اما چطور میتوان بین یک والد خودشیفته و والدی که انتظارات بالایی دارد تفاوت قائل شد؟ این تمایز را میتوانید با این ویژگیهای رفتاری و فکری خودشیفتگی بفهمید:
زندگی به جای کودک
همانطور که گفتیم والدین انتظاراتی از فرزندشان دارند و گاهی به دنبال رویاهای خود در زندگی کودک هستند اما والد خود شیفته فقط انتظار و رویا ندارد. به طور معمول اگر کودک به دنبال رویاها یا خواسته پدر یا مادرش نرود آنها نباید از آن ناراحت شوند هرچند که احساس ناکامی کنند. اما برای والد خودشیفته مساله بسیار جدی و مهم است.
او برای ارضای نیازهای شخصی، احساس رضایت، شادی و موفقیت خودش انتظارات و خواستهها را برای فرزندش مطرح میکند. در واقع کودک هویت واقعی ندارد او صرفا کسی است که باید پاسخگوی نیازها و انتظارات باشد.
به حاشیه راندن
این ویژگی برخی از خودشیفتههاست. این نوع والدین از هویت، موفقیت، اعتماد به نفس، زیبایی و هوش فرزندشان میترسند و آن را تهدیدی علیه خود فرض میکنند.
ترس این والدین از آن است که موفقیت و برتری فرزند باعث به حاشیه رفتن خودشان بشود. در واقع آنها کودک را به حاشیه میکشانند تا همیشه برتر و بهتر دیده شوند.
خودشیفتگی اینگونه ابراز میشود:« همیشه چیزی در تو مشکل دارد» یا «تو هیچ وقت به اندازه کافی خوب نیستی » با این نوع تحقیر در واقع والد خودشیفته سعی میکند جایگاه خودش را بالا ببرد تا احساس آرامش کند.
بزرگی و برتری
بسیاری از والدین خودشیفته تصویر جعلی و دروغین اما برتری از خود در ذهن دارند و دقیقا همین را به کودک انتقال میدهند. این برتری و خودبزرگ بینی باعث میشود که معمولا نگاهی ابزاری به دیگران داشته باشند و دیگران را ابزاری برای رسیدن به اهداف خود تصور کنند.
برخی از والدین کودک را ابزار خود میدانند و برخی دقیقا همین تصویر دروغین را در کودک تقویت میکنند؛« ما بهتر از بقیه هستیم» این تصویری است که والد خودشیفته برای فرزندش میسازد، تصویری متورم از احساس برتری و خاص بودن که اصلا با واقعیت سازگار نیست.
برداشت سطحی از خود
دقیقا به دلیل خودبرتر بینی ریشه یافته در فرد خودشیفته آنها همیشه میخواهند به دیگران نشان بدهند که چقدر عالی و برتر و متفاوت هستند.
آنها علاوه بر اینکه سعی میکنند نشان بدهند چقدر زیبا، موفق، خوش سلیقه، پیچیده، باهوش و موفق هستند سعی میکنند نشان بدهند که چقدر پدر و مادر ایده آلی هستند و یا بچه متفاوت و خاصی دارند.
در مواردی والد خودشیفته سعی میکند همه تصویر عالی و ایده آلش را به فرزندش هم نشان بدهد. او سعی میکند به فرزندش نشان بدهد که او مادر یا پدر ایده آلی است و یا چقدر از او بهتر است.
شبکههای اجتماعی برای والدین خودشیفته فرصت مناسبی برای نمایش این نیاز است. ایده نهادینهای که به شکلهای مختلف نمایش داده میشود این است: « همه ببینید که من چقدر از همه بهترم؛ چه انتخابهایی دارم، چه موفقیتها و چه سبک زندگی متفاوتی دارم». این کاری است که آنها حتی با فرزندشان میکنند.
روحیه کوچک شماری
اینها نمونههایی از این ویژگی در افراد خودشیفته است:
«من هرکاری برایت میکنم اما تو هیچ چیز نیستی»
«تقصیر توست که من اینقدر ناراحتم»
«رفتار تو باعث شرمندگی همه ما است»
«تو چرا نمیتوانی بهتر از این باشی؟»
«تو باید بخاطر من همه تلاشت را بکنی»
«اگر رشتهای که من میگویم را در دانشگاه نخوانی منابع مالی را قطع میکنم»
«تو را بخاطر پیروی نکردن از خواستههایم از ارث محروم میکنم»
انعطاف ناپذیر و حساس
بعضی از خودشیفتهها نسبت به توقعات و انتظاراتی که از فرزندشان دارند بسیار سرسخت و انعطاف ناپذیرند. آنها دائما برای هر کار کوچکی فرزندشان را اصلاح میکنند. علاوه بر این والدین خودشیفتهای هم هستند که نسبت به همه چیز بیش از اندازه حساس هستند. هر اشتباه جزیی و بیتوجهی کوچکی تا هر مساله مهمی برای والد مهم است و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. زیرا این والد تمایل شدیدی به کنترل همه چیز فرزندش دارد.
وابستگی و وابستگی متقابل
پدرومادر خودشیفته از فرزندشان انتظار دارند که همیشه مراقب آنها باشد. انتظاراتی مثل مراقبت در پیری، خریدن خانه، خرجی دادن یا توجه زیاد به نیازهای والد نشان دهنده تمایل این افراد برای وابسته نگه داشتن فرزند است. در حالی که نگهداری از والد پیر قابل تقدیر است اما هیچ والدی نباید انتظار داشته باشد که فرزندش حتما مراقب و محافظ جسمی، مالی یا عاطفی او در پیری باشد. والد معمولا از همان سنین کودکی این انتظارات را مطرح میکند.
در وابستگی متقابل والد خودشیفته توقع دارد بخاطر بی کفایتیها، بی مسئولیتیها و مشکلات عاطفی و روانی خودش مورد حمایت فرزندش قرار بگیرد.
حسادت و مالکیت
با این که والد خودشیفته انتظار موفقیت فرزندش را دارد اما در عین حال این مساله برایش حسادت برانگیز است و یا فکر میکند مالک واقعی این موفقیت است.
علاوه بر این هر نشانه بلوغ و استقلال نیز پدر یا مادر خودشیفته را نگران میکند. هر نوع انتخاب مستقل مثل انتخاب مدرسه، اظهار نظر درباره پوشش، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب همسر و هر چیزدیگری که نشانهای از استقلال و هویت است برای پدر یا مادر خودشیفته حسادت بر انگیز است.
انتخاب دوست، عاشق شدن و انتخاب همسر نیز نوعی تهدید برای والد به حساب میآیند و واکنش او معمولا انکار، پرخاش، بیتوجهی، تحقیر و یا رقابت است.
بیتوجهی
در برخی از موقعیتها والدین خود شیفته برای رسیدن به خواستههای شخصی، ارضای نیاز برتری و در معرض توجه بودن و رسیدن به رویاها وخواستههای خود به طور کلی کودک را رها میکنند و به او بیتوجه هستند.
آنها ممکن است فرزندشان را ترک کنند و به والد دیگر بسپارند و به طور کلی مسئولیت در برابر نیازهای فرزند را نمیپذیرند و ضرورتی نیز برای مراقبت و تربیت فرزند احساس نمیکنند.
اختلالات شخصیت را می توان الگوهای بادوام دانست که به خود فرد نیزآسیب می رساند، این الگوها باعث نارضایتی افراد می شود، افزون بر علائمی مثل اضطراب و افسردگی در زندگی خود،از مسائل مزمن هم رنج میبرند. در اغلب مواقع از روابط صمیمی ناراضی هستند و یا سالهاست که نتوانسته اند در شغل خود کفایت و کارآمدی لازم را نشان دهند. و زندگی این افراد از کیفیت نامطلوبی برخوردار است. حال می خواهیم از آنچه جفری یانگ در اختیار علم روانشناسی قرار داده برای شناخت و درمان اختلالات شخصیتی (طرح واره ها) که یونگ آن را تله نامیده است، برای شناسایی تله های افراد خود شیفته کمک بگیریم . همانطور که در ابتدا گفتم هدف شناخت و آگاهی و اصلاح شیوه های رفتاری خودمان است .
طرحواره درمانی برای اختلال شخصیت خود شیفته
اکثر بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته سه ذهنیت اساسی دارند:
اول: ذهنیت کودک تنها
در این ذهنیت، افراد کودکان تنهایی هستند که در صورتی احساس ارزشمندی می کنند که به دیگران زورگویی کنند. عدم ارضای مهمترین نیازهای هیجانی در این افراد، در دوران کودکی، باعث ایجاد احساس خلاء و تنهایی و انزوا می شود. آنها احساس میکنند لیاقت عشق و محبت را ندارند. تمایل زیادی به کمال گرایی دارند برای جلب محبت دیگران. نکته این است که این ذهنیت در صورت شکست در زندکی ،فعال می شود.
دوم: ذهنیت کودک خودبزرگ منش
جبران افراطی محرومیت هیجانی و نقص رفتارهای خودخواهانه،رقبت طلبانه، خود برتربینی، بدرفتاری و تاییدطلبی، خود محوری، بی توجهی به نیازهای دیگران ٍعدم همدلی برتری طلبی افراطی در صورت فعال بودن این ذهنیت بیمار کاملا خونسرد و بی تفاوت می شود.
سوم: ذهنیت کودک خود بزرگ منش
سبک های مقابله ای هنگام فعال بودن این ذهنیت: پرخاشگری و خصومت،سلطه گری و گستاخی،توجه طلبی و منزلت طلبی،آلت دست قرار دادن دیگران و سوء استفاده گری زیربنای این سبکهای مقابله ای ذهنیت کودک آسیب پدیر است.
تمام بیماران بیماران مبتلا به اختلال این سه ذهنیت را ندارندو برخی ازآنها ذهنیت های دیگری نیز دارند.اما این سه اختلال شایع تر است.
دو طرحواره اصلی در اختلال شخصیت خود شیفته عبارت اند: از محرومیت هیجانی و نقص
. طرحواره استحقاق نیز در این اختلال نقش زیادی دارد اما بیشتر به عنوان جبران افراطی محرومیت هیجانی در نظر گرفته می شود.
محرومیت هیجانی:
تجاربی که منجر به شکل گیری
تله زندگی محرومیت هیجانی می شوند در مقایسه با تجاربی که باعث ایجاد سایر تله ها می شوند پیچیده تر هستند، دلیل آن را میتوان به ین دانست که این تله زندگی در ماههای اولیه زندگی او در ذهنش نقش بسته است. درمحرومیت هیجانی مثل این است که فرد، در زندگی به دنبال گمشده ای میگردد. نوعی احساس پوچی دارد و احساس میکند که هیچکس او را درک نمی کند. برای درک این موضوع احساس کودکی را تصور کنید که والدینش از او غافل هستند، حس تنهایی، محرومیت و بی پناهی،حسی از غم و دلتنگی و اینکه او تا انتهای زندگی نتها و بی پناه خواهد ماند.
اما چیزی که باید در پی آن باشیم این است که ریشه محرومیت هیجانی در کجاست و یا چه کسی مسبب این مسئله است؟ ریشه را باید در فردی جستجو کرد که مسئول محبت مادرانه به کودک بوده است. اگرچه نقش پدر نیز مهم است اما در سالهای ابتدایی زندگی کودک ،در غالب موارد مادر نقش اصلی و اساسی دارد . اهمیت رابطه اولیه به این دلیل است که در آینده کودک همین الگوی ارتباطی را در زندگی خود تکرار خواهد کرد. اگر کودک کمتر از حد معمول از محبت و عشق مادر دریافت کند ،کم کم باید منتظر این تله زندگی در آتیه کودک نیز بود.
انواع محرومیت هیجانی شامل:
محرومیت از محبت
محرومیت از همدلی
محرومیت از حمایت
تله زندگی نقص و شرم:
بیشترین حسی که در این تله وجود دارد شرمساری است، دقیقا همان احساسی که در لحظه بر ملا شدن عیب و ایرادها در افراد بروز پیدا میکند. این حس به اندازه ای غیر قابل تحمل است که ممکن است افراد دست به هر کاری بزنند تا احساس شرمساری نکنند. آنها احساس میکنند که منبع این
نقص /شرم در درون آنها و ذاتی است و تلاش میکنند برپنهان کردن آن.. در درون خود را لایق عشق و محبت نمی دانند.
برخی اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و در ظاهر افرادی تسلیم هسنتد، درمقابل برخی چنان رفتار می کنند که گویی اصلا این تله را ندارند،ظاهری بسیار عالی و موجه،قوی .. این افراد معتقدند که این مشکل درونی قایل تغییر نیست و بهتر است که با این مشکل بسوزند و بسازند. کسانی که دچار این تله زندگی شده اند احتمالا جایی مابین دو طیف افراط و تفریط قرار گرفته اند.
دیدگاه های منفی آنها باعث مشکلات افسردگی و ارتباطی می شود. که احساس بی ارزشی و خشم نسبت به خود بخشی از افسردگی مجسوب می شود. اگر در دوران کورکی با او طوری رفتار شود که به او پیام دوست داشته نشدن بدهد و یا به تکرار توسط والدین طرد شود تله نقص و شرم در او شکل میگیرد و ممکن است که به صورتهای مختلفی بروز پیدا کند مثل اینکه احساس می کند لیاقت عشق کسی را ندارد یا آن قدر بی لیاقت است که حتی والدینش نیز او را دوست ندارند.مسبب ایجاد این تله میتواند انتقادهای بی رحمانه و غیر منصفانه والدین باشد.
تله زندگی استحقاق
تله استحقاق می تواند سه دلیل داشته باشد:
اولین دلیل:
ضعف والدین در محدودیت گذاری است، آزادی افراطی واینکه والدین نتوانسته اند نظم و کنترل را ب رفتار فرزندان اعمال کنند و فرزندانی لوس و بی مسئولیت بار خواهند آمد که تحمل ناکامی را نخواهند داشت.
دومین دلیل:
والدین در فرزندان وابستگی افراطی ایجاد میکنند و مسئولیت تمام تضمیم ها و کارهای سخت را به عهده خود میگیرند.
سومین دلیل:
در اکثر افراد نوعی جنگ یا جبران افراطی در برابر سایر تله های زندگی است ،معمولا این تله ها عبارتند از محرومیت هیجانی،نقص وشرم یا طرد اجتماعی که در قسمت قبل به توضیح آنها پرداختیم.
با توضیحاتی که داده شد متوجه شدیم که والدینی که دچار اختلال خود شیفتگی هستند خود نیز ناآگاهانه دچار دردهای عمیقی در روحشان هستند و خود گرفتار تله هایی که ناشی از رفتارهای ناآگاهانه والدین خود. پس تا دیر نشده به فکر بازسازی روح خود باشید، چون اگر فرزند والدین خودشیفته باشید احتمال اینکه شما نیز به این اختلال دچار شده باشید وجود دارد و در نهایت پیشنهاداتی برای شما تا قبل از مراجعه به مشاور بهتر است که والد خودشیفته خود را در جریان تمام احساسات، موفقیتها و دستاوردهایتان قرار ندهید، تا کمتر دچار تخریب شخصیت خودشوید.
سعی کنید آنها را تایید کنید و اصرار بر قانع کردن آنها نداشته باشیدو قبل از اینکه او شروع بع تحقیر و توهین به شما را شروع کند، موقعیت را ترک کنید و در اولین فرصت ممکن به یک روانشناس متبحر مراجعه کنید تا در آینده خانواده ای متعادل و شاد تشکیل دهید.
افکاری که والدین خودشیفته به فرزند خود القا میکنند
-مدام به فرزند خود می گوید که تمام عمرش را پای او گذاشته و باید از دستوراتش اطاعت کند. به نوعی احساس گناه در کودک و نوجوان خود به وجود می آورند.
-به کودک می فهمانند تنها در صورتی او را دوست دارند که به خواسته هایشان عمل کند.
-ممکن است به فرزند خود بگویند: (من و تو باید به کمک هم به اهدافمان برسیم) که البته منظور تنها اهداف والد است و کودک به تنهایی نمی تواند هدف مستقلی برای خود داشته باشد.
-(تو تنها و مهم ترین شخص در زندگی منی) این سخن والدین خودشیفته ای است که می خواهند نیازهای برآورده نشده خود را از طریق فرزندانشان به دست آورند.
تاثیرات والدین خودشیفته بر روی کودکان
محققان امروزه معتقدند که بسیاری از مشکلات روانی و اختلالات شخصیتی به دوران کودکی، رفتار دیگران (مخصوصا پدرومادر) و محیط مرتبط هستند. به همین دلیل نیز والدین خودشیفته تاثیر بسیاری بر روی شخصیت فرزندان خود دارند.
برخی از مشکلاتی که این کودکان در آینده با آن مواجه میشوند عبارتند از:
والدین خودشیفته چه آسیب هایی به فرزندان خود وارد می کنند؟
احساس شرم و گناه
در صورتی که خواستههای فرزندان به طور مداوم نادیده گرفته یا تحقیر شوند، آنها به این نتیجه میرسند که وجودشان بی ارزش است و از به دنیا آمدن خود احساس شرم میکنند. در این شرایط از خواستههای خود به نفع والدین دست میکشند و در آینده نیز در صورت بروز اتفاقات ناگوار در روابط، محل کار و... خود را مقصر میدانند. در نتیجه آنها به شدت بی دفاع شده و ممکن است برخی از این وضعیت سوء استفاده کنند.
والدین خودشیفته اضطراب در کودک ایجاد می کنند
والدین خودشیفته مدام به دنبال توجه تعریف و تحسین هستند. فرزندان در چنین خانوادههایی مدام اضطراب دارند تا نیاز والدین خود را پیش بینی کنند و به آن نیازها پاسخ دهند تا مورد تنبیه و واکنش هیجانی از سوی والدین قرار نگیرند. کودک میآموزد که تنها راه تامین نیازهایش این است که ابتدا نیازهای والدین خود را برطرف کند.
پدر و مادر خودشیفته احساس شرم و گناه در کودک می افزاید
والدین خودشیفته به خواستههای فرزند خود اهمیت نمی دهند و نیازهای فرزندان نادیده گرفته و یا تحقیر میشود. در این شرایط کودک به این باور میرسد که وجودش بی ارزش است و از به دنیا آمدن خود احساس شرم و گناه می کند. متوجه میشود که خواستههایش بی ارزش است و به نفع والدین از چیزهایی که دوست دارد دست می کشد. این باور در کودک رشد میکند که موجودی شرم آور و به درد نخور است.
افزایش بی اعتمادی نسبت به پدر و مادر خودشیفته در کودکان
والدین خودشیفته خود را بر فرزندانشان مقدم میدانند و رفتارهای خود محور دارند. با این حال اگر رفتار مشابهی در کودک ببینند مشکل او را بزرگ نمایی میکنند و الگوپذیری کودک از آنها را انکار میکنند. دراین صورت کودک به این نتیجه میرسد که والدین افرادی نامطمئن و غیرقابل اعتماد هستند.
برای کسب آگاهی بیشتر در زمینه
سبکهای فرزندپروری کودک کلیک کنید.
مسئولیت پذیری بیش از حد در بچه های خودشیفته
هر زمان که کودک در مورد اتفاقاتی که برایش افتاده صحبت میکند، والدین خودشیفته بحث را به سمت خود معطوف میکنند. حتی اگر کودک دچار درد جسمانی و یا ناراحتی احساسی باشد والدین خودشیفته با او همدردی نمیکنند و نمیتوانند او را درک کنند. کودک معصوم در این شرایط نمیفهمد که والدینش چقدر خودخواه هستند بلکه مسئول این میشود که به والدین خود بفهماند در اشتباه هستند و نیاز آزارندهای در او به وجود می آید که احساس میکند باید مسئولیت نقصها و کمبودهای دیگران را برعهده بگیرد.
کودکانی که تمام عمر خود را صرف اطاعت از دستورات پدرومادر خود میکنند و تنها هدفشان در زندگی راضی نگهداشتن آنهاست؛ در آینده دچار مشکل در بیان نظرات خود، اجرای ایدهها و... میشوند. آنها همواره در تردید هستند و فکر میکنند با شکست مواجه خواهند شد و به جای لذت بردن از زندگی، برای راضی نگهداشتن دیگران تلاش میکنند زیرا به آن عادت کردهاند. آنها یاد میگیرند دیگران را تایید کنند اما در مواقع نیاز از بیان نظرات و ایدههای مستقل خود عاجز هستند.