وقتی نقش پدران کمرنگ میشود
دکتر مسعود بحريني-روانشناس
خانواده الگو ندارد
ـ پدرانی که بین عمل و گفتارشان تفاوت وجود دارد و پدرانی که فرصتی کافی برای ارتباط با فرزندان خود ندارند هرگز الگوی خوبی برای فرزندان خود نخواهند بود.
خلاقیت از بین میرود
ـ وقتی پدر نقش مؤثر تربیتی در خانواده ندارد یا زورگو است، اعضای خانواده کارها را نمیدانند و جرئت نمیکنند دلیل آنها را بپرسند. حتی اگر فرزندان ظاهراً در حالت تسلیم و اطاعت از پدر و مادر خویش باشند، به صورت خودکار میآموزند که همین روش و حالت را در برابر دیگران داشته باشند و در نتیجه، به بچههای همسن یا کوچکتر از خودآزار میرسانند.چنین فرزندانی قدرت برقراری ارتباط مثبت با دیگران را ندارند و در زمینههای عاطفی و اجتماعی به اندازه کافی رشد نمیکنند. در این گونه خانوادهها خلاقیت و امکان ظهور استعدادها از بین میرود.
فرزندان لوس یا خشن
ـ فرزندان در خانوادههایی که پدر نقش مؤثر تربیتی ندارد خصوصیت مشترکی دارند، از جمله لوس بودن، خودخواهی، محتاط نبودن و خواستههای بیشماری که باید برآورده شوند. آنها بسیار بیحوصله و ناشکیبا هستند و برای حل مشکل خود از راه خشونت وارد میشوند و ناکامی خود را در مورد اهداف خود پذیرا نیستند.
درگیریهای زیاد در خانه
ـ در بیشتر موارد به علت تضاد بین خواستههای فرزند با سایر افراد خانواده نزاع و درگیری رخ میدهد. در این خانوادهها روحیه اطاعت از قانون، احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل میکند. فرزندان تلاش و سختی کار را احساس نمیکنند و خود را در کارهای شخصی ناتوان میدانند. نداشتن جرئت برای انجام دادن کارهای مهم و اساسی باعث سرکوب استعداد و تواناییهای بالقوه فرزندان میشود.
ناسازگاری و اختلال در خانواده
ـ بارها همه ما شنیدهایم اگر انسانها در دوران کودکی از مهر مادری محروم شوند، دچار برخی اختلالات رفتاری خواهند شد که به ناهنجاریهای گوناگون رفتاری در بزرگسالی منجر میشوند. امروزه روانشناسان معتقدند پدرانی که ساعاتی طولانی بیرون از خانه مشغول کارند و حضور کمرنگتری در کانون خانواده دارند فرزندانی ناسازگارتر نسبت به پدرانی که اوقات بیشتری را با فرزندانشان میگذرانند دارند. شکاف بین فرزندان و خانه ـ بیتوجهی و فقدان همکاری و همکلامی با فرزند سبب میشود که کودکان به تدریج از پدر بگسلند و به دوستان و معاشران خود توجه کنند، با آنها راز دل بگویند و به تدریج دست خود را از دست پدر بیرون بکشند. گاهی چنین کودکانی به سوی معلمان و یا افرادی که دارای مقامی برترند رو میآورند و از پدر میگریزند. این امر ممکن است از جهاتی و یا در مواردی به نفع کودک باشد، ولی از خطرات و عوارض آن نباید غافل شد.
خانوادههای مشهور و مذهبی
ـ اگر گاهی مشاهده میکنیم جوانی به رغم تعلق به یک خانواده مشخص، متدین و متعهد، پدری فعال و دارای حسن شهرت مذهبی، سیاسی و اجتماعی، اعم از روحانی و غیرروحانی، دچار آسیبپذیریهای اجتماعی و سیاسی میشود و یا انحراف اخلاقی آشکار میکنند، باید پیش از هر چیز ریشه آن را در کمبود محبت و فقر پیوندهای عاطفی و ارتباطات خوشایند و پرجاذبه کلامی بین پدر و فرزند در دوران کودکی و نوجوانی جستوجو کرد.
پرواضح است که مشاهیر جامعه و افراد متشخصی که در اداره امور جامعه سهم بیشتری دارند از معمم و غیر معمم، در این ارتباط مسئولیت مضاعفی دارند. ایشان به رغم مشغلههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باید لحظهای از پیوندهای عاطفی ـ منطقی با فرزندان خویش به طور عام و با پسران خود به طور خاص غفلت نکنند.
مشکل تشکیل خانواده فرزندان
ـ دختران خانوادههایی که در آنها مادر مسلط و پدر منفعل است در دوره نوجوانی و بزرگسالی، در ارتباط با مردان و تشکیل خانواده بیشتر دچار مشکل شدهاند پسران نوجوان فاقد پدر نیز به راحتی دچار اضطراب و ناراحتی میشوند.
ـ پدرانی که بین عمل و گفتارشان تفاوت وجود دارد و پدرانی که فرصتی کافی برای ارتباط با فرزندان خود ندارند هرگز الگوی خوبی برای فرزندان خود نخواهند بود.
خلاقیت از بین میرود
ـ وقتی پدر نقش مؤثر تربیتی در خانواده ندارد یا زورگو است، اعضای خانواده کارها را نمیدانند و جرئت نمیکنند دلیل آنها را بپرسند. حتی اگر فرزندان ظاهراً در حالت تسلیم و اطاعت از پدر و مادر خویش باشند، به صورت خودکار میآموزند که همین روش و حالت را در برابر دیگران داشته باشند و در نتیجه، به بچههای همسن یا کوچکتر از خودآزار میرسانند.چنین فرزندانی قدرت برقراری ارتباط مثبت با دیگران را ندارند و در زمینههای عاطفی و اجتماعی به اندازه کافی رشد نمیکنند. در این گونه خانوادهها خلاقیت و امکان ظهور استعدادها از بین میرود.
فرزندان لوس یا خشن
ـ فرزندان در خانوادههایی که پدر نقش مؤثر تربیتی ندارد خصوصیت مشترکی دارند، از جمله لوس بودن، خودخواهی، محتاط نبودن و خواستههای بیشماری که باید برآورده شوند. آنها بسیار بیحوصله و ناشکیبا هستند و برای حل مشکل خود از راه خشونت وارد میشوند و ناکامی خود را در مورد اهداف خود پذیرا نیستند.
درگیریهای زیاد در خانه
ـ در بیشتر موارد به علت تضاد بین خواستههای فرزند با سایر افراد خانواده نزاع و درگیری رخ میدهد. در این خانوادهها روحیه اطاعت از قانون، احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل میکند. فرزندان تلاش و سختی کار را احساس نمیکنند و خود را در کارهای شخصی ناتوان میدانند. نداشتن جرئت برای انجام دادن کارهای مهم و اساسی باعث سرکوب استعداد و تواناییهای بالقوه فرزندان میشود.
ناسازگاری و اختلال در خانواده
ـ بارها همه ما شنیدهایم اگر انسانها در دوران کودکی از مهر مادری محروم شوند، دچار برخی اختلالات رفتاری خواهند شد که به ناهنجاریهای گوناگون رفتاری در بزرگسالی منجر میشوند. امروزه روانشناسان معتقدند پدرانی که ساعاتی طولانی بیرون از خانه مشغول کارند و حضور کمرنگتری در کانون خانواده دارند فرزندانی ناسازگارتر نسبت به پدرانی که اوقات بیشتری را با فرزندانشان میگذرانند دارند. شکاف بین فرزندان و خانه ـ بیتوجهی و فقدان همکاری و همکلامی با فرزند سبب میشود که کودکان به تدریج از پدر بگسلند و به دوستان و معاشران خود توجه کنند، با آنها راز دل بگویند و به تدریج دست خود را از دست پدر بیرون بکشند. گاهی چنین کودکانی به سوی معلمان و یا افرادی که دارای مقامی برترند رو میآورند و از پدر میگریزند. این امر ممکن است از جهاتی و یا در مواردی به نفع کودک باشد، ولی از خطرات و عوارض آن نباید غافل شد.
خانوادههای مشهور و مذهبی
ـ اگر گاهی مشاهده میکنیم جوانی به رغم تعلق به یک خانواده مشخص، متدین و متعهد، پدری فعال و دارای حسن شهرت مذهبی، سیاسی و اجتماعی، اعم از روحانی و غیرروحانی، دچار آسیبپذیریهای اجتماعی و سیاسی میشود و یا انحراف اخلاقی آشکار میکنند، باید پیش از هر چیز ریشه آن را در کمبود محبت و فقر پیوندهای عاطفی و ارتباطات خوشایند و پرجاذبه کلامی بین پدر و فرزند در دوران کودکی و نوجوانی جستوجو کرد.
پرواضح است که مشاهیر جامعه و افراد متشخصی که در اداره امور جامعه سهم بیشتری دارند از معمم و غیر معمم، در این ارتباط مسئولیت مضاعفی دارند. ایشان به رغم مشغلههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باید لحظهای از پیوندهای عاطفی ـ منطقی با فرزندان خویش به طور عام و با پسران خود به طور خاص غفلت نکنند.
مشکل تشکیل خانواده فرزندان
ـ دختران خانوادههایی که در آنها مادر مسلط و پدر منفعل است در دوره نوجوانی و بزرگسالی، در ارتباط با مردان و تشکیل خانواده بیشتر دچار مشکل شدهاند پسران نوجوان فاقد پدر نیز به راحتی دچار اضطراب و ناراحتی میشوند.