگي در جامعه باشيم تا اين اميد و اميدواري را هر چه بيشتر تقويت كنيم. اميد و انتظار در برابر هم هستند بنابراين بايد به شكلي به آن پاسخ داده شود و آن را ماترياليزه كرد به نحوي كه اقشار مردم بتوانند بازدهي بهتر و بيشتري داشته باشند. بنابراين بايد زمينهها و امكانات فراهم شود تا اميدواري تداوم يابد و پاسخگويي به انتظارات تأمين و فراهم شود.
دكتر فدايي: انسان يك واحد زيستي، درماني و اجتماعي است. همينطور داراي جنبه روحاني است كه در سالهاي اخير مورد توجه قرار گرفته است. بنابراين بهتر است بگوييم انسان چهار بعد دارد و اميد با هر يك از اين وجوه چهارگانه زندگي انسان مرتبط است. براي نمونه از نظر زيست شناختي ديده شده است كه تفاوتهايي از نظر ژنتيك و سرشتي بين افراد اميدوار و نااميد وجود دارد و نقش ميانجيهاي عصبي كه پيامها را منتقل ميكنند مهم است. براي نمونه ميانجي عصبي مانند دوپامين يا سروتونين يا نروآدرنالين در روحيه افراد براي رقابت يا خوشبين بودن و يا برعكس خموده بودن موثر است.
مسائل روانشناختي نيز از اهميت قابل توجهي برخوردار است. براي نمونه پرورش كودك در شيرخوارگي در اين مورد موثر است. اگر مادر تا يك و نيم سالگي تمام نيازهاي كودك را بيقيد و شرط فراهم كند براي كودك اين حس بهوجود ميآيد كه جهان جاي خوبي است كه در آن من را دوست دارند و اين ديدگاه باعث ميشود در بزرگسالي احساس اعتماد بنيادي در او ايجاد شود و مانعي براي ابراز وجود خود احساس نكند. برعكس اگر كودك مورد بيمهري قرار بگيرد و نيازش برآورده نشود جهان را محلي خصمانه ميداند كه به نيازهاي او توجهي نميشود و دوستش ندارند. بنابراين بياعتمادي و ناتواني در ابراز وجود در زندگي او مشاهده ميشود.
بعد از اين سن يك مادر خوب با افزايش توانمندي كودك مسئوليتهايي را به او واگذار ميكند. از ديدگاه اجتماعي عواملي مانند تعلق به گروه اقليت، مهاجرت، جنگ و بيكاري موجب ميشود روحيه نااميدي در فرد متعلق به اين خرده فرهنگ بهوجود آيد. از ديدگاه روحاني هم بين ديدگاه كسي كه اين اعتماد را دارد كه خدا او را براي هدفي آفريده و زندگياش ناشي از تصادفات كور طبيعت نيست و بايد رسالتي را در زندگي به انجام برساند با ديدگاه كسي كه وجودش را ناشي از تصادف طبيعت ميداند و اعتقادي به عالم باقي ندارد، متفاوت است. بديهي است فردي كه به وجودخداوند اعتقاد دارد و احساس مسئوليت ميكند اميدوارانه پيش ميرود. وجود احساس ديني و توجه به معنويات از مهمترين عوامل ايجاد اميدواري است.
چه اتفاقاتي در زندگي باعث ميشود كه اميد در وجود انسان جوانه بزند يا اينكه نااميدي بر روح او سايه بيندازد؟
دكتر فدايي: در هر عصر و دورهاي افراد اميدوار و نااميد وجود داشتهاند. هميشه عدهاي خوشحال و خوشبين بودهاند و عدهاي نااميد و اين نشاندهنده آن است كه به هر حال مسائل زيستشناختي موثر است. بين عشق و اميد ارتباط وجود دارد كساني كه شعله عشق در وجودشان زبانه ميكشد اميدوار هستند ولي كساني كه وجودشان سرد است نااميد هستند و دليلي براي پيشرفت ندارند. بنابراين بايد گفت رويدادهاي زندگي باعث نااميدي يا اميدواري افراد ميشود. تجربيات صورت گرفته روي جانوران نشان داده است اگر جانوران در شرايطي قرار گيرند كه با يك مانع روبهرو باشند و امكان گريز از آن وضعيت را نداشته باشند پس از مدتي دست از كوشش برميدارند و در گوشهاي مينشينند و گاه ناله يا زوزه ميكشند كه به لحاظ علمي به آن درماندگي آموخته شده ميگويند.
ديدگاههاي فلسفي هم در ايجاداميد و نااميدي نقش دارد گروهي منتظر ميمانند خوشبختي به سراغشان برود، عدهاي برعكس بهدنبال خوشبختي ميروند. دگرگونيهاي ناگهاني در سامانههاي ارزشي در جامعه موجب افزايش احساس نااميدي ميشود و فرد تكيهگاه خودش را كه در سيستم ارزشي داشته از دست ميدهد. نمونه آن را در اتحاد شوروي ميبينيم كه پس از فروپاشي نظام كمونيستي افسردگي بالا رفت و درصد خودكشي به صددرصد افزايش يافت. دگرگونيهاي اقتصادي موجب ايجاد نااميدي ميشود. گذشته از آن جغرافيا و تاريخ هم در بروز پديده اميد و نااميدي نقش دارد. در كشوري كه سيستم كشاورزياش وابسته به بارش باران است و هميشه چشمها به سوي آسمان دوخته شده است، روحيهها متزلزل ميشود در حالي كه در كشوري كه جريان دائمي آب هست، همه احساس آرامش ميكنند. اگر سرزميني بهطور مرتب مورد تاخت و تاز اقوام بيگانه و قتل باشد، روحيه نااميدي تاريخي شكل ميگيرد و فرد فكر ميكند نتيجه زحماتش را ديگران از او به زور خواهند گرفت. تولستوي ميگويد: خوشبختي تمايل به تكرار است و خانوادههاي خوشبخت شبيه هم هستند ولي خانوادههاي بدبخت، بدبختي خاص خود را دارند. به عبارتي در اميدوارها هماهنگي بيشتري ديده ميشود.
دكتر شيخي: در قرن بیستم عموماً كشورها توانستند به اميد زندگي بالاتر دسترسي يابند چون به صنعت و فناوري، دارو و درمان راه يافتند و زمينههاي علمي فراهم شد. همه اين موارد كمك كرد تا طول زندگي افزايش پيدا كند. در ايران نيز از سال 1045 تاكنون بيشتر از 17 سال به اميد زندگي ايرانيها افزوده شده است و هر سال نيز طول عمر بيشتر شده است. اين افزايش خط عمر مسلماً هزينههايي را براي جامعه به دنبال دارد.
دكتر شيخي: دقيقاً. از سن 55 سال به بالا افراد به دارو و درمان و كمكهاي بيروني نياز دارند. اميد به زندگي شادي بخش است و بسياري دوست دارند اين شاخص زياد شود ولي اگر نسنجيده افزايش پيدا كند چالشهاي اقتصادي و اجتماعي و رفاهي را به دنبال ميآورد. بالا رفتن اميد به زندگي باعث ظهور پديده سالمندي در هر جامعهاي ميشود و اگر برنامههايي پيشاپيش براي تأمين زندگي، مستمري و... سالمندان صرف نظر از جايگاه، فرهنگ، زمينه و قوميت تنظيم نشود، با مشكل مواجه خواهيم شد. افراد تا زماني كه قدرت بدني دارند زندگيشان را تأمين ميكنند. در سنين پايينتر افراد نياز به تأمين غذا دارند ولي در سن بالاتر از 55 سال هزينههاي درمان هزينهاي اساسي ميشود. اين شاخص امروزه به اين شكل مطرح است كه فناوري، فناوري ايجاد ميكند.
اميد زندگي بر همين اساس در كشورهاي مختلف متفاوت است در افغانستان 45 سال و در ژاپن 86 سال است. در آفريقا چون امكانات نيست و خدمات وجود ندارد، كمتر است. عموماً جوامعي كه در نيمه اول قرن بيستم به برنامهريزي اجتماعي، خدمات و جمعيتي پرداختند الآن نتيجه را حس ميكنند. جمعيت سالمند در ايران 8 درصد جمعيت است ولي در ژاپن 25 درصد است. براساس سرشماريهاي 1390-1385 در طول 5 سال يك درصد به جمعيت سالمند ايران اضافه شده و در 5 سال بعد مطمئناً بيش از يك درصد به اين جمعيت اضافه خواهد شد.
افزايش جمعيت سالمند به معناي افزايش اميد به زندگي است. اميد و انتظار هميشه با هم مطرح ميشود. انتظارات رو به افزايش است و حالت انفجاري پيدا كرده است. قبلاً انتظار افراد دريافت سه وعده غذاي اصلي بود ولي الان ميان وعدهها هم به آن اضافه شده و انتظارات افزايش يافته است. به اين علت نظام برنامهريزي هر كشوري مسئوليت سنگيني دارد و بايد دستگاه برنامهريزي و بدنه برنامهريزي شبانه روز كار كند و نياز به كار، اشتغال، خانواده، مشكلات، كمبودها، ضعفها و چالشها و امتيازات را به همراه تغييرات اجتماعي پيشبيني كند. در صد سال پيش صحبتي از آينده نگري نبود. زندگي عموماً كليشهاي و تكراري بود ولي امروز به دنبال نوآوري و دستاوردهاي جديد، انتظارات جديد بروز پيدا كرده است زيرا اگر در برابر انتظارات، امكانات نباشد، اين شكاف جامعه را با آسيب روبهرو ميسازد. بنابراين دستگاه برنامهريزي بايد با آيندهنگري پيش رود و سكته و وقفه و كندي در كار نباشد تا بتوان پاسخگوي انتظارات جامعه بود.
جوامعي كه پيشرفت بيشتري دارند، جاي اميدواري بيشتري دارند و انتظارات بيشتري در آنها ايجاد ميشود. پس در عصر حاضر ادارهكردن اجتماع امري مشكل است زيرا اميدهاي بيشتر، در مقابلش انتظار وجود دارد كه اين فاصله بايد تأمين شود. براي اين منظور حمايتهاي بيشتر و تدابير عميقتري بايد به كار گرفته شود.
دكتر كرد ميرزا: در اميد زندگي روي سطح رفاه اقتصادي، اجتماعي، آموزش، بهداشت و درمان بحث ميشود ولي مهمتر از آن اين است كه در كشوري كه پاسخگويي وجود داشته باشد قطعاً اميد به زندگي هم وجود دارد. براساس نمودار از سال1960 تا 2009 اميد زندگي در سه كشور ايران، چين و امريكا مورد مقايسه قرار گرفته است. اين مقايسه نشانگر آن است كه در امريكا رفاه داراي ثبات بوده و تداوم داشته است ولي در كشور ايران يك دفعه در سال1984 اين رفاه پايين ميآيد ولي كمكم در سالهاي بعد از جنگ به تدريج افزايش پيدا ميكند. در حال حاضر سن اميد به زندگي 72 سال است و 7 سال با كشور ژاپن فاصله داريم. در كشوري مثل ژاپن عليرغم اينكه همه مشكلات محيط زيستي كه ما با آن درگير هستيم وجود دارد و توكيو يكي از آلودهترين شهرهاي دنياست ولي الزاماً ميزان مرگ و مير آنقدر بالا نيست و آسيبديدگي كه مثلاً در تهران ديده ميشود، در آنجا وجود ندارد. اگر بخواهيم جمعبندي داشته باشيم ميتوانيم بگوييم در كشورهايي مثل ايران آن چيزي كه غلبه دارد سرنوشت و مرگ است و نه الزاماً انتخاب افراد اگر ما منوي انتخاب افراد را بالا ببريم اميد زندگي هم بالا ميرود اما اگر آدمها گزينههايشان محدود باشد قطعاً اميد زندگي و خيلي از شاخصهاي ديگر كاهش پيدا ميكند. اينكه ميگوييم شروع و پايان دست ما نيست. شروع زندگي دست آدمها نيست و آنها انتخاب نميكنند كه متولد شوند و ميگويند كه پدر و مادر آنها چه كسي باشد. در كدام كشور به دنيا بيايند يا اساساً انتخاب نميكنند تحت چه شرايطي مثل شرايط تحريم، رفاه و جنگ به دنيا بيايند، اما پدر و مادري كه ميخواهند فرزندي را متولد كنند براي خود تقويمي دارند. همه شاخصههاي اميد زندگي ميگويند افزايش جمعيت الزاماً اميد زندگي را بالا نميبرد. اگر افزايش جمعيت را به عنوان سياست در نظر ميگيريم بايد قبل از آن رفاه اجتماعي را تعريف كرده باشيم. كاهش فاصله بين فقير و غني را تعريف كرده باشيم. اگر اينها تعريف نشده باشد همان اتفاقي ميافتد كه فقط آدمها تعداد را بالا ميبرند و اين امر باعث كاهش سطح درآمد، كاهش بهداشت، كاهش درمان و آموزش و خيلي از مشكلات ديگر ميشود. آن است كه نبايد فراموش كنيم كشوري در حال توسعه هستيم.
در ادبيات جهاني تفاوت كشور در حال توسعه با كشور توسعه يافته در سطح آموزش، بهداشت و درمان است. چند روز قبل معاون وزير بهداشت در گفتوگو با رسانهها گفته بود وزارت بهداشت 25 درصد مسئوليت بهداشت جامعه را برعهده دارد. 75 درصد ديگر اين مسئوليت تعريف نشده كه به عهده چه كسي يا ارگاني است. اين تفاوت يك كشور در حال توسعه با كشور توسعه يافته است.
مركز پاسخگو كجاست؟
اگر ميخواهيم اميد زندگي را بالا ببريم بايد اين را در نظر بگيريم كه كجا زندگي ميكنيم و آدمهايي كه آنجا زندگي ميكنند و مسئوليتي به عهده ميگيرند متناسب با بافت بوميشان ممكن است كه ما شعار كلي داشته باشيم كه معمولاً در زبان اهالي بهداشت و درمان است كه ميگويد اگر ما يك ريال را براي پيشگيري هزينه كنيم 40 ريال ارزش افزوده داريم و چقدر اين دستورالعمل را پياده ميكنيم. چون نگاه ما اين است كه اول آنهايي را پوشش دهيم كه آسيب ديدهاند نه آدمهايي كه سالم هستند و اساساً غم كسي را بخوريم كه مشكل دارد و نه كسي كه ميخواهد رفاه داشته باشد. ماهيانه مبلغي به عنوان حق بيمه از افراد جامعه كم ميشود، حالا اگر اين فرد چند سال بيمار نشد آيا از آن محل براي رفاه خود ميتواند استفاده كند. خير.
كجا ميتوان پسانداز داشت؟
مشكل اين است كه برخی افراد جامعه ما فكر ميكنند اندوخته كردن ريال، دلار و يا طلا مساوي با سلامت و رفاه است. اين اتفاق در ايران بارها اتفاق افتاده است. رئيس بانك مركزي اعلام كرده است كه 18 ميليارد دلار دستمزد در خانهها نگهداري ميشود. اين يعني كه اتفاق جدي و وحشتناك در جامعه در حال وقوع است. امسال يك مسئول اعلام كرد كه اميد به زندگي در جامعه نسبت به چند سال قبل 10 سال بالاتر رفته است. اين منطق ندارد چون چنين كشوري نميتواند تابع سياستهايش بالا برود. تابع اين است كه جنگ قطع شده است. معيار ما شده است كه سالي كه جنگ بوده را با سالي كه جنگ نبوده مقايسه ميكنيم. طبيعي است كه يك فاصله را ميبينيم. بياييم زمانهايي كه جنگ نبوده را با هم مقايسه كنيم و ميبينيم كه اميد به زندگي فرقي نكرده است. در بررسي نموداري در اين زمينه ميبينيم از زماني كه جنگ تمام شده است تا زمان كنوني خيلي تغيير را نميبينيم. ما فاصله زمان جنگ را با زماني كه جنگ نيست مقايسه ميكنيم و اين مقايسه درست نيست. سياستگذاران كشور اگر ميخواهند اميد به زندگي بالا برود نبايد سياست جا بينداز راه بينداز داشته باشند. تفكر برنامهاي بايد وجود داشته باشد و تفكر قشري و طبقهاي و گروهي و جناحي مناسب و مفيد نخواهد بود بايد تفكر مشاركت اجتماعي وجود داشته باشد.
اميد در فراز و فرود تاريخي زندگي ايرانيان تا چه اندازه پررنگ است؟
دكتر فدايي: در ادبيات يك آينه فرهنگ يك مملكت است. تظاهرات اميد و نااميدي را ميبينيم. با توجه به ويژگي مردم ايران بايد گفت اميد در زندگي ايرانيان هميشه نقش داشته است. گرچه با مصائب و مشكلات زيادي روبهرو بودهاند. دور گردنگر دو روزي بر مراد ما نرفت دائماً يكسان نباشد حال دوران غم مخور يا ميشنويم كه: چنان نمانده چنين نيز هم نخواهد ماند اين روحيه باعث شده كشور ما نزديك به سه هزار سال از زماني كه نخستين اقوام ايراني توسط مادها متحد شدند تا امروز پابرجا بماند. روحيه اميدواري ايراني مبتني بر هويت گروهي بود كه با آمدن اسلام منسجمتر شد. اينكه ايران يك رسالت تاريخي در كل تاريخ جهان دارد موجب شد مردم مشكلات را به عنوان بخشي از اين رسالت بپذيرند و گاه سختيها باعث همبستگي گروهي شده است.
يعني جنگ موجب نااميدي نشد؟
دكتر فدايي: جنگ به طور كلي موجب احساس نااميدي ميشود ولي كساني كه جنگ را تلاش برای حفظ ميهن و دفاع مقدس را در برابر خود ميبينند اميدوارتر از گذشته ميشوند چون خود را در حال كوشش براي هدفي ارزنده ميبينند. در جنگ تحميلي احساس اميد به آينده براي مردم ايران قابل توجه است.
چرا اميد به زندگي در زنان بيشتر از مردان است؟
دكتر شيخي: به لحاظ ساخت بدني مقاومت جسمي و شايد آرامش و سكوني باشد كه زنان دارند. مشروط بر اينكه درگير تعداد زيادي فرزند نشوند طول عمرشان بيشتر از مردان است. با توجه به اين حقيقت مسئولان برنامهريزي جامعه بايد تدابير بيشتري براي زنان بينديشند چون به هر حال در سالهاي آخر زندگي شايد چند سالي را به تنهايي سپري كنند اين در شرايطي است كه در اغلب جوامع زنان از موقعيت اقتصادي خوبي بهرهمند نيستند. اگر اين برنامهريزي نباشد اميد زندگي در زنان حفظ نخواهد شد.
از زاويه ديگري نيز علت اميد به زندگي بيشتر را در زندگي زنان ميتوان مربوط به بعد روحاني دانست. مادران پناهگاه روحي فرزندان به شمار ميروند. پدر آن بازدهي عاطفي، حمايت روحي و اميدبخشي مادر را ندارد. براي افزايش اميدواري بايد در نسلهاي جوانتر روي زنان سرمايهگذاري بيشتر داشته باشيم. بايد اميدسازي كنيم. ايجاد كار، حمايت اجتماعي، اقتصادي و روحي سطح اميد را بالا ميبرد. امروزه خانوادهها كم و بيش كوچك و شكسته و هستهاي شدهاند و ارتباطات بين اعضا وجود ندارد و ارتباطها چهره به چهره نيست. همه اين موارد روي الگوهاي فردي تأثير ميگذارد.
دكتر كردميرزا: بخشي از تفاوت طول عمر زنان و مردان به نقشي برميگردد كه بقا بر عهده زن و مرد گذاشته است. وقتي انسان چارهاي جز زندگي در طبيعت وحشي نداشت، بقا حكم ميكرد زن كه حامل بقا است محفوظ باشد و طبيعت وحشي از مردان بيشتر قرباني ميگرفت. پسلرزههاي اين مفهوم در قانونگذاري هم تأثير ميگذارد.
قانون ميگويد: مرد مسئول تأمين معيشت خانواده است و مديريت مالي بر عهده آنان است. در عصر حاضر با طبيعت وحشي روبهرو نيستيم ولي فناوري لزوماً شعور خاصي ندارد مگر اينكه مهندسي فناوري داشته باشيم. در كشورهاي در حال توسعه معيشت تابع يك شيفت كاري نيست و مشكلات و سوانح براي مردان بالاتر است. تفاوت طول عمر از سوي ديگر به نقش خانواده هم برميگردد. خانواده به واسطه عدم اعتماد به محيط بيروني بايد و نبايدهاي حفاظتي بيشتر براي دختر قائل است. دعوا و نزاع بين زنان بيشتر است. در برخي از تحقيقات به انعطافپذيري مغز زنان اشاره شده است. گفته ميشود در ساختار XY، Y همان X شكسته است ولي زنان در ساختارشان با XX مواجه هستند كه ساختاري است كه دچار شكستگي نيست. از سوي ديگر به عزم جهاني كه معطوف بر كنترل مرگ و مير زنان و كاهش آن براي زنان است بايد اشاره كرد. بنابراين اگر تغييرات اجتماعي به طرف خشونت حركت كند قطعاً زنان بيشتر قرباني خواهند شد ولي اگر شاخص رفاه بالا رفت طول عمر زنان افزايش خواهد يافت. اگر توسعه يافتگي به هنجار باشد اعتدال در هر سطحي ايجاد خواهد شد و هر كسي به نقطهاي كه شايستگياش را دارد، بايد برسد.
دكتر فدايي: اگر به عالم جانوران دقت كنيم ميبينيم ماده وظيفه حفظ نسل بعد را دارد و نر به محض باروري ميميرد. جانوري به نام رتيل وجود دارد كه به بيوه سياه معروف است كه به محض بارور شدن ماده، نر كشته ميشود. در طبيعت بايد مادهها بيشتر مورد توجه باشند چون حمايت از نسل بعد به عهده آنهاست. در مردان هورمون تستسترون باعث رقابت و پرخاشگري ميشود هر چه اين ميزان بيشتر باشد ميزان پرخاشگري بالاتر ميرود. در حالي كه در زنان هورمون استروژن و پروژسترون سبب آرامش ميشود. آمارها نشان ميدهد تا 10 سال پيش تعداد مردان سالمند بيشتر از زنان سالمند بوده است، زيرا در آن زمان به نوزاد پسر توجه بيشتري ميشد و غذاي بهتر براي مرد خانه بود. مردان از تسهيلات و بهداشت بيشتر برخوردار بودند و زنان در كار كشاورزي و دامداري زحمات بيشتري ميكشيدند در حالي كه مردان حاشيهاي كار ميكردند. در حال حاضر با توجه به ورود زنان به عرصههاي اجتماعي و افزايش استرس و تلاش مضاعف براي دستيابي به حقوق خود آيا اين امكان هست كه اين قاعده بر هم بخورد? دكتر فدايي: بايد گفت زماني كه زنان وارد استرسهاي ناشي از كوشش براي كار و تحصيل شوند ميزان مرگ و مير در آنها بالاتر ميرود. در ژاپن، كره و مالزي كه زنان در عرصه رقابت هستند ميزان خودكشي و آمار مرگ در آنها بالاتر رفته است. هر چه سن بالاتر ميرود باتوجه به افت و خيزهاي جسمي و روحي طبعاً براي ارتقاي كيفيت زندگي بايد چارهانديشي شود.
دكتر شيخي: بايد دستگاههاي مشاوره، رفاه، مددكاري، بهزيستي و... را با قدرت داشته باشيم كه به صورت شبانهروزي خدمات دهند و بايستي به صورت جدي در اين بخش سرمايهگذاري شود كه جاي آن خالي است. سهم عظيمي از جمعيت كشور ما جوان است كه نياز به حمايت دارند اين جمعيت 32 درصد (15 تا 29 سال) نياز به حمايت دارند در غير اين صورت نااميدي و انفعال جاي پويايي را خواهد گرفت. در دختران بايد اميدواري ايجاد شود. سن ازدواج به تأخير افتاده و تأمين مالي و اجتماعي دشوار شده، به خاطر اين شرايط بايد از دختران عذرخواهي و دلجويي كرد. در شرايط ايدهآل خروجي مدرسه، ورودي كار است. به ياد داشته باشيم مادران اميدوار، فرزندان موفق تربيت خواهند كرد. به قول آنتوني رابينز چنانچه ندانيم چه ميخواهيم هر بادي باد سازگار خواهد بود. بايد مشخص شود چه كارهايم و چه ميخواهيم و ظرفيتمان چقدر است. در غير اين صورت با تزلزل در افراد و اقشار مختلف سني روبهرو خواهيم بود.
دكتر فدايي: ازدواج نقش نظم دهنده براي مردان دارد. اگر مردي همسرش را از دست بدهد مرگ و مير در او دو برابر مردان همسن و متأهل است ولي در زنان شوهر از دست داده اين ميزان تغيير نميكند. بنابراين مردان هستند كه از نقش درماني ازدواج برخوردار ميشوند. به اين ترتيب بايد توجه كرد كه هردو جنس زن و مرد نيازها و مسائل ويژهاي دارند و بايد هر دو از امكانات ويژه برخوردار شوند. به خصوص نقش آموزش در تعالي زندگي زن و مرد اهميت دارد. از سوي ديگر اگر به كيفيت توجه نشود همه موافق اين مسأله هستيم كه سالمندي همراه با بيماري خيلي ارزشمند نيست. كميت و كيفيت بايد كنار هم باشند و اين مستلزم توجه عام به سالمندي است تا دعاي الهي پيرشوي به بهترين مصداق بروز كند.
حفظ اصالتها و فرهنگ تا چه اندازه اين بستر را مهياتر ميكند؟
دكترفدايي: دردوران سالمندي هم سالمندان بايد نقش خود را به عنوان فرزانه خردمند يا ريش سفيد حفظ كنند. در جامعه سنتي ايران اينگونه بود يعني سن بازنشستگي وجود نداشت. سالمند تجارب خود را به شاگردش ميآموخت و تا زماني كه ميتوانست سر كار ميرفت و از زندگي احساس رضايت ميكرد. زنان سالمند نيز به عنوان مادربزرگ نقش خود را به عنوان بانوي فهميده و خردمند ايفا ميكردند، اما با توجه به تغيير شرايط اجتماعي و اقتصادي، افزايش مهاجرت و افزايش تحصيلات از تعداد خانوادههاي سنتي كاسته شده است و سالمندان كمتر كنار فرزندان زندگي ميكنند. ديگر نقش مؤثري ندارند و كسي نظر آنها را نميخواهد. بنابراين هويت ملي در معرض خطر قرار ميگيرد چون تجربيات ديگر منتقل نميشود و از سوي ديگر گسست نسلي به وجود ميآيد. در اين جوامع تغييرات ناگهاني پيش ميآيد و اين تغييرات به وسيله خرد و متانت سالمند تعديل نميشود در نتيجه بازنشستگان احساس بيماري كرده و مشتريان دائمي مطب پزشكان ميشوند. درواقع دردشان را با زبان بدن اعلام ميكنند و بيصدا فرياد ميزنند. سالمندي كه كنار خانوادهاش زندگي نميكند و احساس ميكند كسي او را نميخواهد ارادهاش را براي زندگي از دست ميدهد و به زندگي بيعلاقه ميشود همين مسأله باعث تسريع در مرگ او ميشود.
دكتر كردميزرا: زماني فكر ميكردند بعضي از عوارض اجتماعي مثل آلودگي هوا طول عمر را كم ميكند و سؤالي كه در ذهن پژوهشگران مؤسسه سلامت روان امريكا مطرح شد اين بود كه چرا در توكيو كه شهري آلوده است، طول عمر بالا است و تابع شرايط جغرافيايي نشده است. حاصل اين تحقيق اين نكته شد كه فرهنگ و ساختار خانواده و پيوستگي افراد خانواده در ژاپن حاكم است. بنابراين ساختار فرهنگ مهم است و اساس جهاني شدن تابع فرهنگ است. اميد زندگي بخشي از جهاني شدن است. زماني صحبت از دهكده كوچك جهاني بود. با توسعه شبكههاي ارتباطي و اجتماعي خانه جهاني مطرح شد اما الان جهان همواره مطرح است. شاخص اميد زندگي در دلش توسعه يافتگيهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي را دارد. اگر ايرانيها اصالت و اميد را حفظ كردهاند به علت حفظ فرهنگ بوده است.
سطح و ميزان آرزوها با اميد زندگي و اميدواري چگونه مرتبط ميشود؟
دكتر كرد ميرزا: در مورد آرزو تفاوت جدي است. بايد سطح آرزو مورد توجه قرار گيرد. درواقع آرزوي پولدار شدن رايج شده است و سلامت مساوي با ذخيره ارزي و مالاندوزي شده است. افراد هر چند هنوز به سختي كرايه خانهشان را ميپردازند ولي به دنبال ماشين مدل بالا هستند و آن را رفاه ميدانند. سطح آرزو در ايران دچار التهاب شده است. آرزو كارخانه عاطفي انسان است و اگر كارخانه عاطفي ما تابع پول شود نتيجهاش اين ميشود كه ثبت احوال اعلام ميكند مردان با زناني كه 20 سال با آنها تفاوت سني دارند، ازدواج كردهاند. سطح آرزو و فرهنگ اهميت دارد. فرهنگي كه ميخواهد خود را حفظ كند بايد در معرض نقد قرار گيرد برخي كشورها كه نقدپذيري دارند اگرچه تاريخچهاي طولاني ندارند، ولي اميد زندگيشان بالا است.
دكتر شيخي: خانواده جايگاه مهمي در شكل دادن آرزوها و اعتدال به فرزندان دارد و خانواده واحدي حساس است و بايد نظارت بيشتري بر آن شود. ميزان آموزشها بايد به خانواده ارتقا پيدا كند و بچهها متعادل پرورش يابند. آرزوها را بايد با اعتدال تنظيم كرد كه باعث فشار و نابساماني و تخريب در فرد نشود. به اين شكل ميتوان جامعه سالم بنيانگذاري كرد.
مریم سامانی/ روزنامه ایران
مفهوم «اميد» در علم جامعهشناسي چه كاربردهايي را در برميگيرد؟
دكتر شيخي: مفهوم اميد، دو كاربرد دارد. يك كاربرد آن،كاربرد علمي و جمعيتشناختي است كه به آن اميد زندگي ميگويند يعني تعداد سالهايي كه هر فرد از آغاز تولدش اميد يا انتظار دارد كه زندگي كند. امكانات بهداشتي، درماني، تغذيهاي، آب سالم، شرايط تربيتي، مراقبتها، امكانات آموزشي، چگونگي كيفيت خانواده و عوامل گوناگون و متعدد ديگري روي آن تأثير مي گذارد. كاربرد ديگر اميد به زندگي در واقع با آرزو داشتن براي زندگي بهتر مرتبط است زيرا اميد باعث خلاقيت و پيشرفت ميشود، در غير اين صورت دلسردي و مرگ و انفعال اتفاق ميافتد.
اين اميد چقدر موجب ارتقاي رفتارها و انسجام خانوادگي ميشود و در سلامت روان نقش مؤثري ايفا ميكند؟
دكتر كردميرزا: اساساً دو نوع ديدگاه و رويكرد داريم به عبارت ديگر دو ديدگاه در نگاه به افراد جامعه وجود دارد. يك نگاه، نگاه خطرنگر و دیگر نگاه توانمندساز است. نگاه خطرنگر، نگاهي است كه بيشتر روي سه محور مانور ميدهد. نگاه اول آن است كه ما بايد غم افراد آسيبديده را بخوريم. محور دوم اين است كه جنگ باعث شده افراد آسيب ديده را دريابيم و محور سوم اينكه بعد از خوب، قويتر اهمیت دارد. پس هميشه بايد مراقب باشيم آسيب نبينيم. در اين ديدگاه قطعاً شاخصه اميد به زندگي پايين ميآيد ولي اگر نگاه، نگاه توانمندساز باشد كه در آن تأكيد بر توانمندي افراد، توانمندي اجتماعي و توجه به فرصتها دارد، طبيعي است كه اميد به زندگي بالا ميرود.
چه چيزی باعث ميشود اين توانمندي شكل بگيرد؟
دكتر كردميرزا: سياستگذاريهايي كه در يك جامعه شكل ميگيرد. بايد ببينيم خطرنگر است يا توانمندساز. سياستگذاريهايي كه مبتني بر خطرنگري باشد و به همه افراد جامعه ميگويد چه چيزي بد است ولي نميتواند بگويد چه چيزي خوب است. براي نمونه در سالهاي گذشته در جامعه ديدهايم كه همواره به مردم گفته شده چه چيزي بد است. در اين موارد مردم اگر بخواهند انتخاب كنند و زندگيشان را تابع رفاه و فرصتي مناسب بدانند، نميدانند چه چيزي خوب است. خيلي از والدين ميتوانند به فرزندشان بگويند چه جاهايي تهديد است، ولي نميدانند چه مواردي خوب است. در سطح كلان و سياستگذاريها هم همينطور است. سياستگذاري جامعه نبايد به طرف فاصلهگرفتن طبقات اجتماعي برود.
پس رويكردي كه در جامعه ما دنبال شده به نظرتان خطرنگر است؟
دكتر كردميرزا: فكر ميكنم در محيطي زندگي ميكنيم كه رويكرد خطرنگر در آن غالب است نه الزاماً رويكرد توانمندساز. هرچند كه مردم تحت تأثير نيازي كه احساس كردهاند سطح تواناييهايشان را بالا ببرند ولي ساختارهاي اجتماعي الزاماً به آن طرف حركت نكرده است. شايد ساختارهاي اجتماعي ترجيح ميدهند روي رويكرد خطرنگر بمانند اما اين مردم هستند كه به طرف توانمندشدن براي بقا در جامعه امروز حركت ميكنند.
دكتر شيخي: اميدواري باعث فعالشدن و پيشرو بودن ميشود. بايد به دنبال ايجاد امكانات، تقويت روحي و رواني، تقويت خانواده و جمعيت و ايجاد يكپارچگي در جامعه باشيم تا اين اميد و اميدواري را هر چه بيشتر تقويت كنيم. اميد و انتظار در برابر هم هستند بنابراين بايد به شكلي به آن پاسخ داده شود و آن را ماترياليزه كرد به نحوي كه اقشار مردم بتوانند بازدهي بهتر و بيشتري داشته باشند. بنابراين بايد زمينهها و امكانات فراهم شود تا اميدواري تداوم يابد و پاسخگويي به انتظارات تأمين و فراهم شود.
دكتر فدايي: انسان يك واحد زيستي، درماني و اجتماعي است. همينطور داراي جنبه روحاني است كه در سالهاي اخير مورد توجه قرار گرفته است. بنابراين بهتر است بگوييم انسان چهار بعد دارد و اميد با هر يك از اين وجوه چهارگانه زندگي انسان مرتبط است. براي نمونه از نظر زيست شناختي ديده شده است كه تفاوتهايي از نظر ژنتيك و سرشتي بين افراد اميدوار و نااميد وجود دارد و نقش ميانجيهاي عصبي كه پيامها را منتقل ميكنند مهم است. براي نمونه ميانجي عصبي مانند دوپامين يا سروتونين يا نروآدرنالين در روحيه افراد براي رقابت يا خوشبين بودن و يا برعكس خموده بودن موثر است.
مسائل روانشناختي نيز از اهميت قابل توجهي برخوردار است. براي نمونه پرورش كودك در شيرخوارگي در اين مورد موثر است. اگر مادر تا يك و نيم سالگي تمام نيازهاي كودك را بيقيد و شرط فراهم كند براي كودك اين حس بهوجود ميآيد كه جهان جاي خوبي است كه در آن من را دوست دارند و اين ديدگاه باعث ميشود در بزرگسالي احساس اعتماد بنيادي در او ايجاد شود و مانعي براي ابراز وجود خود احساس نكند. برعكس اگر كودك مورد بيمهري قرار بگيرد و نيازش برآورده نشود جهان را محلي خصمانه ميداند كه به نيازهاي او توجهي نميشود و دوستش ندارند. بنابراين بياعتمادي و ناتواني در ابراز وجود در زندگي او مشاهده ميشود.
بعد از اين سن يك مادر خوب با افزايش توانمندي كودك مسئوليتهايي را به او واگذار ميكند. از ديدگاه اجتماعي عواملي مانند تعلق به گروه اقليت، مهاجرت، جنگ و بيكاري موجب ميشود روحيه نااميدي در فرد متعلق به اين خرده فرهنگ بهوجود آيد. از ديدگاه روحاني هم بين ديدگاه كسي كه اين اعتماد را دارد كه خدا او را براي هدفي آفريده و زندگياش ناشي از تصادفات كور طبيعت نيست و بايد رسالتي را در زندگي به انجام برساند با ديدگاه كسي كه وجودش را ناشي از تصادف طبيعت ميداند و اعتقادي به عالم باقي ندارد، متفاوت است. بديهي است فردي كه به وجودخداوند اعتقاد دارد و احساس مسئوليت ميكند اميدوارانه پيش ميرود. وجود احساس ديني و توجه به معنويات از مهمترين عوامل ايجاد اميدواري است.
چه اتفاقاتي در زندگي باعث ميشود كه اميد در وجود انسان جوانه بزند يا اينكه نااميدي بر روح او سايه بيندازد؟
دكتر فدايي: در هر عصر و دورهاي افراد اميدوار و نااميد وجود داشتهاند. هميشه عدهاي خوشحال و خوشبين بودهاند و عدهاي نااميد و اين نشاندهنده آن است كه به هر حال مسائل زيستشناختي موثر است. بين عشق و اميد ارتباط وجود دارد كساني كه شعله عشق در وجودشان زبانه ميكشد اميدوار هستند ولي كساني كه وجودشان سرد است نااميد هستند و دليلي براي پيشرفت ندارند. بنابراين بايد گفت رويدادهاي زندگي باعث نااميدي يا اميدواري افراد ميشود. تجربيات صورت گرفته روي جانوران نشان داده است اگر جانوران در شرايطي قرار گيرند كه با يك مانع روبهرو باشند و امكان گريز از آن وضعيت را نداشته باشند پس از مدتي دست از كوشش برميدارند و در گوشهاي مينشينند و گاه ناله يا زوزه ميكشند كه به لحاظ علمي به آن درماندگي آموخته شده ميگويند.
ديدگاههاي فلسفي هم در ايجاداميد و نااميدي نقش دارد گروهي منتظر ميمانند خوشبختي به سراغشان برود، عدهاي برعكس بهدنبال خوشبختي ميروند. دگرگونيهاي ناگهاني در سامانههاي ارزشي در جامعه موجب افزايش احساس نااميدي ميشود و فرد تكيهگاه خودش را كه در سيستم ارزشي داشته از دست ميدهد. نمونه آن را در اتحاد شوروي ميبينيم كه پس از فروپاشي نظام كمونيستي افسردگي بالا رفت و درصد خودكشي به صددرصد افزايش يافت. دگرگونيهاي اقتصادي موجب ايجاد نااميدي ميشود. گذشته از آن جغرافيا و تاريخ هم در بروز پديده اميد و نااميدي نقش دارد. در كشوري كه سيستم كشاورزياش وابسته به بارش باران است و هميشه چشمها به سوي آسمان دوخته شده است، روحيهها متزلزل ميشود در حالي كه در كشوري كه جريان دائمي آب هست، همه احساس آرامش ميكنند. اگر سرزميني بهطور مرتب مورد تاخت و تاز اقوام بيگانه و قتل باشد، روحيه نااميدي تاريخي شكل ميگيرد و فرد فكر ميكند نتيجه زحماتش را ديگران از او به زور خواهند گرفت. تولستوي ميگويد: خوشبختي تمايل به تكرار است و خانوادههاي خوشبخت شبيه هم هستند ولي خانوادههاي بدبخت، بدبختي خاص خود را دارند. به عبارتي در اميدوارها هماهنگي بيشتري ديده ميشود.
دكتر شيخي: در قرن بیستم عموماً كشورها توانستند به اميد زندگي بالاتر دسترسي يابند چون به صنعت و فناوري، دارو و درمان راه يافتند و زمينههاي علمي فراهم شد. همه اين موارد كمك كرد تا طول زندگي افزايش پيدا كند. در ايران نيز از سال 1045 تاكنون بيشتر از 17 سال به اميد زندگي ايرانيها افزوده شده است و هر سال نيز طول عمر بيشتر شده است. اين افزايش خط عمر مسلماً هزينههايي را براي جامعه به دنبال دارد.
دكتر شيخي: دقيقاً. از سن 55 سال به بالا افراد به دارو و درمان و كمكهاي بيروني نياز دارند. اميد به زندگي شادي بخش است و بسياري دوست دارند اين شاخص زياد شود ولي اگر نسنجيده افزايش پيدا كند چالشهاي اقتصادي و اجتماعي و رفاهي را به دنبال ميآورد. بالا رفتن اميد به زندگي باعث ظهور پديده سالمندي در هر جامعهاي ميشود و اگر برنامههايي پيشاپيش براي تأمين زندگي، مستمري و... سالمندان صرف نظر از جايگاه، فرهنگ، زمينه و قوميت تنظيم نشود، با مشكل مواجه خواهيم شد. افراد تا زماني كه قدرت بدني دارند زندگيشان را تأمين ميكنند. در سنين پايينتر افراد نياز به تأمين غذا دارند ولي در سن بالاتر از 55 سال هزينههاي درمان هزينهاي اساسي ميشود. اين شاخص امروزه به اين شكل مطرح است كه فناوري، فناوري ايجاد ميكند.
اميد زندگي بر همين اساس در كشورهاي مختلف متفاوت است در افغانستان 45 سال و در ژاپن 86 سال است. در آفريقا چون امكانات نيست و خدمات وجود ندارد، كمتر است. عموماً جوامعي كه در نيمه اول قرن بيستم به برنامهريزي اجتماعي، خدمات و جمعيتي پرداختند الآن نتيجه را حس ميكنند. جمعيت سالمند در ايران 8 درصد جمعيت است ولي در ژاپن 25 درصد است. براساس سرشماريهاي 1390-1385 در طول 5 سال يك درصد به جمعيت سالمند ايران اضافه شده و در 5 سال بعد مطمئناً بيش از يك درصد به اين جمعيت اضافه خواهد شد.
افزايش جمعيت سالمند به معناي افزايش اميد به زندگي است. اميد و انتظار هميشه با هم مطرح ميشود. انتظارات رو به افزايش است و حالت انفجاري پيدا كرده است. قبلاً انتظار افراد دريافت سه وعده غذاي اصلي بود ولي الان ميان وعدهها هم به آن اضافه شده و انتظارات افزايش يافته است. به اين علت نظام برنامهريزي هر كشوري مسئوليت سنگيني دارد و بايد دستگاه برنامهريزي و بدنه برنامهريزي شبانه روز كار كند و نياز به كار، اشتغال، خانواده، مشكلات، كمبودها، ضعفها و چالشها و امتيازات را به همراه تغييرات اجتماعي پيشبيني كند. در صد سال پيش صحبتي از آينده نگري نبود. زندگي عموماً كليشهاي و تكراري بود ولي امروز به دنبال نوآوري و دستاوردهاي جديد، انتظارات جديد بروز پيدا كرده است زيرا اگر در برابر انتظارات، امكانات نباشد، اين شكاف جامعه را با آسيب روبهرو ميسازد. بنابراين دستگاه برنامهريزي بايد با آيندهنگري پيش رود و سكته و وقفه و كندي در كار نباشد تا بتوان پاسخگوي انتظارات جامعه بود.
جوامعي كه پيشرفت بيشتري دارند، جاي اميدواري بيشتري دارند و انتظارات بيشتري در آنها ايجاد ميشود. پس در عصر حاضر ادارهكردن اجتماع امري مشكل است زيرا اميدهاي بيشتر، در مقابلش انتظار وجود دارد كه اين فاصله بايد تأمين شود. براي اين منظور حمايتهاي بيشتر و تدابير عميقتري بايد به كار گرفته شود.
دكتر كرد ميرزا: در اميد زندگي روي سطح رفاه اقتصادي، اجتماعي، آموزش، بهداشت و درمان بحث ميشود ولي مهمتر از آن اين است كه در كشوري كه پاسخگويي وجود داشته باشد قطعاً اميد به زندگي هم وجود دارد. براساس نمودار از سال1960 تا 2009 اميد زندگي در سه كشور ايران، چين و امريكا مورد مقايسه قرار گرفته است. اين مقايسه نشانگر آن است كه در امريكا رفاه داراي ثبات بوده و تداوم داشته است ولي در كشور ايران يك دفعه در سال1984 اين رفاه پايين ميآيد ولي كمكم در سالهاي بعد از جنگ به تدريج افزايش پيدا ميكند. در حال حاضر سن اميد به زندگي 72 سال است و 7 سال با كشور ژاپن فاصله داريم. در كشوري مثل ژاپن عليرغم اينكه همه مشكلات محيط زيستي كه ما با آن درگير هستيم وجود دارد و توكيو يكي از آلودهترين شهرهاي دنياست ولي الزاماً ميزان مرگ و مير آنقدر بالا نيست و آسيبديدگي كه مثلاً در تهران ديده ميشود، در آنجا وجود ندارد. اگر بخواهيم جمعبندي داشته باشيم ميتوانيم بگوييم در كشورهايي مثل ايران آن چيزي كه غلبه دارد سرنوشت و مرگ است و نه الزاماً انتخاب افراد اگر ما منوي انتخاب افراد را بالا ببريم اميد زندگي هم بالا ميرود اما اگر آدمها گزينههايشان محدود باشد قطعاً اميد زندگي و خيلي از شاخصهاي ديگر كاهش پيدا ميكند. اينكه ميگوييم شروع و پايان دست ما نيست. شروع زندگي دست آدمها نيست و آنها انتخاب نميكنند كه متولد شوند و ميگويند كه پدر و مادر آنها چه كسي باشد. در كدام كشور به دنيا بيايند يا اساساً انتخاب نميكنند تحت چه شرايطي مثل شرايط تحريم، رفاه و جنگ به دنيا بيايند، اما پدر و مادري كه ميخواهند فرزندي را متولد كنند براي خود تقويمي دارند. همه شاخصههاي اميد زندگي ميگويند افزايش جمعيت الزاماً اميد زندگي را بالا نميبرد. اگر افزايش جمعيت را به عنوان سياست در نظر ميگيريم بايد قبل از آن رفاه اجتماعي را تعريف كرده باشيم. كاهش فاصله بين فقير و غني را تعريف كرده باشيم. اگر اينها تعريف نشده باشد همان اتفاقي ميافتد كه فقط آدمها تعداد را بالا ميبرند و اين امر باعث كاهش سطح درآمد، كاهش بهداشت، كاهش درمان و آموزش و خيلي از مشكلات ديگر ميشود. آن است كه نبايد فراموش كنيم كشوري در حال توسعه هستيم.
در ادبيات جهاني تفاوت كشور در حال توسعه با كشور توسعه يافته در سطح آموزش، بهداشت و درمان است. چند روز قبل معاون وزير بهداشت در گفتوگو با رسانهها گفته بود وزارت بهداشت 25 درصد مسئوليت بهداشت جامعه را برعهده دارد. 75 درصد ديگر اين مسئوليت تعريف نشده كه به عهده چه كسي يا ارگاني است. اين تفاوت يك كشور در حال توسعه با كشور توسعه يافته است.
مركز پاسخگو كجاست؟
اگر ميخواهيم اميد زندگي را بالا ببريم بايد اين را در نظر بگيريم كه كجا زندگي ميكنيم و آدمهايي كه آنجا زندگي ميكنند و مسئوليتي به عهده ميگيرند متناسب با بافت بوميشان ممكن است كه ما شعار كلي داشته باشيم كه معمولاً در زبان اهالي بهداشت و درمان است كه ميگويد اگر ما يك ريال را براي پيشگيري هزينه كنيم 40 ريال ارزش افزوده داريم و چقدر اين دستورالعمل را پياده ميكنيم. چون نگاه ما اين است كه اول آنهايي را پوشش دهيم كه آسيب ديدهاند نه آدمهايي كه سالم هستند و اساساً غم كسي را بخوريم كه مشكل دارد و نه كسي كه ميخواهد رفاه داشته باشد. ماهيانه مبلغي به عنوان حق بيمه از افراد جامعه كم ميشود، حالا اگر اين فرد چند سال بيمار نشد آيا از آن محل براي رفاه خود ميتواند استفاده كند. خير.
كجا ميتوان پسانداز داشت؟
مشكل اين است كه برخی افراد جامعه ما فكر ميكنند اندوخته كردن ريال، دلار و يا طلا مساوي با سلامت و رفاه است. اين اتفاق در ايران بارها اتفاق افتاده است. رئيس بانك مركزي اعلام كرده است كه 18 ميليارد دلار دستمزد در خانهها نگهداري ميشود. اين يعني كه اتفاق جدي و وحشتناك در جامعه در حال وقوع است. امسال يك مسئول اعلام كرد كه اميد به زندگي در جامعه نسبت به چند سال قبل 10 سال بالاتر رفته است. اين منطق ندارد چون چنين كشوري نميتواند تابع سياستهايش بالا برود. تابع اين است كه جنگ قطع شده است. معيار ما شده است كه سالي كه جنگ بوده را با سالي كه جنگ نبوده مقايسه ميكنيم. طبيعي است كه يك فاصله را ميبينيم. بياييم زمانهايي كه جنگ نبوده را با هم مقايسه كنيم و ميبينيم كه اميد به زندگي فرقي نكرده است. در بررسي نموداري در اين زمينه ميبينيم از زماني كه جنگ تمام شده است تا زمان كنوني خيلي تغيير را نميبينيم. ما فاصله زمان جنگ را با زماني كه جنگ نيست مقايسه ميكنيم و اين مقايسه درست نيست. سياستگذاران كشور اگر ميخواهند اميد به زندگي بالا برود نبايد سياست جا بينداز راه بينداز داشته باشند. تفكر برنامهاي بايد وجود داشته باشد و تفكر قشري و طبقهاي و گروهي و جناحي مناسب و مفيد نخواهد بود بايد تفكر مشاركت اجتماعي وجود داشته باشد.
اميد در فراز و فرود تاريخي زندگي ايرانيان تا چه اندازه پررنگ است؟
دكتر فدايي: در ادبيات يك آينه فرهنگ يك مملكت است. تظاهرات اميد و نااميدي را ميبينيم. با توجه به ويژگي مردم ايران بايد گفت اميد در زندگي ايرانيان هميشه نقش داشته است. گرچه با مصائب و مشكلات زيادي روبهرو بودهاند. دور گردنگر دو روزي بر مراد ما نرفت دائماً يكسان نباشد حال دوران غم مخور يا ميشنويم كه: چنان نمانده چنين نيز هم نخواهد ماند اين روحيه باعث شده كشور ما نزديك به سه هزار سال از زماني كه نخستين اقوام ايراني توسط مادها متحد شدند تا امروز پابرجا بماند. روحيه اميدواري ايراني مبتني بر هويت گروهي بود كه با آمدن اسلام منسجمتر شد. اينكه ايران يك رسالت تاريخي در كل تاريخ جهان دارد موجب شد مردم مشكلات را به عنوان بخشي از اين رسالت بپذيرند و گاه سختيها باعث همبستگي گروهي شده است.
يعني جنگ موجب نااميدي نشد؟
دكتر فدايي: جنگ به طور كلي موجب احساس نااميدي ميشود ولي كساني كه جنگ را تلاش برای حفظ ميهن و دفاع مقدس را در برابر خود ميبينند اميدوارتر از گذشته ميشوند چون خود را در حال كوشش براي هدفي ارزنده ميبينند. در جنگ تحميلي احساس اميد به آينده براي مردم ايران قابل توجه است.
چرا اميد به زندگي در زنان بيشتر از مردان است؟
دكتر شيخي: به لحاظ ساخت بدني مقاومت جسمي و شايد آرامش و سكوني باشد كه زنان دارند. مشروط بر اينكه درگير تعداد زيادي فرزند نشوند طول عمرشان بيشتر از مردان است. با توجه به اين حقيقت مسئولان برنامهريزي جامعه بايد تدابير بيشتري براي زنان بينديشند چون به هر حال در سالهاي آخر زندگي شايد چند سالي را به تنهايي سپري كنند اين در شرايطي است كه در اغلب جوامع زنان از موقعيت اقتصادي خوبي بهرهمند نيستند. اگر اين برنامهريزي نباشد اميد زندگي در زنان حفظ نخواهد شد.
از زاويه ديگري نيز علت اميد به زندگي بيشتر را در زندگي زنان ميتوان مربوط به بعد روحاني دانست. مادران پناهگاه روحي فرزندان به شمار ميروند. پدر آن بازدهي عاطفي، حمايت روحي و اميدبخشي مادر را ندارد. براي افزايش اميدواري بايد در نسلهاي جوانتر روي زنان سرمايهگذاري بيشتر داشته باشيم. بايد اميدسازي كنيم. ايجاد كار، حمايت اجتماعي، اقتصادي و روحي سطح اميد را بالا ميبرد. امروزه خانوادهها كم و بيش كوچك و شكسته و هستهاي شدهاند و ارتباطات بين اعضا وجود ندارد و ارتباطها چهره به چهره نيست. همه اين موارد روي الگوهاي فردي تأثير ميگذارد.
دكتر كردميرزا: بخشي از تفاوت طول عمر زنان و مردان به نقشي برميگردد كه بقا بر عهده زن و مرد گذاشته است. وقتي انسان چارهاي جز زندگي در طبيعت وحشي نداشت، بقا حكم ميكرد زن كه حامل بقا است محفوظ باشد و طبيعت وحشي از مردان بيشتر قرباني ميگرفت. پسلرزههاي اين مفهوم در قانونگذاري هم تأثير ميگذارد.
قانون ميگويد: مرد مسئول تأمين معيشت خانواده است و مديريت مالي بر عهده آنان است. در عصر حاضر با طبيعت وحشي روبهرو نيستيم ولي فناوري لزوماً شعور خاصي ندارد مگر اينكه مهندسي فناوري داشته باشيم. در كشورهاي در حال توسعه معيشت تابع يك شيفت كاري نيست و مشكلات و سوانح براي مردان بالاتر است. تفاوت طول عمر از سوي ديگر به نقش خانواده هم برميگردد. خانواده به واسطه عدم اعتماد به محيط بيروني بايد و نبايدهاي حفاظتي بيشتر براي دختر قائل است. دعوا و نزاع بين زنان بيشتر است. در برخي از تحقيقات به انعطافپذيري مغز زنان اشاره شده است. گفته ميشود در ساختار XY، Y همان X شكسته است ولي زنان در ساختارشان با XX مواجه هستند كه ساختاري است كه دچار شكستگي نيست. از سوي ديگر به عزم جهاني كه معطوف بر كنترل مرگ و مير زنان و كاهش آن براي زنان است بايد اشاره كرد. بنابراين اگر تغييرات اجتماعي به طرف خشونت حركت كند قطعاً زنان بيشتر قرباني خواهند شد ولي اگر شاخص رفاه بالا رفت طول عمر زنان افزايش خواهد يافت. اگر توسعه يافتگي به هنجار باشد اعتدال در هر سطحي ايجاد خواهد شد و هر كسي به نقطهاي كه شايستگياش را دارد، بايد برسد.
دكتر فدايي: اگر به عالم جانوران دقت كنيم ميبينيم ماده وظيفه حفظ نسل بعد را دارد و نر به محض باروري ميميرد. جانوري به نام رتيل وجود دارد كه به بيوه سياه معروف است كه به محض بارور شدن ماده، نر كشته ميشود. در طبيعت بايد مادهها بيشتر مورد توجه باشند چون حمايت از نسل بعد به عهده آنهاست. در مردان هورمون تستسترون باعث رقابت و پرخاشگري ميشود هر چه اين ميزان بيشتر باشد ميزان پرخاشگري بالاتر ميرود. در حالي كه در زنان هورمون استروژن و پروژسترون سبب آرامش ميشود. آمارها نشان ميدهد تا 10 سال پيش تعداد مردان سالمند بيشتر از زنان سالمند بوده است، زيرا در آن زمان به نوزاد پسر توجه بيشتري ميشد و غذاي بهتر براي مرد خانه بود. مردان از تسهيلات و بهداشت بيشتر برخوردار بودند و زنان در كار كشاورزي و دامداري زحمات بيشتري ميكشيدند در حالي كه مردان حاشيهاي كار ميكردند. در حال حاضر با توجه به ورود زنان به عرصههاي اجتماعي و افزايش استرس و تلاش مضاعف براي دستيابي به حقوق خود آيا اين امكان هست كه اين قاعده بر هم بخورد? دكتر فدايي: بايد گفت زماني كه زنان وارد استرسهاي ناشي از كوشش براي كار و تحصيل شوند ميزان مرگ و مير در آنها بالاتر ميرود. در ژاپن، كره و مالزي كه زنان در عرصه رقابت هستند ميزان خودكشي و آمار مرگ در آنها بالاتر رفته است. هر چه سن بالاتر ميرود باتوجه به افت و خيزهاي جسمي و روحي طبعاً براي ارتقاي كيفيت زندگي بايد چارهانديشي شود.
دكتر شيخي: بايد دستگاههاي مشاوره، رفاه، مددكاري، بهزيستي و... را با قدرت داشته باشيم كه به صورت شبانهروزي خدمات دهند و بايستي به صورت جدي در اين بخش سرمايهگذاري شود كه جاي آن خالي است. سهم عظيمي از جمعيت كشور ما جوان است كه نياز به حمايت دارند اين جمعيت 32 درصد (15 تا 29 سال) نياز به حمايت دارند در غير اين صورت نااميدي و انفعال جاي پويايي را خواهد گرفت. در دختران بايد اميدواري ايجاد شود. سن ازدواج به تأخير افتاده و تأمين مالي و اجتماعي دشوار شده، به خاطر اين شرايط بايد از دختران عذرخواهي و دلجويي كرد. در شرايط ايدهآل خروجي مدرسه، ورودي كار است. به ياد داشته باشيم مادران اميدوار، فرزندان موفق تربيت خواهند كرد. به قول آنتوني رابينز چنانچه ندانيم چه ميخواهيم هر بادي باد سازگار خواهد بود. بايد مشخص شود چه كارهايم و چه ميخواهيم و ظرفيتمان چقدر است. در غير اين صورت با تزلزل در افراد و اقشار مختلف سني روبهرو خواهيم بود.
دكتر فدايي: ازدواج نقش نظم دهنده براي مردان دارد. اگر مردي همسرش را از دست بدهد مرگ و مير در او دو برابر مردان همسن و متأهل است ولي در زنان شوهر از دست داده اين ميزان تغيير نميكند. بنابراين مردان هستند كه از نقش درماني ازدواج برخوردار ميشوند. به اين ترتيب بايد توجه كرد كه هردو جنس زن و مرد نيازها و مسائل ويژهاي دارند و بايد هر دو از امكانات ويژه برخوردار شوند. به خصوص نقش آموزش در تعالي زندگي زن و مرد اهميت دارد. از سوي ديگر اگر به كيفيت توجه نشود همه موافق اين مسأله هستيم كه سالمندي همراه با بيماري خيلي ارزشمند نيست. كميت و كيفيت بايد كنار هم باشند و اين مستلزم توجه عام به سالمندي است تا دعاي الهي پيرشوي به بهترين مصداق بروز كند.
حفظ اصالتها و فرهنگ تا چه اندازه اين بستر را مهياتر ميكند؟
دكترفدايي: دردوران سالمندي هم سالمندان بايد نقش خود را به عنوان فرزانه خردمند يا ريش سفيد حفظ كنند. در جامعه سنتي ايران اينگونه بود يعني سن بازنشستگي وجود نداشت. سالمند تجارب خود را به شاگردش ميآموخت و تا زماني كه ميتوانست سر كار ميرفت و از زندگي احساس رضايت ميكرد. زنان سالمند نيز به عنوان مادربزرگ نقش خود را به عنوان بانوي فهميده و خردمند ايفا ميكردند، اما با توجه به تغيير شرايط اجتماعي و اقتصادي، افزايش مهاجرت و افزايش تحصيلات از تعداد خانوادههاي سنتي كاسته شده است و سالمندان كمتر كنار فرزندان زندگي ميكنند. ديگر نقش مؤثري ندارند و كسي نظر آنها را نميخواهد. بنابراين هويت ملي در معرض خطر قرار ميگيرد چون تجربيات ديگر منتقل نميشود و از سوي ديگر گسست نسلي به وجود ميآيد. در اين جوامع تغييرات ناگهاني پيش ميآيد و اين تغييرات به وسيله خرد و متانت سالمند تعديل نميشود در نتيجه بازنشستگان احساس بيماري كرده و مشتريان دائمي مطب پزشكان ميشوند. درواقع دردشان را با زبان بدن اعلام ميكنند و بيصدا فرياد ميزنند. سالمندي كه كنار خانوادهاش زندگي نميكند و احساس ميكند كسي او را نميخواهد ارادهاش را براي زندگي از دست ميدهد و به زندگي بيعلاقه ميشود همين مسأله باعث تسريع در مرگ او ميشود.
دكتر كردميزرا: زماني فكر ميكردند بعضي از عوارض اجتماعي مثل آلودگي هوا طول عمر را كم ميكند و سؤالي كه در ذهن پژوهشگران مؤسسه سلامت روان امريكا مطرح شد اين بود كه چرا در توكيو كه شهري آلوده است، طول عمر بالا است و تابع شرايط جغرافيايي نشده است. حاصل اين تحقيق اين نكته شد كه فرهنگ و ساختار خانواده و پيوستگي افراد خانواده در ژاپن حاكم است. بنابراين ساختار فرهنگ مهم است و اساس جهاني شدن تابع فرهنگ است. اميد زندگي بخشي از جهاني شدن است. زماني صحبت از دهكده كوچك جهاني بود. با توسعه شبكههاي ارتباطي و اجتماعي خانه جهاني مطرح شد اما الان جهان همواره مطرح است. شاخص اميد زندگي در دلش توسعه يافتگيهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي را دارد. اگر ايرانيها اصالت و اميد را حفظ كردهاند به علت حفظ فرهنگ بوده است.
سطح و ميزان آرزوها با اميد زندگي و اميدواري چگونه مرتبط ميشود؟
دكتر كرد ميرزا: در مورد آرزو تفاوت جدي است. بايد سطح آرزو مورد توجه قرار گيرد. درواقع آرزوي پولدار شدن رايج شده است و سلامت مساوي با ذخيره ارزي و مالاندوزي شده است. افراد هر چند هنوز به سختي كرايه خانهشان را ميپردازند ولي به دنبال ماشين مدل بالا هستند و آن را رفاه ميدانند. سطح آرزو در ايران دچار التهاب شده است. آرزو كارخانه عاطفي انسان است و اگر كارخانه عاطفي ما تابع پول شود نتيجهاش اين ميشود كه ثبت احوال اعلام ميكند مردان با زناني كه 20 سال با آنها تفاوت سني دارند، ازدواج كردهاند. سطح آرزو و فرهنگ اهميت دارد. فرهنگي كه ميخواهد خود را حفظ كند بايد در معرض نقد قرار گيرد برخي كشورها كه نقدپذيري دارند اگرچه تاريخچهاي طولاني ندارند، ولي اميد زندگيشان بالا است.
دكتر شيخي: خانواده جايگاه مهمي در شكل دادن آرزوها و اعتدال به فرزندان دارد و خانواده واحدي حساس است و بايد نظارت بيشتري بر آن شود. ميزان آموزشها بايد به خانواده ارتقا پيدا كند و بچهها متعادل پرورش يابند. آرزوها را بايد با اعتدال تنظيم كرد كه باعث فشار و نابساماني و تخريب در فرد نشود. به اين شكل ميتوان جامعه سالم بنيانگذاري كرد.