اختلال وسواسی جبری
اختلال وسواسي – جبري چيست ؟
همه ما هر از گاهی دارای افکار برجای مانده از گذشته در ذهنمان هستیم. این افکار، حتی با وجود عدم تمایل خود ما، به طور مرتب به ذهن ما میآیند و طبیعت تکرار شونده آنها تا حدّی موجبات ناراحتی ما را فراهم میسازد.
گاهی متوجه میشویم که یک خط از یک ترانه به طور مداوم به ذهن ما میآید، گرچه خود ما نمیخواهیم. همچنین برخی از ما گاهی مجبور به انجام یک کار به شیوهای میشویم که خودمان میدانیم غیرمنطقی و احمقانه است. به اینها نشخوار ذهنی و عمل وسواسی گفته میشود. البته به دلیل آن که این مشکلات معمولاً زودگذر هستند به عنوان مشکلات آسیبشناسانه تلقی نمیگردند.
نوع حاد این مشکلات که برخی از افراد گرفتار آن هستند اختلال وسواسی-جبری نام دارد. افراد مبتلا به این اختلال روانی به راحتی نمیتوانند از شرّ افکار و اعمال مربوط خلاصی یابند و این اختلال به صورت گرفتاری و ناراحتی بزرگی برای آنها در میآید. برای مثال، در یک نفر ممکن است این حس به وجود آید که دستانش کثیف است و به طور مکرّر به شستشوی دستانش بپردازد. او همچنین ممکن است فکر کند که اگر دستانش را نشوید میکروبها به هنگام غذا خوردن وارد بدنش خواهند شد. و یا در فرد دیگری ممکن است به طور ناگهانی ترس از بیماری هاری به وجود آید. حتی دیدن سایه سگ هم برای او کافی است که زنجیرهای از افکار ناخوشایند در ارتباط با هاری و پیامدهای وحشتناک آن را به ذهنش آورد. وقتی با او صحبت میشود او میپذیرد که ترسش غیرمنطقی است و هیچگونه پایه علمی ندارد. او حتی ممکن است مطالب علمی متعدد و گوناگونی درباره این اختلال روانی بخواند و همه چیز را درباره آن دریابد. امّا با همه اینها نتواند از شرّ این افکار خلاصی یابد. او ممکن است رفت و آمد با دوستان یا خویشاوندانی که سگ دارند را متوقف کند. و حتی با حاد شدن این اختلال، از خانهاش هم حتیالمقدور خارج نشود.
اين ناهنجاري نوعي اختلال اضطرابي است . افراد مبتلا از افكاري تنش زا و ناخواسته (فكر وسواسي) بستوه مي آيند كه اغلب بسيار ناخوشايند هستند . اين فكرهاي وسواسي ممكن است نگراني از آلودگي با ميكربها يا نجاست ، ترسهاي بي دليل از آسيب ديدن يا صدمه زدن به ديگران ، ترس از دست دادن كنترل و عمل بر اساس انگيزش هاي تهاجمي ، يا ترديدهاي زياد مذهبي يا اخلاقي باشد.
بسياري از مبتلايان به اين ناهنجاري مي پذيرند كه افكار آنها بي معني است اما نمي توانند به آنها فكر نكنند چون منجر به پريشاني بزرگي مي شود . در پاسخ به اين افكار وسواسي ، آنها ممكن است به افكار جبري رفتارهاي مقرراتي (عمل جبري ) دچار شوند كه بشدت تكرار مي شوند تا به آنها در برطرف كردن اضطراب ناشي از افكار وسواسي كمك كنند . اين اجبارها ممكن است به شكل شستشوي زياد ، يا بازرسي هاي مكرر براي اطمينان از مرتب بودن اوضاع باشد . اختلال وسواسی جبری نوعی اختلال اضطرابی مزمن است که با اشتغال ذهنی مفرط در مورد نظم و ترتیب و امور جزئی و همچنین کمالطلبی همراه است، تا حدی که به از دست دادن انعطافپذیری، صراحت و کارائی میانجامد.
در اختلال وسواسی-اجباری افکار وسواسگونه و اضطرابآور با وسواسهای عملی همراه میشود. این وسواسهای عملی کارهایی وسواسگونه هستند که شخص برای کوشش در راه کاهش وسواسهای فکری خود انجام میدهد. این کردارها تکراری و کلیشهای و تا اندازهای غیرارادی هستند. وسواس شامل احساس ، اندیشه یا تصویر ذهنی مزاحم است و اجبار شامل رفتاری آگاهانه و عودکنندهاست . ریشه بیماری وسواس اضطراب است و بیماری به دو شکل فکری و عملی بروز میکند. چنانچه بیمار در برابر انجام عمل وسواسی مقاومت کند، اضطرابش بیشتر میشود. گاهی اوقات کودکان هم دچار وسواس میشوند که معمولاً نشانههای آن رفتارهای پرخاشگرانه، تکرار کلمات و یا لجبازی با اطرافیان است. نگراني ها ترديدها ، باورهاي خرافي که معمولاً در زندگي روزمره شايع هستند اگر جنبه افراطي و شديد به خود بگيرند وسواس مي نامند . مثلاً يک فرد در هنگام شستشوي دست و يا بدن و يا بازرسي و چک کردن ، به صورت خيلي زياد و شديد دست به اين عمل بزند که در مواقع وجود مانع فرد دچار اضطراب و استرس شود .
اختلال وسواس به دو صورت فکري و عملي نمود مي کند و در تمام سنين رخ مي دهد اما در سنين جواني کمي شايعتر مي باشد .
بر حسب موارد گزارش شده، تخمین زده میشود که ۲۰ تا ۳۰ درصد مردم به نوعی گرفتار این اختلال باشند. انواع اصلی و شایع اختلال وسواسی-جبری عبارتند از شستشو، کنترل و شمارش.
● شستشو
همان گونه که در بالا گفته شد، بسیاری از افراد به طور وسواسی به شستشوی مداوم دستها و یا تمام بدنشان میپردازند. این افراد حس میکنند که در تماس با آلودگی یا کثیفی قرار گرفتهاند و باید آن بخش از بدنشان را تمیز کنند.
برخی از این بیماران آنقدر دستشان را میشویند که پوستشان خشک میشود و دچار بیماریهای پوستی میگردند. برخی دیگر ممکن است برای جلوگیری از آلودگی دائماً دستکش به دست داشته باشند و یا هرگز با دست اقدام به خوردن چیزی نکنند.
● کنترل
برخی از افراد از نظر ذهنی گرفتار کنترل و بررسی مداوم هستند. برای مثال، فردی ممکن است بارها درب خانهاش را کنترل کند که قفل کرده است یا نه. بیماری را میشناختم که هر روز صبح به طور میانگین هشت بار قفل بودن یا نبودن درب خانه را کنترل میکرد و گاهی بعد از رفتن به محل کار، تلفنی از همسایگان درخواست میکرد که درب خانهاش را کنترل کنند که باز نمانده باشد.
● شمارش
این اختلال در بعضی بیماران به شکل شمارش مکرّر مداوم، به ویژه در هنگام انجام بعضی فعالیتها، بروز میکند. دانشآموزی را میشناختم که هر روز صبح قبل از رفتن به کلاس، تمام چراغهای راهروهای مسیر خود را میشمرد. دانشآموز دیگری عادت داشت قبل از ورود به سالن امتحان، بیست و یک بار درِ خودنویسش را باز و بسته کند. کودکان معمولاً این مشکل خود را با کس دیگری در میان نمیگذارند و اولیاء و معلمان آنها از طریق افت عملکرد تحصیلی آنها متوجه مشکل میشوند. وقتی از دانشآموز اولی علّت شمارش چراغها را پرسیدند گفت که این کار را به منظور باز شدن فکرش قبل از حضور در کلاس انجام میداده و دومی گفت که حس میکرده اگر به طور مرتب درِ خودنویسش را باز و بسته کند، سوالات امتحان آسانترخواهند شد.
اختلال وسواسی- جبری (OCD) به این شکل توصیف میگردد:
افکار یا اعمال تکرار شونده در فرد، به صورتی که باعث اضطراب وی گردد و با علم به غیرمنطقی بودن آنها نتواند به راحتی آنها را از ذهنش خارج سازد.
-وسواس فکري ؛ افکار ، تصاوير يا تکانه هايي هستند که مکرراً رخ مي دهند و احساس مي شود خارج از کنترل هستند که شخص نمي خواهد اين افکار را داشته باشد و آنها را ناراحت کننده مزاحم و بي معنا تلقي مي کند .
شايعترين نوع وسواس فکري عبارتند از :
ترس هاي آلودگي به ميکروب ها و چرک ترديد و شک نسبت به انجام دادن درست يک کار افکار مزاحم در خصوص تکرار يا عمل پرخاشگرانه يا جنسي تقارن و يا دقت بيش از حد شک ديني و يا اخلاقي مفرط
- وسواس عملي ؛ اعمال اجباري هستند که شخص بارها و بارها و بر طبق يکسري قواعد و مناسکي براي خنثي کردن افکار وسواسي خود اقدام به انجام آن مي کند.
شايعترين نوع وسواس عملي عبارتند از :
وارسي شستشو شمارش پرسيدن و يا اعتراف تقارن و دقت ذخيره سازي و يا انبار نمودن مي باشد . ولي علائمي مانند نفرت و يا نگراني از دفع ترشحات بدن ( مانند ادرار ، مدفوع ، بزاق )ترس از احتمال وقوع اتفاقي وحشتناک ( آتش سوزي ، مرگ وابستگان ، زهدورزي و عبادت مفرط ، اعتقاد به اعداد سور و نحس ، مسواک زدن شديد و مفرط ، رسيدن به سرو وضع خود به نحو افراطي رسيدن ، مو کندن از بدن و ناخن جويدن هم ممکن است از علائم وسواس باشد . اين بيماري در مواردي با افسردگي همراه مي باشد .
توصيه به خانواده ها :
۱ – استرس و موارد بحران وضعيت بيمار را بدتر کرده و احتمال عود را افزايش مي دهد لذا علي رغم ايجاد مشکلات و آشفتگي در خانواده به واسطه اين بيماري در منزل سعي نمايند فضاي با آرامشي برقرار باشد .
۲ – بيمار رواني نياز به درک خود از طرف ديگران دارد لذا پائين آوردن انتظارات به طور موقت ، مهربان و شکيبا بودن کمک کننده خواهد بود .
۳ -بدانيد بيمار براي رفع اضطراب خود دست به اعمال و مناسک وسواس گونه مي زند و هيچ کس به اندازه خود او از رفتارهايش متنفر نمي باشد . لذا از قضاوت و يا مسخره نمودن اعمال او حذر نمايند .
۴ - شما درگير رفتارهاي وسواسگونه بيمار نشويد اما حد و حدود اين اعمال بايد به روشني مشخص شده و فرد وسواسي طبق همان محدوديتها و قواعد عمل نمايد .
۵ - به بيمار جهت ترک اعمال خود فشار وارد نياوريد ولي به طور دائم به تکاليفي که درمانگر براي انجام تکاليف خاص تعيين نموده گوشزد نمايند .
۶ - حرکات رفتاري که براي بيمار بسيار سخت است و قادر به انجام آن نمي باشد به صورت آهسته و در دراز مدت تغيير دهيد و هميشه تغييرات را به بيمار گوشزد نمائيد . ۷- خشونت ، تهديد به خودکشي و يا ديگر کشي را جدي بگيريد .
۸- بايد مواظب اعتماد به نفس بيمار باشيد بجاي او تصميم نگيريد ولي در تصميم گيري او را کمک نمائيد .
۹ - فعاليتهاي روزانه دويدن ، شنا ، ورزشهاي گوناگون که باعث صرف انرژي مي شود را زياد نمائيد .
۱۰ - تلاش موفقيت آميز فرد براي موفقيت در برابر وسواس را مورد تشويق قرار دهيد . ۱۱ - دائم رفتارها و علائم بيماري را زير نظر داشته باشيد در صورت ظهور علائم جديد و علائم عود مسئله را با درمانگر در ميان بگذاريد .
” نمي توانم جلوي خودم را بگيرم ! “ نا هنجاري وسواسي – جبري مريم مي ترسد كه به هرچيزي دست بزند آلوده به ميكروب باشد . بنابراين براي باز كردن درها دستكش مي پوشد و هر چند دقيقه اجباراً دست خود را مي شويد تا از شر ميكروبها خلاص شود . بابك آنقدر زياد متوجه مرتب بودن است كه ساعتها در مرتب كردن و باز آرايي چيزهاي روي ميزش صرف مي كند . او قبل از آنكه همه چيز را دقيقاً سر جايش گذاشته باشد نمي تواند خانه را ترك كند.
اينها فقط دو نمونه از آثار ناهنجاري وسواسي – جبري است كه نوعي اختلال اضطرابي مي باشد كه مانع كارايي كامل بسياري از مردم مي گردد . ناهنجاري وسواسي جبري اغلب در نوجواني يا جواني آغاز مي شود و حدود 2% جمعيت ايالات متحده را مبتلا مي كند كه شامل حدود 1 در 200 كودك و نوجوان مي شود .
فرد مبتلا به ناهنجاري وسواسي – جبري معمولاً از ترسهاي غير منطقي يا افكار وسواسي رنج مي برد و اغلب به صورت جبري رفتاري تكراري را براي برطرف كردن اضطراب ناشي از آن افكار وسواسي انجام مي دهد .
او معتقد است كه اگر اين رفتار را انجام ندهد اتفاق بدي خواهد افتاد . زندگي افراد مبتلا به اين اختلال پراز اضطراب و شرمساري است و اغلب قبل از تشخيص و درمان سالها در عذاب هستند . پس از تشخيص افراد مبتلا به ناهنجاري وسواسي – جبري را مي توان با دارو يا رواندرماني يا تركيبي از آندو بخوبي درمان كرد. داروهاي متعددي در مهار علائم اختلال وسواسي – جبري در بالغين مؤثر بوده اند (مطالعه اي در شماره 25 نوامبر 1998 جاما نشان مي دهد كه سرترالين هيدوكلرايد دارويي بي خطر و مؤثر در درمان كوتاه مدت كودكان و نوجوانان مبتلا مي باشد )
علل: علت دقيق ناهنجاري وسواسي – جبري هنوز در جريان تحقيق است . عده اي بر اين باورند كه ممكن است ناشي از نامتعادل بودن سروتونين باشد كه يك پيامبر شيميايي در نفر است كه تصور مي شود در كنترل وضعيتهاي خلقي و هشياري دخالت دارد .
علائم : علائم ناهنجاري وسواسي – جبري طيفي از خفيف تا شديد را در برمي گيرد . عده اي ممكن است فقط به فكرهاي وسواسي دچار باشند . برخي ممكن است بتوانند افكار وسواسي و رفتارهاي جبري خود را براي مدت كوتاهي مهار كنند و بدينوسيله علائم خود را در مدرسه يا محل كار پنهان كنند . اما هنگامي كه وضعيت شديد تر مي شود ، اختلال وسواسي – جبري آنقدر زندگي فرد را اشغال مي كند كه ديگر نمي تواند در فعاليت هاي روزانه عملكرد داشته باشد چون بسياري از وقت خود را صرف مراسم وسواسي خود مي كند .
ناهنجاري وسواسي – جبري گاهي همراه افسردگي ، اختلالات تغذيه اي ، ناهنجاري سوء مصرف مواد، يك ناهنجاري شخصيتي ، ناهنجاري نقصان توجه يا ديگر ناهنجاريهاي اضطرابي مي باشد . اين اختلالات همراه ، در تركيب با تمايل به پنهان كردن مشكل ، تشخيص و درمان ناهنجاري را بسيار مشكل مي كنند . و بدين ترتيب افراد مبتلا به ناهنجاري وسواسي – جبري تا سالها پس از شروع علائم هيچ درماني دريافت نمي كنند .
وسواس فکری وسواس فکری در مبتلایان به این بیماری عقیده، هیجان یا تکانهایست که مکررا و مصرانه برخلاف میل شخص خود را وارد ضمیر هشیار او میکند. این افکار، تکانهها یا تصاویر ذهنی به طور مکرر و مقاوم برای شخص اتفاق افتاده، ناراحتی و اضطراب بارزی را در او بر میانگیزند. معمولا شخص میکوشد آنها را نادیده گرفته، از ذهن خود بیرون کند و یا با عمل و فکر دیگری خنثی کند و البته آگاهی دارد که این پدیدههای مزاحم حاصل ذهن خود او هستند و مثل تزریق افکار از خارج تحمیل نمیشوند.
وسواس عملی وسواس عملی تکانه غیرقابل مقاومتی برای انجام یک عمل غیر منطقی (مانند شستن مکرر) است. روانکاوی واکنشسازی، ابطال، جداسازی، توجیه عقلی و دلیلتراشی مهمترین دفاعهای روانی هستند که ممکن است منجر به پیدایش وسواس شوند. همهگیری در مردان شیوع بیشتری دارد.
احتمال تطابق در دوقلوهای همسان بالاتر است. در بزرگترین فرزند خانواده بیشتر تشخیص داده میشود. درمان اين ناهنجاري را اگر زود تشخيص داده شود ، مي توان بخوبي با تركيبي از روان درماني (بويژه رفتار درماني ) و دارو درماني معالجه كرد . يك رويكرد ويژة رفتار درماني بنام ”مواجهه و جلوگيري از پاسخ“ تاثير خود را در درمان بيماران وسواسي – جبري ثابت كرده است . اين رويكرد شامل مواجهه كردن عمدي بيمار با فكر يا شيء هراس آور بصورت مستقيم يا از راه تصور خيالي است . مطالعات اخير نشان داده اند كه داروهايي كه بر پيامبر عصبي سروتونين اثر مي گذارند ، علائم ناهنجاري وسواسي – جبري را چشمگيرانه كاهش مي دهند. با دارو و روان درمانی تلاش در بهبود بیماری می شود. از موثرترین راهکارهای تجربه شده جهت رهایی از این اختلال فکری ، استفاده از نیروی ایمان قلبی و آرامش روحی است که سبب تسلی خاطر و رفع حالت اضطراب میگردد. از داروهای مهارکننده بازجذب سروتونین مانند فلوکستین و ضدافسردگیهای سه حلقهای به خصوص کلومیپرامین نيز استفاده میشود.
توصیف اختلال وسواسی -جبری از تاریخ معرفی اولیه آن توسط اسکیرول در 1838 تا کنون تغییری نیافته است. این اختلال با عناوین مختلفی از قبیل حالت وسواسی ، نوروز یا بیماری وسواسی و اختلال وسواسی-جبری معرفی میشود (گریسون و همکاران، 1382).
اختلال وسواسی-جبری یا اختلال و سواس فکری - عملی مسالهای ست که به وسیله افکار، تصاویر ذهنی و رفتارهای اجباری ناخوانده مزاحم مشخص میشود. اعمال اجباری شامل آیینهای آشکار (نظیر شستن مکرر دست و رفتارهای وارسی) و آیینهای ناآشکار میشود؛ این دو نوع آیین در اینجا به عنوان رفتارهای خنثیکننده در نظر گرفته میشوند (کلارک و فربورن، 1380). متن تجدید نظر شده ویراست چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM IV-TR) اختلال وسواسی- جبری را به عنوان شناختارهای پیشبینی کننده ای تعریف میکند که از نگرانیهای زیاد از حد در باره مسایل واقعی زندگی متفاوت است.
این موضوع اشاره به تمایز افکار وسواسی از نگرانیهایی دارد که در اختلال اضطراب فراگیر شایع است. در واقع وجود آگاهی فرد از افکار و تصاویر ناخوانده مزاحم به عنوان فرآورده ذهن خودش، برای تمایز آنها از پدیدههای روانپریش، ضروری است. برای آنکه این رفتارها به عنوان اعمال وسواسی در نظر گرفته شوند، لازم است با هدف جلوگیری و یا کاهش ناراحتی یا پیامدهای دردناک انجام شوند، بدون اینکه پیوند و ارتباط واقع بینانهای داشته باشد با آن چه قرار است بیاثر و خنثی کنند، (انجمن روانپزشکان آمریکا، 2000).
با توجه به اینکه افکار ناخوانده مزاحم در کسانی که مشکلات بالینی و مرضی ندارند، شایع است؛ این جنبه از OCD از اهمیت خاصی برخوردار است (کلارک و فربورن ، 1380).
شیوع
اختلال وسواسی-جبری با شیوعی کمتر از 1/0درصد تا کنون به عنوان یک مساله بالینی نادر در نظر گرفته شده است. اما مطالعات همه گیر شناختی اخیر حاکی از آن است که شیوع OCD در جمعیت عمومی احتمالا بیشتر از آن چیزی است که قبلا تصور میشد، میباشد؛ یعنی چیزی در حدود 5/2-9/1 درصد (فری استون و لاداسر، 1998؛ انجمن روانپزشکان آمریکا، 2000؛ کلارک و فربورن ، 1380).
مدلهای نظری
مدل رفتاری
مدل دو مرحله ای مورر درباره اکتساب و نگهداری رفتارهای ترس و اجتناب معمولا برای توضیح و توجیه اختلالات وسواسی-اجباری و ترسهای مرضی مورد استفاده قرار میگیرد. این مدل که در سال 1950 توسط دالرد و میلر و در سال 1960 توسط خود مورر تکمیل شده است، فرض میکند که ابتدا یک رویداد خنثی بر اثر همراه شدن با یک محرک که به علت طبیعت خاص خود ایجاد ناراحتی یا اضطراب میکند، خاصیت ترس زایی به دست میآورد. به این ترتیب، از طریق یک فرآیند بازخوانی یا تداعی، هم اشیای خارجی قابل لمس و هم افکار و تصورات ذهنی، قدرت ایجاد ترس و ناراحتی را کسب میکنند.
در مرحله دوم یعنی مرحلهی تشکیل علایم بیماری، فرد پاسخهای گریز یا اجتناب لازم برای تقلیل دادن اضطراب و ناراحتی ایجاد شده توسط محرکهای شرطی مختلف را فرامیگیرد و این پاسخها به علت موفقیت آنها در تقلیل دادن اضطراب تقویت میشوند و ادامه مییابند. به علت تعمیم پیدا کردن پاسخ ترس و اضطراب به اشیاء و موقعیتهای متعدد، بیماران وسواسی-جبری نمیتوانند به راحتی از موقعیتهای زیادی که در آنان ترس و ناراحتی ایجاد میکنند اجتناب نمایند (گریسون و همکاران، 1382).
در افراد مبتلا، رفتارهای گریز و اجتنابی (نظیر وارسی و شستشوی وسواسی) تکوین مییابد که از خاموش سازی اضطراب جلوگیری میکند (راچمن و هودسون، 1980 به نقل از سالکووسکیس و کرک، 1380).
مدل شناختی
مدل کار
در کوشش برای توجیه و توضیح علایم وسواسی-جبری ، پژوهشگری به نام کار در سال 1974، پیشنهاد کرد که این قبیل افراد به صورتی بسیار غیر عادی انتظار دارند نتایج حوادث یا فعالیتهای خود آنان همیشه منفی و نامطبوع باشد، یا به عبارت دیگر، این افراد، خطر یا شانس بروز پیامدهای منفی را برای انواع کارها بیش از آنچه باید، زیاد پیش بینی میکنند. وی اشاره کرد که محتوای افکار وسواسی معمولا صورت اغراقآمیز دلواپسیها و مشغلههای ذهنی از قبیل تندرستی، مرگ، بهبود حال دیگران، مسایل جنسی، مسایل دینی، کارکرد شغلی و نظایر و نظایر اینهاست که همه مردم دارند (کار، 1974؛ به نقل از گریسون و همکاران، 1382).
مدل کار بر اساس مفهوم «ارزیابی خطر» لازاروس شکل گرفته است. کار فرض کرد که احساس خطر ناشی از بیش برآورد ذهنی احتمال اتفاق افتادن یک واقعه و نیز بیش برآورد ذهنی هزینههای مربوط به آن، میباشد. به دلیل بیش برآورد ذهنی از امکان روی دادن نتایج نامطلوب؛ برخی از موقعیتها موجب اضطراب بالا در فرد میشوند؛ در نتیجه آیین مندیهای وسواسی-اجباری به منظور کاهش احتمال ذهنی وقوع حوادث نامطلوب، شکل میگیرند و بدین ترتیب، این فعالیتها، به عنوان کاهنده احساس تهدید و خطر عمل میکنند. این راهبرد توسط کاهش اضطراب، تقویت میشود و در دفع نتایج نامطلوب، به کار میرود.
متاسفانه در این مدل اینکه چرا بیماران وسواسی-جبری بیش برآورد ذهنی از احتمال وقوع حوادث بد و نتایج نامطلوب آن دارند، توضیح داده نشده است (کار ، 1974؛ به نقل از ون اوپن و آرنتز، 1994).
مدل مک فال و ولرزهایم
مدل مک فال و ولرزهایم بر پایه کارهای لازاروس و کار، بناشده است. مک فال و ولرزهایم معتقدند که شناختها بر کارکرد وسواسهای عملی، یک نقش واسطهای دارند. در این مدل روی عواملی که باعث میشوند افراد یکسری بیشبرآوردهای ذهنی در مورد اتفاق افتادن حوادث بد و نتایج نامطلوب آنها داشته باشند، تاکید شده است.
برطبق نظر مک فال و ولرزهایم، احساس خطر و تهدید توسط یک فرآیند ارزیابی شناختی اولیه فوری، به وجود میآید که به وسیله آن فرد، میزان خطرناکی یک واقعه را بر اساس منابع ادراک شده ، تخمین میزند تا بتواند برای اتفاق افتادن آن واقعه، خود را آماده کند. بعد از یک ارزیابی اولیه خطر و تهدید، اضطراب بالا میرود و رفتارهای وسواسی-جبری بر پایه ارزیابی ثانویه فرد از نتیجه احتمالی تلاشهایش برای آمادگی روبه رو شدن با تهدید، شکل میگیرند.
باورهای غلطی که به نظر میرسد بر فرآیند ارزیابی اولیه در OCD تاثیر میگذارند عبارتند از:
(1) انسان باید کامل باشد؛
(2) اشتباه کردن مستوجب تنبیه است؛
(3) انسان آنقدر توانمند هست که بتواند باعث اتفاق افتادن حوادث بد شود یا جلوی اتفاق افتادن آنها را بگیرد؛
(4) افکار و احساسات خاصی، غیر قابل قبولند و میتوانند تولید فاجعه کنند.
مک فال و ولزرهایم همچنین تعدادی از باورهای غلطی را که بر ارزیابیهای ثانویه اثرات منفی میگذارند، مشخص نمودند که عبارتند از:
(1) اگر چیزی خطرناک است یا امکان دارد که خطرناک باشد، انسان باید شدیدا از آن احساس ناراحتی کند؛
(2) انجام بعضی از تشریفات جادوگرانه یا سحرآمیز میتواند از بروز حوادث فاجعهآمیز جلوگیری کند؛
(3) نامطمئن بودن و احساس کنترل نداشتن، میتوانند باعث ترس و نگرانی انسان شوند و بایستی درباره آنها اقدامی کرد (مک فال و ولرزهایم، 1979؛ به نقل از ون اوپن و آرنتز، 1994).
به عقیده این مولفان، این گونه اعتقادات نادرست به برداشتهای غلطی از تهدید و خطر احتمالی منجر میشود و این برداشتهای غلط به نوبه خود، در فرد ایجاد ترس و اضطراب میکند. تمایل فرد وسواسی به بی ارزش شمردن قدرت و لیاقت خود برای مقابله مناسب با این قبیل تهدیدها باعث شدیدتر و پیچیده تر شدن فرآیندهای روانی نادرست او میگردند. احساس تردید، عدم اطمینان، ناراحتی و استیصال ناشی از این جریان، از طریق انجام اعمال و تشریفات سحرآمیز تخفیف پیدا میکند و این اعمال تکراری به عنوان تنها روش مقابله با تهدید و خطر درک شده از طرف بیمار به نظر میرسد؛ زیرا بیمار خود را فاقد منابع و قوای مناسب برای مواجهه با این مشکل میداند (مک فال و ولرزهایم، 1979؛ به نقل از گریسون وهمکاران، 1382).
مدل شناختی - رفتاری سالکووسکیس
در این مدل فرض بر این است که فکرهای وسواسی مرضی، شناختارهای ناخوانده مزاحمی هستند که بیماران مبتلا به وسواس، محتوای آنها را به گونهای تعبیر میکنند که گویی خودشان مسوول آسیب رساندن به خود یا دیگران هستند، مگر آن که اقدامی برای پیشگیری از آن بکنند. چنین تعبیری منجر به واپس رانی و خنثی سازی افکار، تصاویر ذهنی و یا تکانهها، میشود. در نتیجه فعالیت خنثی سازی، شناختارهای ناخوانده مزاحم، برجستگی و فراوانی بیشتری مییابد و باعث افزایش ناراحتی و احتمالا خنثی سازی بیشتر، میشود.
ناراحتی تجربه شده توسط بیمار ناشی از ارزیابی او از محتوا و رویداد و افکار ناخوانده مزاحم است. افزایش فراوانی افکار و تصاویر ناخوانده مزاحم در مقایسه با افراد غیر وسواسی به طور عمده به رفتارهای (آشکار یا ناآشکار) برآمده از ارزیابیهای انجام شده، بستگی دارد. این ارزیابیها در بیماران وسواسی به افکار تمرین شده درباره «مسوولیت» متمرکز است. معنای تحریف شده مسوولیت که فرد مبتلا به فعالیتهای خود نسبت میدهد، به تلاشهایی ذهنی منجر میشود که با مهار بیش از حد و اشتغال ذهنی مشخص میگردد.
بر حسب این نظریه شناختی - رفتاری، بیماران به عنوان کسانی که به خصوص درباره حافظه و فرآیند تصمیم سازی خود نگران هستند، در نظر گرفته میشوند؛ در نتیجه، تلاش زیادی میکنند تا فرآیندها و فعالیت ذهنی خود را تحت کنترل داشته باشند؛ البته به انواع شیوههایی که اثر معکوس دارند و بنابراین، اضطراب را افزایش میدهند. به عنوان مثال کوشش برای جلوگیری از آسیب و مسوولیت آسیب، موجب افزایش آشکار شدن و دسترسی بیشتری به افکار مربوط به آسیب میشود و رفتار خنثی ساز که با هدف پیشگیری صورت میگیرد نیز بیمار را از کشف این مطلب باز میدارد که موضوعاتی که از آنها میترسد، رخ نخواهند داد و به این ترتیب، باورهای اغراق آمیز در مورد مسوولیت و آسیب، امکان کاهش نمییابند (سالکووسکیس و مک گیور، 2003؛ سالکووسکیس و همکاران، 1998؛ کلارک و فربورن، 1380).
ویتال و همکاران (2002) معتقدند که در OCD باورهایی وجود دارد که این باورها باعث ارزیابی غلط از افکار ناخواسته شده و فرد را دچار مشکل میسازد.
این باورها عبارتند از:
1 - اهمیت بیش از حد قائل شدن به افکار
2 - اشتغال ذهنی زیاد نسبت به کنترل افکار
3 - بیش برآورد تهدید
4 - عدم تحمل بلاتکلیفی
5 - کمال گرایی
به صورت خلاصه، احساس مسوولیت درباره خطر بالقوه، باعث میشود تا بیماران وسواسی به شدت تلاشهایی انجام دهند تا آن خطر بالقوه را دفع کنند. آنها به شدت تلاش میکنند تا دیگران و خودشان را از آن خطر یا خطرها، دور کنند و امن نگهدارند.
منابع
کلارک، دیوید و فربورن، کریستوفر. (1380). دانش و روشهای کاربردی رفتار درمانی شناختی. ترجمه حسین کاویانی. جلد دوم. چاپ اول. انتشارات سنا. تهران.
گریسون، جاناتان؛ فوآ، ادنا. ب و استکتی ، گیل. (1382). وسواس. ترجمه امیر هوشنگ مهریار. چاپ دوم. تهران ، انتشارات رشد.
American Psychiatric Association. (2000). Diagnostic and Statistical manual of mental disorders (4 ed . Text Revised). Washangton , DC : APA.
Freeston, M. H & Ladouceur, R. (1998). The Cognitive - Behavioral Treatment of Obsessions. In: V. E. Caballo (Ed) , International Handbook of Cognitive and Behavioral Treatments for Psychological Disorders (First ed. pp. 129-160). Oxford: Pergamon Press.
Van Oppen, P & Arentz, A. (1994). Cognitive therapy for obsessive - compulsive disorder. Behavior Research and Therapy. Vol, 32. No, 1. pp. 79-87.
Salkovskis, P. M; Forrester, E; Richards, H. C & Morrison, N. (1998). The devil is in the detail: conceptionalising and treating obsessional problems. In: N. Tarrier; A, Wells & G, Haddock (eds), Treating complex cases: The cognitive behavioral approach. (first ed. pp. 46-80). Chichester: John Wiley & Sons.
Whittal, M. L; Rachman, S & McLean, P. D. (2002). Psychosocial treatment for OCD: combining cognitive and behavioral treatments. In G, Simos (ed). Cognitive Behavior Therapy: a guide for the practicing clinician. (firs ed. pp. 125-149). Hove: Brunner - Routledge.
فاطمه معین الغربایی(کارشناس ارشد روان شناسی بالینی)
همه ما هر از گاهی دارای افکار برجای مانده از گذشته در ذهنمان هستیم. این افکار، حتی با وجود عدم تمایل خود ما، به طور مرتب به ذهن ما میآیند و طبیعت تکرار شونده آنها تا حدّی موجبات ناراحتی ما را فراهم میسازد.
گاهی متوجه میشویم که یک خط از یک ترانه به طور مداوم به ذهن ما میآید، گرچه خود ما نمیخواهیم. همچنین برخی از ما گاهی مجبور به انجام یک کار به شیوهای میشویم که خودمان میدانیم غیرمنطقی و احمقانه است. به اینها نشخوار ذهنی و عمل وسواسی گفته میشود. البته به دلیل آن که این مشکلات معمولاً زودگذر هستند به عنوان مشکلات آسیبشناسانه تلقی نمیگردند.
نوع حاد این مشکلات که برخی از افراد گرفتار آن هستند اختلال وسواسی-جبری نام دارد. افراد مبتلا به این اختلال روانی به راحتی نمیتوانند از شرّ افکار و اعمال مربوط خلاصی یابند و این اختلال به صورت گرفتاری و ناراحتی بزرگی برای آنها در میآید. برای مثال، در یک نفر ممکن است این حس به وجود آید که دستانش کثیف است و به طور مکرّر به شستشوی دستانش بپردازد. او همچنین ممکن است فکر کند که اگر دستانش را نشوید میکروبها به هنگام غذا خوردن وارد بدنش خواهند شد. و یا در فرد دیگری ممکن است به طور ناگهانی ترس از بیماری هاری به وجود آید. حتی دیدن سایه سگ هم برای او کافی است که زنجیرهای از افکار ناخوشایند در ارتباط با هاری و پیامدهای وحشتناک آن را به ذهنش آورد. وقتی با او صحبت میشود او میپذیرد که ترسش غیرمنطقی است و هیچگونه پایه علمی ندارد. او حتی ممکن است مطالب علمی متعدد و گوناگونی درباره این اختلال روانی بخواند و همه چیز را درباره آن دریابد. امّا با همه اینها نتواند از شرّ این افکار خلاصی یابد. او ممکن است رفت و آمد با دوستان یا خویشاوندانی که سگ دارند را متوقف کند. و حتی با حاد شدن این اختلال، از خانهاش هم حتیالمقدور خارج نشود.
اين ناهنجاري نوعي اختلال اضطرابي است . افراد مبتلا از افكاري تنش زا و ناخواسته (فكر وسواسي) بستوه مي آيند كه اغلب بسيار ناخوشايند هستند . اين فكرهاي وسواسي ممكن است نگراني از آلودگي با ميكربها يا نجاست ، ترسهاي بي دليل از آسيب ديدن يا صدمه زدن به ديگران ، ترس از دست دادن كنترل و عمل بر اساس انگيزش هاي تهاجمي ، يا ترديدهاي زياد مذهبي يا اخلاقي باشد.
بسياري از مبتلايان به اين ناهنجاري مي پذيرند كه افكار آنها بي معني است اما نمي توانند به آنها فكر نكنند چون منجر به پريشاني بزرگي مي شود . در پاسخ به اين افكار وسواسي ، آنها ممكن است به افكار جبري رفتارهاي مقرراتي (عمل جبري ) دچار شوند كه بشدت تكرار مي شوند تا به آنها در برطرف كردن اضطراب ناشي از افكار وسواسي كمك كنند . اين اجبارها ممكن است به شكل شستشوي زياد ، يا بازرسي هاي مكرر براي اطمينان از مرتب بودن اوضاع باشد . اختلال وسواسی جبری نوعی اختلال اضطرابی مزمن است که با اشتغال ذهنی مفرط در مورد نظم و ترتیب و امور جزئی و همچنین کمالطلبی همراه است، تا حدی که به از دست دادن انعطافپذیری، صراحت و کارائی میانجامد.
در اختلال وسواسی-اجباری افکار وسواسگونه و اضطرابآور با وسواسهای عملی همراه میشود. این وسواسهای عملی کارهایی وسواسگونه هستند که شخص برای کوشش در راه کاهش وسواسهای فکری خود انجام میدهد. این کردارها تکراری و کلیشهای و تا اندازهای غیرارادی هستند. وسواس شامل احساس ، اندیشه یا تصویر ذهنی مزاحم است و اجبار شامل رفتاری آگاهانه و عودکنندهاست . ریشه بیماری وسواس اضطراب است و بیماری به دو شکل فکری و عملی بروز میکند. چنانچه بیمار در برابر انجام عمل وسواسی مقاومت کند، اضطرابش بیشتر میشود. گاهی اوقات کودکان هم دچار وسواس میشوند که معمولاً نشانههای آن رفتارهای پرخاشگرانه، تکرار کلمات و یا لجبازی با اطرافیان است. نگراني ها ترديدها ، باورهاي خرافي که معمولاً در زندگي روزمره شايع هستند اگر جنبه افراطي و شديد به خود بگيرند وسواس مي نامند . مثلاً يک فرد در هنگام شستشوي دست و يا بدن و يا بازرسي و چک کردن ، به صورت خيلي زياد و شديد دست به اين عمل بزند که در مواقع وجود مانع فرد دچار اضطراب و استرس شود .
اختلال وسواس به دو صورت فکري و عملي نمود مي کند و در تمام سنين رخ مي دهد اما در سنين جواني کمي شايعتر مي باشد .
بر حسب موارد گزارش شده، تخمین زده میشود که ۲۰ تا ۳۰ درصد مردم به نوعی گرفتار این اختلال باشند. انواع اصلی و شایع اختلال وسواسی-جبری عبارتند از شستشو، کنترل و شمارش.
● شستشو
همان گونه که در بالا گفته شد، بسیاری از افراد به طور وسواسی به شستشوی مداوم دستها و یا تمام بدنشان میپردازند. این افراد حس میکنند که در تماس با آلودگی یا کثیفی قرار گرفتهاند و باید آن بخش از بدنشان را تمیز کنند.
برخی از این بیماران آنقدر دستشان را میشویند که پوستشان خشک میشود و دچار بیماریهای پوستی میگردند. برخی دیگر ممکن است برای جلوگیری از آلودگی دائماً دستکش به دست داشته باشند و یا هرگز با دست اقدام به خوردن چیزی نکنند.
● کنترل
برخی از افراد از نظر ذهنی گرفتار کنترل و بررسی مداوم هستند. برای مثال، فردی ممکن است بارها درب خانهاش را کنترل کند که قفل کرده است یا نه. بیماری را میشناختم که هر روز صبح به طور میانگین هشت بار قفل بودن یا نبودن درب خانه را کنترل میکرد و گاهی بعد از رفتن به محل کار، تلفنی از همسایگان درخواست میکرد که درب خانهاش را کنترل کنند که باز نمانده باشد.
● شمارش
این اختلال در بعضی بیماران به شکل شمارش مکرّر مداوم، به ویژه در هنگام انجام بعضی فعالیتها، بروز میکند. دانشآموزی را میشناختم که هر روز صبح قبل از رفتن به کلاس، تمام چراغهای راهروهای مسیر خود را میشمرد. دانشآموز دیگری عادت داشت قبل از ورود به سالن امتحان، بیست و یک بار درِ خودنویسش را باز و بسته کند. کودکان معمولاً این مشکل خود را با کس دیگری در میان نمیگذارند و اولیاء و معلمان آنها از طریق افت عملکرد تحصیلی آنها متوجه مشکل میشوند. وقتی از دانشآموز اولی علّت شمارش چراغها را پرسیدند گفت که این کار را به منظور باز شدن فکرش قبل از حضور در کلاس انجام میداده و دومی گفت که حس میکرده اگر به طور مرتب درِ خودنویسش را باز و بسته کند، سوالات امتحان آسانترخواهند شد.
اختلال وسواسی- جبری (OCD) به این شکل توصیف میگردد:
افکار یا اعمال تکرار شونده در فرد، به صورتی که باعث اضطراب وی گردد و با علم به غیرمنطقی بودن آنها نتواند به راحتی آنها را از ذهنش خارج سازد.
-وسواس فکري ؛ افکار ، تصاوير يا تکانه هايي هستند که مکرراً رخ مي دهند و احساس مي شود خارج از کنترل هستند که شخص نمي خواهد اين افکار را داشته باشد و آنها را ناراحت کننده مزاحم و بي معنا تلقي مي کند .
شايعترين نوع وسواس فکري عبارتند از :
ترس هاي آلودگي به ميکروب ها و چرک ترديد و شک نسبت به انجام دادن درست يک کار افکار مزاحم در خصوص تکرار يا عمل پرخاشگرانه يا جنسي تقارن و يا دقت بيش از حد شک ديني و يا اخلاقي مفرط
- وسواس عملي ؛ اعمال اجباري هستند که شخص بارها و بارها و بر طبق يکسري قواعد و مناسکي براي خنثي کردن افکار وسواسي خود اقدام به انجام آن مي کند.
شايعترين نوع وسواس عملي عبارتند از :
وارسي شستشو شمارش پرسيدن و يا اعتراف تقارن و دقت ذخيره سازي و يا انبار نمودن مي باشد . ولي علائمي مانند نفرت و يا نگراني از دفع ترشحات بدن ( مانند ادرار ، مدفوع ، بزاق )ترس از احتمال وقوع اتفاقي وحشتناک ( آتش سوزي ، مرگ وابستگان ، زهدورزي و عبادت مفرط ، اعتقاد به اعداد سور و نحس ، مسواک زدن شديد و مفرط ، رسيدن به سرو وضع خود به نحو افراطي رسيدن ، مو کندن از بدن و ناخن جويدن هم ممکن است از علائم وسواس باشد . اين بيماري در مواردي با افسردگي همراه مي باشد .
توصيه به خانواده ها :
۱ – استرس و موارد بحران وضعيت بيمار را بدتر کرده و احتمال عود را افزايش مي دهد لذا علي رغم ايجاد مشکلات و آشفتگي در خانواده به واسطه اين بيماري در منزل سعي نمايند فضاي با آرامشي برقرار باشد .
۲ – بيمار رواني نياز به درک خود از طرف ديگران دارد لذا پائين آوردن انتظارات به طور موقت ، مهربان و شکيبا بودن کمک کننده خواهد بود .
۳ -بدانيد بيمار براي رفع اضطراب خود دست به اعمال و مناسک وسواس گونه مي زند و هيچ کس به اندازه خود او از رفتارهايش متنفر نمي باشد . لذا از قضاوت و يا مسخره نمودن اعمال او حذر نمايند .
۴ - شما درگير رفتارهاي وسواسگونه بيمار نشويد اما حد و حدود اين اعمال بايد به روشني مشخص شده و فرد وسواسي طبق همان محدوديتها و قواعد عمل نمايد .
۵ - به بيمار جهت ترک اعمال خود فشار وارد نياوريد ولي به طور دائم به تکاليفي که درمانگر براي انجام تکاليف خاص تعيين نموده گوشزد نمايند .
۶ - حرکات رفتاري که براي بيمار بسيار سخت است و قادر به انجام آن نمي باشد به صورت آهسته و در دراز مدت تغيير دهيد و هميشه تغييرات را به بيمار گوشزد نمائيد . ۷- خشونت ، تهديد به خودکشي و يا ديگر کشي را جدي بگيريد .
۸- بايد مواظب اعتماد به نفس بيمار باشيد بجاي او تصميم نگيريد ولي در تصميم گيري او را کمک نمائيد .
۹ - فعاليتهاي روزانه دويدن ، شنا ، ورزشهاي گوناگون که باعث صرف انرژي مي شود را زياد نمائيد .
۱۰ - تلاش موفقيت آميز فرد براي موفقيت در برابر وسواس را مورد تشويق قرار دهيد . ۱۱ - دائم رفتارها و علائم بيماري را زير نظر داشته باشيد در صورت ظهور علائم جديد و علائم عود مسئله را با درمانگر در ميان بگذاريد .
” نمي توانم جلوي خودم را بگيرم ! “ نا هنجاري وسواسي – جبري مريم مي ترسد كه به هرچيزي دست بزند آلوده به ميكروب باشد . بنابراين براي باز كردن درها دستكش مي پوشد و هر چند دقيقه اجباراً دست خود را مي شويد تا از شر ميكروبها خلاص شود . بابك آنقدر زياد متوجه مرتب بودن است كه ساعتها در مرتب كردن و باز آرايي چيزهاي روي ميزش صرف مي كند . او قبل از آنكه همه چيز را دقيقاً سر جايش گذاشته باشد نمي تواند خانه را ترك كند.
اينها فقط دو نمونه از آثار ناهنجاري وسواسي – جبري است كه نوعي اختلال اضطرابي مي باشد كه مانع كارايي كامل بسياري از مردم مي گردد . ناهنجاري وسواسي جبري اغلب در نوجواني يا جواني آغاز مي شود و حدود 2% جمعيت ايالات متحده را مبتلا مي كند كه شامل حدود 1 در 200 كودك و نوجوان مي شود .
فرد مبتلا به ناهنجاري وسواسي – جبري معمولاً از ترسهاي غير منطقي يا افكار وسواسي رنج مي برد و اغلب به صورت جبري رفتاري تكراري را براي برطرف كردن اضطراب ناشي از آن افكار وسواسي انجام مي دهد .
او معتقد است كه اگر اين رفتار را انجام ندهد اتفاق بدي خواهد افتاد . زندگي افراد مبتلا به اين اختلال پراز اضطراب و شرمساري است و اغلب قبل از تشخيص و درمان سالها در عذاب هستند . پس از تشخيص افراد مبتلا به ناهنجاري وسواسي – جبري را مي توان با دارو يا رواندرماني يا تركيبي از آندو بخوبي درمان كرد. داروهاي متعددي در مهار علائم اختلال وسواسي – جبري در بالغين مؤثر بوده اند (مطالعه اي در شماره 25 نوامبر 1998 جاما نشان مي دهد كه سرترالين هيدوكلرايد دارويي بي خطر و مؤثر در درمان كوتاه مدت كودكان و نوجوانان مبتلا مي باشد )
علل: علت دقيق ناهنجاري وسواسي – جبري هنوز در جريان تحقيق است . عده اي بر اين باورند كه ممكن است ناشي از نامتعادل بودن سروتونين باشد كه يك پيامبر شيميايي در نفر است كه تصور مي شود در كنترل وضعيتهاي خلقي و هشياري دخالت دارد .
علائم : علائم ناهنجاري وسواسي – جبري طيفي از خفيف تا شديد را در برمي گيرد . عده اي ممكن است فقط به فكرهاي وسواسي دچار باشند . برخي ممكن است بتوانند افكار وسواسي و رفتارهاي جبري خود را براي مدت كوتاهي مهار كنند و بدينوسيله علائم خود را در مدرسه يا محل كار پنهان كنند . اما هنگامي كه وضعيت شديد تر مي شود ، اختلال وسواسي – جبري آنقدر زندگي فرد را اشغال مي كند كه ديگر نمي تواند در فعاليت هاي روزانه عملكرد داشته باشد چون بسياري از وقت خود را صرف مراسم وسواسي خود مي كند .
ناهنجاري وسواسي – جبري گاهي همراه افسردگي ، اختلالات تغذيه اي ، ناهنجاري سوء مصرف مواد، يك ناهنجاري شخصيتي ، ناهنجاري نقصان توجه يا ديگر ناهنجاريهاي اضطرابي مي باشد . اين اختلالات همراه ، در تركيب با تمايل به پنهان كردن مشكل ، تشخيص و درمان ناهنجاري را بسيار مشكل مي كنند . و بدين ترتيب افراد مبتلا به ناهنجاري وسواسي – جبري تا سالها پس از شروع علائم هيچ درماني دريافت نمي كنند .
وسواس فکری وسواس فکری در مبتلایان به این بیماری عقیده، هیجان یا تکانهایست که مکررا و مصرانه برخلاف میل شخص خود را وارد ضمیر هشیار او میکند. این افکار، تکانهها یا تصاویر ذهنی به طور مکرر و مقاوم برای شخص اتفاق افتاده، ناراحتی و اضطراب بارزی را در او بر میانگیزند. معمولا شخص میکوشد آنها را نادیده گرفته، از ذهن خود بیرون کند و یا با عمل و فکر دیگری خنثی کند و البته آگاهی دارد که این پدیدههای مزاحم حاصل ذهن خود او هستند و مثل تزریق افکار از خارج تحمیل نمیشوند.
وسواس عملی وسواس عملی تکانه غیرقابل مقاومتی برای انجام یک عمل غیر منطقی (مانند شستن مکرر) است. روانکاوی واکنشسازی، ابطال، جداسازی، توجیه عقلی و دلیلتراشی مهمترین دفاعهای روانی هستند که ممکن است منجر به پیدایش وسواس شوند. همهگیری در مردان شیوع بیشتری دارد.
احتمال تطابق در دوقلوهای همسان بالاتر است. در بزرگترین فرزند خانواده بیشتر تشخیص داده میشود. درمان اين ناهنجاري را اگر زود تشخيص داده شود ، مي توان بخوبي با تركيبي از روان درماني (بويژه رفتار درماني ) و دارو درماني معالجه كرد . يك رويكرد ويژة رفتار درماني بنام ”مواجهه و جلوگيري از پاسخ“ تاثير خود را در درمان بيماران وسواسي – جبري ثابت كرده است . اين رويكرد شامل مواجهه كردن عمدي بيمار با فكر يا شيء هراس آور بصورت مستقيم يا از راه تصور خيالي است . مطالعات اخير نشان داده اند كه داروهايي كه بر پيامبر عصبي سروتونين اثر مي گذارند ، علائم ناهنجاري وسواسي – جبري را چشمگيرانه كاهش مي دهند. با دارو و روان درمانی تلاش در بهبود بیماری می شود. از موثرترین راهکارهای تجربه شده جهت رهایی از این اختلال فکری ، استفاده از نیروی ایمان قلبی و آرامش روحی است که سبب تسلی خاطر و رفع حالت اضطراب میگردد. از داروهای مهارکننده بازجذب سروتونین مانند فلوکستین و ضدافسردگیهای سه حلقهای به خصوص کلومیپرامین نيز استفاده میشود.
توصیف اختلال وسواسی -جبری از تاریخ معرفی اولیه آن توسط اسکیرول در 1838 تا کنون تغییری نیافته است. این اختلال با عناوین مختلفی از قبیل حالت وسواسی ، نوروز یا بیماری وسواسی و اختلال وسواسی-جبری معرفی میشود (گریسون و همکاران، 1382).
اختلال وسواسی-جبری یا اختلال و سواس فکری - عملی مسالهای ست که به وسیله افکار، تصاویر ذهنی و رفتارهای اجباری ناخوانده مزاحم مشخص میشود. اعمال اجباری شامل آیینهای آشکار (نظیر شستن مکرر دست و رفتارهای وارسی) و آیینهای ناآشکار میشود؛ این دو نوع آیین در اینجا به عنوان رفتارهای خنثیکننده در نظر گرفته میشوند (کلارک و فربورن، 1380). متن تجدید نظر شده ویراست چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM IV-TR) اختلال وسواسی- جبری را به عنوان شناختارهای پیشبینی کننده ای تعریف میکند که از نگرانیهای زیاد از حد در باره مسایل واقعی زندگی متفاوت است.
این موضوع اشاره به تمایز افکار وسواسی از نگرانیهایی دارد که در اختلال اضطراب فراگیر شایع است. در واقع وجود آگاهی فرد از افکار و تصاویر ناخوانده مزاحم به عنوان فرآورده ذهن خودش، برای تمایز آنها از پدیدههای روانپریش، ضروری است. برای آنکه این رفتارها به عنوان اعمال وسواسی در نظر گرفته شوند، لازم است با هدف جلوگیری و یا کاهش ناراحتی یا پیامدهای دردناک انجام شوند، بدون اینکه پیوند و ارتباط واقع بینانهای داشته باشد با آن چه قرار است بیاثر و خنثی کنند، (انجمن روانپزشکان آمریکا، 2000).
با توجه به اینکه افکار ناخوانده مزاحم در کسانی که مشکلات بالینی و مرضی ندارند، شایع است؛ این جنبه از OCD از اهمیت خاصی برخوردار است (کلارک و فربورن ، 1380).
شیوع
اختلال وسواسی-جبری با شیوعی کمتر از 1/0درصد تا کنون به عنوان یک مساله بالینی نادر در نظر گرفته شده است. اما مطالعات همه گیر شناختی اخیر حاکی از آن است که شیوع OCD در جمعیت عمومی احتمالا بیشتر از آن چیزی است که قبلا تصور میشد، میباشد؛ یعنی چیزی در حدود 5/2-9/1 درصد (فری استون و لاداسر، 1998؛ انجمن روانپزشکان آمریکا، 2000؛ کلارک و فربورن ، 1380).
مدلهای نظری
مدل رفتاری
مدل دو مرحله ای مورر درباره اکتساب و نگهداری رفتارهای ترس و اجتناب معمولا برای توضیح و توجیه اختلالات وسواسی-اجباری و ترسهای مرضی مورد استفاده قرار میگیرد. این مدل که در سال 1950 توسط دالرد و میلر و در سال 1960 توسط خود مورر تکمیل شده است، فرض میکند که ابتدا یک رویداد خنثی بر اثر همراه شدن با یک محرک که به علت طبیعت خاص خود ایجاد ناراحتی یا اضطراب میکند، خاصیت ترس زایی به دست میآورد. به این ترتیب، از طریق یک فرآیند بازخوانی یا تداعی، هم اشیای خارجی قابل لمس و هم افکار و تصورات ذهنی، قدرت ایجاد ترس و ناراحتی را کسب میکنند.
در مرحله دوم یعنی مرحلهی تشکیل علایم بیماری، فرد پاسخهای گریز یا اجتناب لازم برای تقلیل دادن اضطراب و ناراحتی ایجاد شده توسط محرکهای شرطی مختلف را فرامیگیرد و این پاسخها به علت موفقیت آنها در تقلیل دادن اضطراب تقویت میشوند و ادامه مییابند. به علت تعمیم پیدا کردن پاسخ ترس و اضطراب به اشیاء و موقعیتهای متعدد، بیماران وسواسی-جبری نمیتوانند به راحتی از موقعیتهای زیادی که در آنان ترس و ناراحتی ایجاد میکنند اجتناب نمایند (گریسون و همکاران، 1382).
در افراد مبتلا، رفتارهای گریز و اجتنابی (نظیر وارسی و شستشوی وسواسی) تکوین مییابد که از خاموش سازی اضطراب جلوگیری میکند (راچمن و هودسون، 1980 به نقل از سالکووسکیس و کرک، 1380).
مدل شناختی
مدل کار
در کوشش برای توجیه و توضیح علایم وسواسی-جبری ، پژوهشگری به نام کار در سال 1974، پیشنهاد کرد که این قبیل افراد به صورتی بسیار غیر عادی انتظار دارند نتایج حوادث یا فعالیتهای خود آنان همیشه منفی و نامطبوع باشد، یا به عبارت دیگر، این افراد، خطر یا شانس بروز پیامدهای منفی را برای انواع کارها بیش از آنچه باید، زیاد پیش بینی میکنند. وی اشاره کرد که محتوای افکار وسواسی معمولا صورت اغراقآمیز دلواپسیها و مشغلههای ذهنی از قبیل تندرستی، مرگ، بهبود حال دیگران، مسایل جنسی، مسایل دینی، کارکرد شغلی و نظایر و نظایر اینهاست که همه مردم دارند (کار، 1974؛ به نقل از گریسون و همکاران، 1382).
مدل کار بر اساس مفهوم «ارزیابی خطر» لازاروس شکل گرفته است. کار فرض کرد که احساس خطر ناشی از بیش برآورد ذهنی احتمال اتفاق افتادن یک واقعه و نیز بیش برآورد ذهنی هزینههای مربوط به آن، میباشد. به دلیل بیش برآورد ذهنی از امکان روی دادن نتایج نامطلوب؛ برخی از موقعیتها موجب اضطراب بالا در فرد میشوند؛ در نتیجه آیین مندیهای وسواسی-اجباری به منظور کاهش احتمال ذهنی وقوع حوادث نامطلوب، شکل میگیرند و بدین ترتیب، این فعالیتها، به عنوان کاهنده احساس تهدید و خطر عمل میکنند. این راهبرد توسط کاهش اضطراب، تقویت میشود و در دفع نتایج نامطلوب، به کار میرود.
متاسفانه در این مدل اینکه چرا بیماران وسواسی-جبری بیش برآورد ذهنی از احتمال وقوع حوادث بد و نتایج نامطلوب آن دارند، توضیح داده نشده است (کار ، 1974؛ به نقل از ون اوپن و آرنتز، 1994).
مدل مک فال و ولرزهایم
مدل مک فال و ولرزهایم بر پایه کارهای لازاروس و کار، بناشده است. مک فال و ولرزهایم معتقدند که شناختها بر کارکرد وسواسهای عملی، یک نقش واسطهای دارند. در این مدل روی عواملی که باعث میشوند افراد یکسری بیشبرآوردهای ذهنی در مورد اتفاق افتادن حوادث بد و نتایج نامطلوب آنها داشته باشند، تاکید شده است.
برطبق نظر مک فال و ولرزهایم، احساس خطر و تهدید توسط یک فرآیند ارزیابی شناختی اولیه فوری، به وجود میآید که به وسیله آن فرد، میزان خطرناکی یک واقعه را بر اساس منابع ادراک شده ، تخمین میزند تا بتواند برای اتفاق افتادن آن واقعه، خود را آماده کند. بعد از یک ارزیابی اولیه خطر و تهدید، اضطراب بالا میرود و رفتارهای وسواسی-جبری بر پایه ارزیابی ثانویه فرد از نتیجه احتمالی تلاشهایش برای آمادگی روبه رو شدن با تهدید، شکل میگیرند.
باورهای غلطی که به نظر میرسد بر فرآیند ارزیابی اولیه در OCD تاثیر میگذارند عبارتند از:
(1) انسان باید کامل باشد؛
(2) اشتباه کردن مستوجب تنبیه است؛
(3) انسان آنقدر توانمند هست که بتواند باعث اتفاق افتادن حوادث بد شود یا جلوی اتفاق افتادن آنها را بگیرد؛
(4) افکار و احساسات خاصی، غیر قابل قبولند و میتوانند تولید فاجعه کنند.
مک فال و ولزرهایم همچنین تعدادی از باورهای غلطی را که بر ارزیابیهای ثانویه اثرات منفی میگذارند، مشخص نمودند که عبارتند از:
(1) اگر چیزی خطرناک است یا امکان دارد که خطرناک باشد، انسان باید شدیدا از آن احساس ناراحتی کند؛
(2) انجام بعضی از تشریفات جادوگرانه یا سحرآمیز میتواند از بروز حوادث فاجعهآمیز جلوگیری کند؛
(3) نامطمئن بودن و احساس کنترل نداشتن، میتوانند باعث ترس و نگرانی انسان شوند و بایستی درباره آنها اقدامی کرد (مک فال و ولرزهایم، 1979؛ به نقل از ون اوپن و آرنتز، 1994).
به عقیده این مولفان، این گونه اعتقادات نادرست به برداشتهای غلطی از تهدید و خطر احتمالی منجر میشود و این برداشتهای غلط به نوبه خود، در فرد ایجاد ترس و اضطراب میکند. تمایل فرد وسواسی به بی ارزش شمردن قدرت و لیاقت خود برای مقابله مناسب با این قبیل تهدیدها باعث شدیدتر و پیچیده تر شدن فرآیندهای روانی نادرست او میگردند. احساس تردید، عدم اطمینان، ناراحتی و استیصال ناشی از این جریان، از طریق انجام اعمال و تشریفات سحرآمیز تخفیف پیدا میکند و این اعمال تکراری به عنوان تنها روش مقابله با تهدید و خطر درک شده از طرف بیمار به نظر میرسد؛ زیرا بیمار خود را فاقد منابع و قوای مناسب برای مواجهه با این مشکل میداند (مک فال و ولرزهایم، 1979؛ به نقل از گریسون وهمکاران، 1382).
مدل شناختی - رفتاری سالکووسکیس
در این مدل فرض بر این است که فکرهای وسواسی مرضی، شناختارهای ناخوانده مزاحمی هستند که بیماران مبتلا به وسواس، محتوای آنها را به گونهای تعبیر میکنند که گویی خودشان مسوول آسیب رساندن به خود یا دیگران هستند، مگر آن که اقدامی برای پیشگیری از آن بکنند. چنین تعبیری منجر به واپس رانی و خنثی سازی افکار، تصاویر ذهنی و یا تکانهها، میشود. در نتیجه فعالیت خنثی سازی، شناختارهای ناخوانده مزاحم، برجستگی و فراوانی بیشتری مییابد و باعث افزایش ناراحتی و احتمالا خنثی سازی بیشتر، میشود.
ناراحتی تجربه شده توسط بیمار ناشی از ارزیابی او از محتوا و رویداد و افکار ناخوانده مزاحم است. افزایش فراوانی افکار و تصاویر ناخوانده مزاحم در مقایسه با افراد غیر وسواسی به طور عمده به رفتارهای (آشکار یا ناآشکار) برآمده از ارزیابیهای انجام شده، بستگی دارد. این ارزیابیها در بیماران وسواسی به افکار تمرین شده درباره «مسوولیت» متمرکز است. معنای تحریف شده مسوولیت که فرد مبتلا به فعالیتهای خود نسبت میدهد، به تلاشهایی ذهنی منجر میشود که با مهار بیش از حد و اشتغال ذهنی مشخص میگردد.
بر حسب این نظریه شناختی - رفتاری، بیماران به عنوان کسانی که به خصوص درباره حافظه و فرآیند تصمیم سازی خود نگران هستند، در نظر گرفته میشوند؛ در نتیجه، تلاش زیادی میکنند تا فرآیندها و فعالیت ذهنی خود را تحت کنترل داشته باشند؛ البته به انواع شیوههایی که اثر معکوس دارند و بنابراین، اضطراب را افزایش میدهند. به عنوان مثال کوشش برای جلوگیری از آسیب و مسوولیت آسیب، موجب افزایش آشکار شدن و دسترسی بیشتری به افکار مربوط به آسیب میشود و رفتار خنثی ساز که با هدف پیشگیری صورت میگیرد نیز بیمار را از کشف این مطلب باز میدارد که موضوعاتی که از آنها میترسد، رخ نخواهند داد و به این ترتیب، باورهای اغراق آمیز در مورد مسوولیت و آسیب، امکان کاهش نمییابند (سالکووسکیس و مک گیور، 2003؛ سالکووسکیس و همکاران، 1998؛ کلارک و فربورن، 1380).
ویتال و همکاران (2002) معتقدند که در OCD باورهایی وجود دارد که این باورها باعث ارزیابی غلط از افکار ناخواسته شده و فرد را دچار مشکل میسازد.
این باورها عبارتند از:
1 - اهمیت بیش از حد قائل شدن به افکار
2 - اشتغال ذهنی زیاد نسبت به کنترل افکار
3 - بیش برآورد تهدید
4 - عدم تحمل بلاتکلیفی
5 - کمال گرایی
به صورت خلاصه، احساس مسوولیت درباره خطر بالقوه، باعث میشود تا بیماران وسواسی به شدت تلاشهایی انجام دهند تا آن خطر بالقوه را دفع کنند. آنها به شدت تلاش میکنند تا دیگران و خودشان را از آن خطر یا خطرها، دور کنند و امن نگهدارند.
منابع
کلارک، دیوید و فربورن، کریستوفر. (1380). دانش و روشهای کاربردی رفتار درمانی شناختی. ترجمه حسین کاویانی. جلد دوم. چاپ اول. انتشارات سنا. تهران.
گریسون، جاناتان؛ فوآ، ادنا. ب و استکتی ، گیل. (1382). وسواس. ترجمه امیر هوشنگ مهریار. چاپ دوم. تهران ، انتشارات رشد.
American Psychiatric Association. (2000). Diagnostic and Statistical manual of mental disorders (4 ed . Text Revised). Washangton , DC : APA.
Freeston, M. H & Ladouceur, R. (1998). The Cognitive - Behavioral Treatment of Obsessions. In: V. E. Caballo (Ed) , International Handbook of Cognitive and Behavioral Treatments for Psychological Disorders (First ed. pp. 129-160). Oxford: Pergamon Press.
Van Oppen, P & Arentz, A. (1994). Cognitive therapy for obsessive - compulsive disorder. Behavior Research and Therapy. Vol, 32. No, 1. pp. 79-87.
Salkovskis, P. M; Forrester, E; Richards, H. C & Morrison, N. (1998). The devil is in the detail: conceptionalising and treating obsessional problems. In: N. Tarrier; A, Wells & G, Haddock (eds), Treating complex cases: The cognitive behavioral approach. (first ed. pp. 46-80). Chichester: John Wiley & Sons.
Whittal, M. L; Rachman, S & McLean, P. D. (2002). Psychosocial treatment for OCD: combining cognitive and behavioral treatments. In G, Simos (ed). Cognitive Behavior Therapy: a guide for the practicing clinician. (firs ed. pp. 125-149). Hove: Brunner - Routledge.
فاطمه معین الغربایی(کارشناس ارشد روان شناسی بالینی)