آتش کینه و نفرت، در پشت نقابی از لبخند پنهان شده است که گاهی شعلهکشان، خودی نشان میدهد و گاهی هم این آتش در پشت لبخندهای تلخ و مصنوعی کمین میکند و به انتظار مینشیند تا به وقتش زبانههای سرکش را رها کند و همه چیز را بسوزاند...
این حکایت زندگی زنان و دخترانی است که با دلی سرد و سینهای انباشته از خشم و انزجار پا در خانه مردی گذاشتهاند که حکم یک بیگانه را دارد. زنانی که روزها را با فکر رهایی از کابوس شومی میگذرانند، کابوسی که تمام رؤیاهای شیرین و آرزوهایشان را بر باد داده و همچون بختکی گلویشان را میفشارد. اما آنها گاهی راههای جنونآمیز را برمیگزینند و با خون رنگین میکنند، چرا که به گفته جرمشناسان ازدواجهای اجباری یکی از دلایل مهم در همسرکشیها محسوب میشود یا در مواردی خودکشی و خودسوزی زنان را به دنبال دارد.
این ازدواجها اگر چنین فرجام هولناکی در پی نداشته باشند حداقل سرانجامی تلخ و سیاه خواهند داشت و سایه این سیاهی همیشه بر سر فرزندانی که حاصل این ازدواجها بودهاند گسترده خواهد بود. زنانی که وادار به ازدواج ناخواسته میشوند چه واکنشهایی خواهند داشت و فرجام این ازدواجهای اجباری چه خواهد بود؟
برای دانستن پاسخ به سراغ دکتر مجید صفارینیا، دانشیار و رئیس انجمن روانشناسان اجتماعی ایران رفتیم. دکتر صفارینیا در اینباره میگوید:
طبیعت انسان انتخابگر است و دوست دارد در هر کاری انتخاب خود را دخیل کند اما اجبار در ازدواج با تمام مسائلی که در شأن یک انسان است در تضاد قرار دارد و از طرفی برخلاف آموزههای دینی است که اراده زن و مرد و رضایت آنها در ازدواج را مهمترین شرط میداند. وقتی دختری به عنوان یک کالا در قبال دریافت وجه و به دست آوردن امکانات یا به هر دلیل دیگری به مردی واگذار میشود، طبیعی است که از همان ابتدا نسبت به این مرد احساس خشم، نفرت و پرخاشگری داشته باشد و این خشم را بروز دهد که این پرخاشگری گاهی به صورت آشکار مانند برخوردهای کلامی و بدنی ظاهر میشود و گاهی بصورت پنهان و غیرمستقیم مانند بیتوجهی و بیعلاقگی نسبت به امور زندگی و مسئولیتهای خانوادگی نمود مییابد.
زنی که خود را مدام در معرض تحقیر و اجحاف میبیند گاهی دچار افسردگی شدید شده و به لاک خود میرود و گاهی تمایل به انتقامجویی از شوهر دارد. موارد زیادی هم از قتل شوهر اجباری به دست همسرش گزارش میشود که این کار را یا به تنهایی یا با همدستی شخص دیگری انجام میدهد و در واقع بخش عمدهای از این قتلها ریشه در ازدواجهای اجباری دارد.
احساس نفرت یا عشق مادرانه؟این روانشناس میگوید: اگر زنی که تن به ازدواج اجباری داده صاحب فرزند شود از همان ابتدا نسبت به این فرزند دچار احساسات متضاد میشودو نمیداند این فرزند را دوست بدارد و به عنوان یک مادر به او عشق بورزد یا اینکه نسبت به او خشم و کینه داشته باشد. فرزندانی که حاصل ازدواجهای اجباری هستند از آسایش و آرامش بهره چندانی نمیبرند و روش صحیح تعامل و سلوک را نمیآموزند و از این رو آنها هم با دیگران خشونتبار و بیعاطفه رفتار میکنند، گاهی مردان هم به اجبار خانواده مجبور به ازدواج با دختری میشوند که علاقهای به او ندارند که نتیجه آن کشمکشهای مداوم است، به این ترتیب پدران و مادران ضمن آنکه تجربیات خود را در اختیار فرزندان قرار میدهند نباید به هیچ وجه آنها را به سوی ازدواجی ناخواسته سوق دهند.
گل عشق در باتلاق ازدواج اجباری نمیرویدآیا ممکن است عشق و علاقه در ازدواجهای اجباری شکل بگیرد؟ دکتر صفارینیا در اینباره میگوید: طبق سازوکارهای دفاعی روانی ممکن است زن یا مردی که ازدواج به وی تحمیل شده، برای کاهش اضطراب و تنش بهطور ناخودآگاه احساس رضایت را در خود ایجاد کند و بگوید که شریک زندگیاش آنقدرها هم بد نیست، اما این احساس یک پوشش ظاهری است که روی احساسات دیگر نظیر خشم و کینه گذاشته میشود و این احساسات نهفته در نخستین فرصت ظاهر میشوند. خیلی وقتها زنانی که به ازدواج با مردان مسنتر مجبور میشوند، هنگام پیری و از کارافتادگی مرد، شروع به انتقامجویی میکنند و حتی شوهرشان را که حالا مفلوک و فرتوت شده از خانه بیرون میکنند.
این نکته را نباید هیچگاه از خاطر برد که هیچ عشقی در اثر اجبار متولد نمیشود. اما ازدواجهای اجباری و تحمیلی بیشتر در چه فرهنگها و جوامعی شکل میگیرد؟
دکتر سیدحسن حسینی، مسئول کمیته آسیبهای اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران و استاد دانشگاه تهران در پاسخ به این پرسش میگوید: در گذشتهای نه چندان دور اکثر ازدواجها بدون تصمیم یا حضور دختر و پسر و براساس مذاکرات و تصمیمات خانوادههای آنها انجام میشد، اما تغییرات جوامع شهری شرایطی را فراهم کرده که افراد، بیشتر با انتخاب خودشان تصمیم به ازدواج میگیرند.
به گفته دکتر حسینی، در جوامع عشیرهای و روستایی تفاوتهای فرهنگی زیادی میان آدمها نیست و به همین دلیل این ازدواجها میتواند در بسیاری از مواقع موفق هم باشد و فرزندان این خانوادهها همانند پدران و مادرانشان ازدواج میکنند و فرزندان خود را هم به همین ترتیب راهی خانه بخت میکنند. اما در جوامع دیگر اجبار بزرگترها ناموفق خواهد بود. زیرا وجه مطلوب والدین با فرزندان تفاوتهایی دارد و از طرفی بالاتر رفتن سن ازدواج و بلوغ فکری جوانان باعث میشود که خودشان چارچوب مطلوبی را برای خود تعریف کنند که ورود اجباری به این چارچوب عواقب خوشی را نخواهد داشت، چراکه آتش نفرت و انزجار روزی گر میگیرد و همه چیز را میسوزاند...
شبكه ايران