پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
تاریخ انتشار :
يکشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۱ / ۰۷:۴۶
کد مطلب: 10102
۰
۶

این سه دختر، به همه جا نامه نوشتند اما بازهم دیده نشدند+ تصاویر

  بچه‌ها شعر و قصه می‌خواهند که نداریم، یک اتاقکی درست کردیم که بیش‌تر انباری است. به هر جایی بگویید نامه نوشتیم؛ ارشاد، کانون پرورش و ... اما پاسخی به ما ندادند؛ انگار ما دیده نمی‌شویم... مهر گزارش داده که: کوچک‌ترین کتابخانه ایران برای اعضایش نه کتاب مناسبی دارد، نه ساختمان و نه قفسه‌ای حتی؛ می‌توان نوشت حقیقت، تلخ‌تر از واژه‌هایی است که بخواهند درباره آن بنویسند. تلخ که می‌گویم، یعنی یک اتاق و تعدادی کتاب در روستایی در دل کویر که نه می‌دانی دلخوش به تعداد کتاب‌هایش باشی یا دلگرفته از ناخوانا بودن آنها. تلخ که می‌گویم، یعنی روستایی که کسی حتی برای کتابخوانی هم کودکانش را قابل نمی‌داند و انگار آنجا را مکانی برای رها شدن از تعدادی کاغذ باطله کشف کرده‌‌اند.


تلخی یعنی اینکه بدانی «کتابخانه فاطمه‌ها»، کوچک‌ترین کتابخانه کشور با 112 عضو و 4 هزار عنوان کتاب اهدایی به آن، تنها در یک اتاق 12 متری بدون حتی قفسه‌ای برای مرتب کردن کتاب‌ها برای امانت دادن به اعضا به حیات خود ادامه می‌دهد؛ کتابخانه‌ای در میان کویر، در روستای «دهگهان» از توابع شهر رودبار از توابع استان کرمان با نزدیک به 4 هزار نفر جمعیت.

شهرستان رودبار در استان کرمان، شهرستان بلاخیزی است؛ مثل همزاد ‌شمالی‌اش. گرمای کویر بر تن و صورت همه اهالی شهر زخم می‌زند. زخم اما روی سیاه مردمان کویر را تنها آفتاب نمی‌سوزاند که انگار زمین هم هر از گاهی برای خالی شدن دردهایش از این گوشه از خاک را انتخاب کرده و می‌لرزاند.

کتابخانه‌ «فاطمه‌ها» تنها یک دیوار خشت و گلی است. یک اتاق سه در چهار با یک قفسه زنگ زده و یکی دو تا میز و اتاقکی در پشت آن که فاطمه مشکاری، کتابدار کوچک این کتابخانه می‌گوید: انبار نگهداری کتاب‌های بلا استفاده‌ای است که به ما هدیه شده است. کتاب‌هایی که مناسب سن بچه‌های روستا نیست، ولی مردم به ما داده‌اند.

ماجرای کتابخانه فاطمه‌ها از تلاش سه کودک برای کتابخوان کردن کودکان روستای «دهگهان» از توابع شهرستان رودبار در جنوب استان کرمان شروع می‌شود. سه دختر بچه 10 ساله که از قضا نام هر سه فاطمه است، اول تیرماه 1389 حدود 40 عنوان کتابی را که جمع‌آوی کرده‌اند در اتاقک کوچک خشتی که در روستا به آنها داده می‌شود، راه می‌اندازند؛ اتاقکی که خود داغ زلزله بر تن دارد و معلوم نیست تا کی می‌تواند بر پای خود بایستد و سایه‌بان کتاب‌های فاطمه‌ها باشد.


ساختمان کتابخانه که اتاقی گلی و سقفی چوبی در ابعاد سه در چهار بیشتر نیست، از طرف یکی از اهالی روستا به نام فرزاد میرشکاری برای راه‌اندازی کتابخانه به فاطمه‌ها واگذار می‌شود. ساختمانی که قبل از این مغازه‌ای بوده و متروکه شده و حالا با چیدن 40 جلد کتاب در قفسه‌ای زنگ‌زده در این اتاق، ‌کار خود را شروع می‌کند.

فاطمه‌ها هر روز بعد از مدرسه به کتابخانه می‌روند و رفته رفته کودکان روستا را به کتابخانه دعوت می‌کنند و امروز کتابخانه فاطمه‌ها که در روز نخست سه عضو داشت، صاحب 112عضو و 4 هزار عنوان کتاب شده ‌است. کتاب‌هایی که فاطمه مشکاری 11 ساله می‌گوید: آنها را روی زمین و روی هم چیده‌ایم و به کودکان روستا امانت دهیم.

به سراغ فرزام میرشکاری می‌رویم. پیدا کردنش کار سختی نیست. با لهجه شیرین اهالی کویر از آن سوی خط می‌گوید: در این چند سال نامه زیاد نوشتیم که لااقل به ما قفسه‌ای بدهند. ما را زیاد دعوت کردند که از مشکلات این کتابخانه بگوییم، اما نتیجه این شد که تنها جمعی از مردم که صدای ما را شنیدند، برای کتابخانه کتاب ارسال کردند، ولی این کتاب‌ها هم به طورعمده به درد بچه‌های ما نمی‌خورد.

او ادامه می‌دهد: اکثر این کتاب‌ها یا برای مخاطب بزرگسال هستند و یا کتاب‌های علمی و یا کتاب‌هایی به زبان غیرفارسی. گویا صاحبانش می‌خواستند از شر آنها راحت شوند.

میرشکاری می‌افزاید: کتاب‌های کتابخانه فاطمه‌ها الان روی هم چیده می‌شود. فضای اتاق برای نشستن هم دیگر جا ندارد. بارها از من پرسیده شده که مشکل چیست؟ من هم از طرف این بچه‌ها گفته‌ام که نه ساختمان خوبی داریم و نه قفسه‌ای و نه کتابی. اما کسی کاری نکرد و کتابخانه همچنان در فضای ابتدایی خود و در همان اتاق کاهگلی برپاست.

آخرین صحبت میرشکاری در پاسخ به سئوالی درباره کمک به تجهیز این کتابخانه با این پاسخ همراه می‌شود: به هر جایی بگویید نامه نوشتیم؛ ارشاد. کانون پرورش و ... اما پاسخی به ما ندادند. انگار ما دیده نمی‌شویم.




فاطمه مشکاری 11 ساله یکی از فاطمه‌های رودبار است. خودش می‌گوید، روزی دو نیم تا سه ساعت در کتابخانه است. صدایش را از پشت تلفن می‌شنویم. ساده و صمیمی و البته هیجان زده: من سه سال است که بعد از مدرسه می‌آیم کتابخانه. فاطمه‌ها هم می‌آیند، ولی راهشان دورتر است و الان کنار من نیستند. از او می‌پرسم که کتابخانه شما چطور کار می‌کند؟ می‌گوید: هر روز از ساعت 2 و نیم تا 5 اینجاییم. بچه‌های زیادی هم می‌آیند. فکر می‌کنم روزی 20 نفر بشوند.


از کتاب‌هایشان می‌پرسم. می‌گوید: کتاب هست اما قدیمی. برای بزرگترهاست بیش‌تر. آنها را به ما هدیه داده‌اند. ولی بچه‌ها شعر و قصه می‌خواهند که نداریم. یعنی کم داریم. یک اتاقکی درست کردیم که بیش‌تر انباری است. کتاب‌ها را چیده‌ایم توی آن. البته یک پنکه دستی هم داریم و تعدادی هم کارت عضویت برای بچه‌ها درست کرده‌ایم.

همه این اتفاقات را در 2 سال گذشته در کنار انواع و اقسام آمار ارسال کتاب و تجهیز کتابخانه‌های کشور و گزارش‌های مطول از مراسم‌هایی که به عنوان روز و هفته و ماه کتاب در کشور برگزار می‌شود، می‌گذاریم و تنها و تنها تلخی کاممان ‌افزوده می‌شود.

بد نیست مسئولان متولی در حوزه خرید و ارسال کتاب به نقاط مختلف کشور که همیشه حاضر به یراق در آستین خود آماری از خرید و ارسال کتاب به هر نقطه از کشور دارند، پاسخ دهند که کتابخانه فاطمه‌ها در کجای آمارهای آنها قرار گرفته است و آیا تامین بودجه‌ای برای ساختن یک اتاق بزرگ‌تر و خرید چند قفسه آهنی برای آنها کار دشواری است؟   گزارش از حمید نورشمسی
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

United States
پولهای این دختران خرج لبنان میشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خدایا ما را ببخش
آره وقتي به دختراي لبنان وام جهيزيه ميدن به دختراي ايران خودمون نه... اين توقع زياديهكه كتابخونه بخوان اين بدبختا...
جالا مسوولین میان مالیات میخوان
United States
حفظ اسلام و تعهداتش واجب.طبق سخن صریح اسلام:ندانسته ازچیزی پیروی نکنید!!ادم دلش میسوزه امااین سهل انگاری خودمون نباید پای واجباتمون بدونیم!!!!!!
United States
سلاممن اتفاقا می خواستم کمک کنم خواهش می کنم تلفن یا ادرس دقیق انهارابرام بفرستین تا یک سری کتاب جدید که از نمایشگاه تهیه شده براشون ارسال بشهممنون می شم سریع جواب بدین ایمیل هر روز چک می کنم
United States
لطفا حتما شمارشون برام بفرستین
چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
با ترس هات روبرو شو! آدم ها رو ببخش! یک راه حل جدید بساز! هدف هات رو مشخص کن! آدم هایی که ازت متنفر هستند رو فراموش کن! ذهنت رو آزاد کن!