سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - 16 Apr 2024
تاریخ انتشار :
جمعه ۶ تير ۱۳۹۳ / ۲۳:۴۲
کد مطلب: 25651
۰

وقتی قبولی در کنکور آرزو بود..

 
 
رفتن به دانشگاه آرزو بود، روزگاری که چندان هم دور نیست تعداد دانشگاه‌های هرمزگان به انگشتان دست هم نمی‌رسید و دانشجو شدن دغدغه بزرگی برای خانواده‌ها محسوب می‌شد از طرفی هم هزینه‌های زیاد دانشگاه آزاد با جیب‌های مردم هم‌خوانی نداشت، بنابراین همه تلاش‌ها در راستای قبولی در دانشگاه دولتی صورت می‌گرفت.
 
ساعت 6 و نیم صبح روز جمعه است و داوطلبان رشته تجربی در حال رفتن به سر جلسه کنکور هستند افرادی که آرزوی حداکثری‌شان قبولی در رشته پزشکی است، جلوی حوزه امتحانی کنکور شلوغ و جای سوزن انداختن نیست. چشم‌ها حاکی حکایت دیشب‌اند، مضطرب، نگران و پریشان. چشم‌های اکثر داوطلبان قرمز است، قرمزی که حکایت از بی‌خوابی دیشب دارد.
 
زهرا رضایی که یکی از داوطلبان کنکور 93 است، می‌گوید: انگار دیشب تمام شدنی نبود، ثانیه‌ها مثل ساعت می‌گذشتند، انگار قرار نبود صبح شود. نه تنها من، پدر و مادرم هم دیشب نتوانستند بخوابند. می‌پرسم: خیلی درس خواندی؟ می‌گوید: یک سال از عمرم را برای کنکور گذاشتم،‌ نمی‌خواهم از بین برود، این امتحان خیلی برایم مهم است.
 
حسن سهرابی که پدر یکی از داوطلبان کنکور است، می‌گوید: دخترم استرس زیادی دارد و به نظرم این استرس را اکثر داوطلبان کنکور دارند. با وجود این‌که تعداد پذیرش کنکور زیاد شده اما بچه‌ها همچنان استرس دارند، کنکور هنوز برای بچه‌ها غول است.
 
حمیرا ماهانی می‌گوید: به نظرم سرنوشتم به امتحان امروز بستگی دارد. اگر امتحان امروز را خوب بدهم می‌توانم در مراحل بعدی زندگیم موفق باشم اما اگر امروز نتوانم از پس این امتحان برآیم نمی‌دانم چه سرنوشتی در انتظارم است.
 
حسین عظیمی که دستهایش به شدت می‌لرزد، می‌گوید: تا دیروز خوب بودم اما نمی‌دانم چرا از دیشب دچار اضطراب شدم و به شدت بدنم می‌لرزد. می‌پرسم: خیلی درس خواندی؟ می‌گوید: نه خیلی، اما تلاش خودم را کرده‌ام. خدا کند قبول شوم.
 
مانی زمانی که چشم‌هایش حکایت از بی‌خوابی دیشب و تماشای دیدارهای جام جهانی دارد، می‌گوید: دو ماه تمام وقتم را برای مطالعه گذاشته‌ام، تمام تلاشم را کرده‌ام و امیدوارم امتحان خوبی باشد.
 
وی ادامه می‌دهد: دیشب نتوانستم بخوابم هم درس‌هایم را مرور می‌کردم و هم دیدارهای جام جهانی را تماشا می‌کردم، امیدوارم سرجلسه امتحان حالم بد نشود.
 
رقیه جوادی، مادر یکی از داوطلبان در حالی که دخترش را به سوی در ورودی حوزه امتحانی راهنمایی می‌کند، می‌گوید: بچه‌ها تلاش خودشان را کرده‌اند و از این پس باید به خدا توکل کنند. ان‌شا‌ء‌الله اگر تلاششان به حد کافی باشد نمره‌ای که می‌خواهند را می‌آورند.
 
ساعت 7 است و آرام آرام درهای حوزه امتحانی بسته می‌شود، تعدادی از داوطلب‌ها که دیرتر رسیده‌اند برای این‌که قبل از بسته شدن درها برسند می‌دوند. بسته شدن درها حال و هوای ویژه‌ای ایجاد می‌کند.
 
مادرها به میله‌های در ورودی چسبیده‌اند و رفتن بچه‌ها را می‌بینند. صدای ترمزی توجه تعدادی از والدین را جلب می‌کند، اتومبیلی به شدت ترمز می‌کند و داوطلبی از درون آن بدون توجه به موتوری که از کنار اتومبیل می‌گذرد به بیرون می‌دود. موتور به شدت ترمز می‌کند طوری که منحرف می‌شود اما راننده موتور را کنترل می‌کند. راننده عصبانی است اما وقتی چهره مضطرب و گریان دختر را می‌بیند چیزی نمی‌گوید، درهای حوزه امتحانی تقریباً بسته شده است، دختر می‌دود، مضطرب و گریان به نگهبان جلوی در التماس می‌کند. تعدادی از مادرها نیز به همراه دختر برای ورودش خواهش می‌کنند، نگهبان به ساعت نگاه می‌کند، گویی هنوز چند دقیقه‌ای وقت هست، در را باز می‌کند، دختر که وارد می‌شود مادرهایی که پشت در هستند برایش آرزوی موفقیت می‌کنند.
 
پدر سمیرا حسنی که این‌گونه به کنکور رسید، می‌گوید: دخترم خیلی مضطرب بود، برای این امتحان خیلی تلاش کرده است،‌ اشتباهاً اول رفتیم جای دیگری، وقتی متوجه شدیم حوزه امتحانی آنجا نیست سعی کردم سریع او را برسانم، خدا را شکر که به موقع رسید. دست‌های پدر فتانه هنوز می‌لرزند.
 
تعدادی از داوطلبان به سوی درهای حوزه امتحانی می‌دوند اما دیگر نمی‌توانند وارد شوند. سهیل داوری می‌گوید: دیشب خوابم نبرد، به همین دلیل امروز صبح خواب ماندم، من فقط چند دقیقه دیر رسیدم، چرا نمی‌گذارند بروم سر جلسه. مینا گریه می‌کند، یکی دو تا از مادرهای کنکوری‌ها دلداریش می‌دهند.
 
زهره لبافی، مادر یکی از داوطلبان، زیراندازی آورده، روی آن نشسته و در حال ذکر گفتن با تسبیح آبی رنگی است که در دستهایش می‌چرخد.
 
وی می‌گوید: به دخترم گفته‌ام اگر قبول شود که چه بهتر اگر قبول نشود، نباید دنیا برایش تمام شود، می‌تواند طی یک سال آینده هزاران فعالیت دیگر انجام دهد و اگر دوست داشت یکبار دیگر در کنکور سال بعد شرکت کند.
 
والدین مضطرب و نگرانند، دلهایشان در کنار فرزندانی است که گمان می‌کنند تمام دنیا در پاسخنامه‌ای خلاصه می‌شود که قرار است امروز پر شود.
 
به گزارش ایسنا، این روزها بیشتر افراد به این نتیجه رسیده‌اند که دانشگاه رفتن نمی‌تواند ضامن شغل مناسب باشد و البته در این بین انگار برخی مسئولان هم توجهی به تعداد فارغ‌التحصیلان بیکار که می‌توانند نقشی درآینده کشور داشته باشند، ندارند و شاید دانش‌آموزان ناخداآگاه در مسیر رفتن به دانشگاه گام برمی‌دارند. روزگاری قبولی در دانشگاه آرزو بود، در کتابخانه‌ها جای سوزن انداختن نبود، اما حالا مدتی است خبری از شور، هیجان و عطش درس خواندن نیست زیرا درهای دانشگاه بسته نیستند و کنکور هم دیگر سد نیست!
 
 
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
برای کشتی های ساکن، موج های دریا تصمیم می گیرند!