سهم بیماران روانی از زندگی شاد
اکثر اوقات جرایم مبتلایان به بیماریهای شدید روانی رابطه مستقیم با بیماری روانی آنان ندارد. به ندرت ممکن است بیمار روان پریش تحت تأثیر نشانههای بیماری (توهم یا هذیان) مرتکب جرم شود.
هر علت که سبب ارتکاب جرم از سوی کل جمعیت میشود در مبتلایان به بیماریهای شدید روانی هم موجب اقدام مجرمانه میشود و این موارد ارتباطی به بیماری روانی ندارد.
قاعدتاً اگر فرد مبتلا به بیماری شدید روانی مرتکب جرم شود، باید وارد سامانه بهداشتی شود. اما در اکثر موارد این امر به معنی ورود او به سامانه کیفری است گاه ممکن است وضع بیمار به صورتی باشد که قاضی متوجه شرایط غیرعادی این به اصطلاح مجرم شود و او را برای معاینه به پزشکی قانونی بفرستد و در صورت تأیید «جنون» او را برای درمان به بیمارستان روانی اعزام کند اما در بسیاری از موارد فرد مبتلا به بیماری شدید روانی (اسکیزوفرنیا، نابسامانی اسکیزوافکتیو، نابسامانی اسکیزوفرنیفرم، نابسامانی دوقطبی، افسردگی روانپریشانه) که مرتکب جرم خفیف یا متوسط شده است در سامانه کیفری میماند و مجازات میشود در حالی که مسئولیت کیفری نداشته است.
مهمترین علت این امور، در کشورهای غربی، سیاستی تحت عنوان «مؤسسه زدایی» است که با نیت خیرخواهانه و تحت لوای بشردوستانه اما در واقع بدون دوراندیشی راجع به آینده بیمارانی که با بسته شدن بیمارستانهای بزرگ روانپزشکی به امان خود رها شدند صورت گرفت.
از آنجا که امکانات درمانی در جامعه برای این بیماران به صورت شایسته پیشبینی نشده بود و به علت آنکه خانوادهها امکان نگهداری از آنان را نداشتند و فکری هم برای اسکان این بیماران نشده بود این بیماران به حال خود رها شدند و از درمان ومراقبت محروم ماندند و به علت ناتوانی در مراقبت از خویش و مهار نکردن تکانههای خود مرتکب جرم شدند.
گاهی از اوقات به علت گرسنگی و برای زنده ماندن این بیماران نگون بخت به جرایم پرخاشگرانهای روی بردند تا پول یا غذا تهیه کنند یا برای زنده ماندن در شبهای سرد زمستان به ملک دیگران وارد شدند. اما در کشور ما، علت ارتکاب جرایم خفیف و متوسط از سوی مبتلایان به بیماریهای شدید روانی، فقدان تخت روانپزشکی به تعداد کافی است. به نحوی که این بیماران از درمان ضروری بستری و گاه مراقبت و توانبخشی دراز مدت در بیمارستان روانپزشکی یا بخش روانپزشکی در بیمارستان عمومی محروم میمانند.
باید دانست سیاستهای مؤسسهزدایی در کشورهای غربی و کاهش تختهای روانپزشکی برای خود آن کشورها نتایج ناخوشایندی به بار آورده است و بیماران نیازمند را از آسایش بیمارستانهای روانپزشکی محروم کرده است و اغلب اوقات بازنگهداری از بیماران را به دوش والدینی انداخته است که خود ضعیف و شکننده و محتاج حمایت هستند.
گاهی به نظر میرسد با توجه به درآمدزا نبودن تختهای روانپزشکی، سامانههای بهداشتی کشورهای گوناگون بیمیل نیستند با تعطیل کردن بیمارستانهای بزرگ روانپزشکی، خود را از مخارج آنها راحت کنند غافل از اینکه هزینه درمان نشدن بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی به میزانی چند برابر و گاه همراه با هزینههای اجتماعی فراوان به کل جامعه تحمیل میشود.
در ایالات متحده امریکا، به قیمت پر کردن بازداشتگاهها و زندانها از بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی از تعداد تختهای روانپزشکی کاسته شده است. جالب است بدانیم بین سالهای 1995 تا 2007 تعداد بیماران بستری در بیمارستانهای ایالتی روانپزشکی به یک دهم رسیده است و در همین فاصله شمار زندانیان ایالات متحده امریکا 10 برابر شده است. تعداد مبتلایان به بیماریهای شدید روانی که در سامانه کیفری امریکا زندانی هستند نزدیک به نیم میلیون نفر تخمین زده میشود.
تردیدی نیست که در صورت امکان درمان بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی بهتر است به صورت سرپایی و در جامعه انجام شود و واقعاً این نخستین گزینه هر روانپزشک است اما با توجه به کثرت تعداد بیماریهای شدید روانی همیشه درصدی از این بیماران نیاز به بستری کوتاه مدت پیدا میکنند. اما تعدادی نیز نیاز به بستری شدن در دراز مدت دارند و باید اقدامهای ویژه برای آنان صورت گیرد و از امکانات خاص برخوردار باشند.
دلایل جای گرفتن افرادی با بیماری شدید روانی در زندانها را میتوان به چند صورت عنوان داشت. نبودن تخت کافی روانپزشکی و کمبود متخصص روانپزشکی در اکثر کشورها از جمله ایران، مؤسسه زدایی شتابزده و بیبرنامه در برخی کشورهای صنعتی، وجود نداشتن سامانه بهداشت روانی جامعه نگر در اکثر کشورها، یا بیکفایتی و ناکارآمدی آنها در کشورهایی که چنین سامانهای وجود دارد.
همچنین قوانین افراطی بهداشت روانی که امکان بستری اجباری بیمارانی را که بالقوه و بالفعل ممکن است برای خود و دیگران خطرناک باشد، کاهش میدهد. تأمین نشدن مسکن برای بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی که از بیمارستانهای تعطیل شده اخراج شدهاند. تخصیص نیافتن منابع برای توانبخشی اجتماعی، امکانات ناکافی مراقبت ساختارمند 24 ساعته روانپزشکی در سامانههای بهداشت روانی جامعه نگر.
باید دانست هر چند این واقعیتی تلخ است اما به علت هزینه بالاتر تأسیس تختهای روانپزشکی و تأمین کارکنان لازم برای آنها برخی کشورهای جهان از جمله ایالات متحده که به مردم فقیر و نیازمند توجهی ندارند،
بر پا کردن زندانهای بیشتر را راهحل کمخرجتری یافتهاند. غافل از اینکه عواقب اجتماعی و اقتصادی و انسانی این موضوع چه میتواند باشد.
گاهی نیز فیلمسازان ناآگاه و غیرمسئول که از واقعیت بیماری روانی و درمان آنها بیخبر هستند با انعکاس دیدگاههای مخدوش خویش در مورد این بیماران موجب ترس و وحشت مردم از بیماران دچار بیماریهای شدید روانی شده و موجب ایجاد ذهنیت منفی نسبت به روانپزشکی در مردم میشوند. به هر حال موارد ذکر شده همه موجب محروم شدن مبتلایان به بیماریهای شدید روانی از درمان و در نتیجه ارتکاب جرم از سوی آنان میشود بخش عمده جمعیت کثیر بیخانمانهای ایالات متحده را همین بیماران رها شده تشکیل میدهند.
یک سری راه حلهای پیشنهادی وجود دارد؛ باید مراقب باشیم راه نادرست رفته از سوی برخی کشورهای صنعتی غرب را دوباره طی نکنیم و ضمن کوشش برای ایجاد سامانه بهداشت روانی جامعه نگر باید بدانیم که تعداد تختهای روانپزشکی کشور بسیار کم است و حداقل نیاز به برپایی 60 هزار تخت روانپزشکی دیگر داریم تا از حداقل امکانات برخوردار باشیم.
همچنین با افزایش تعداد روانپزشکان تا 12 هزار نفر، افزایش بخشهای روانپزشکی در بیمارستانهای عمومی، کشور ما هنوز به بیمارستانهای دولتی تکتخصصی روانپزشکی نیاز مبرم دارد. برقراری فوق تخصص روانپزشکی کیفری و ساختمان بیمارستانهای روانی با ضریب امنیتی بالا از دیگر راهکارهای پیشنهاد شده است.
دکتر فربد فدایی - روانپزشک و مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی