خانواده از موضوعاتی است که در کنار بار معنایی مثبت آن، عموماً آن را همراه با مشکلات و آسیبهایی تحلیل میکنند. آسیبهایی که گاه در روابط افراد خانواده دیده میشود و برخی آن را به تحولات نوین ارتباط میدهند اما گروهی مانند داریوش یوسفوند، روانشناس بالینی و عضو انجمن ازدواج و خانواده کشور این موضوع را رد میکنند و معتقدند ارتباط در خانوادهها از گذشته دارای مشکلاتی بوده و امروز صرفاً مجال بروز پیدا کرده است.
با یوسفوند به گفتوگو نشستیم تا نظر خود را درباره مشکلات خانواده بهصورت مفصلتری مطرح کند.
با توجه به فکتهای روانشناسان خانواده و مطالعات میدانی شما، مهمترین مسائلی را که در بعد روانشناختی، خانوادهها در حال حاضر با آن درگیر هستند، چه میدانید؟
موضوع خانواده، موضوعی برای بستری گسترده از لحاظ مطالعات سلامت روان، مطالعات اجتماعی و حیطههای دیگر است. هرکدام از اینها میطلبد که در فاکتورهای متعددی مورد ارزیابی قرار بگیرد. طبعاً یکی از کارکردهای خانواده، سلامت روان و احساس یک بستر امن برای اعضای آن است که چنانچه کوچکترین آسیب به این بستر وارد شود، تبعاتی را برای فرد و اعضای خانواده به دنبال دارد. در نظام سیستمی مداخلات خانواده، زمانی که قسمتی از این سیستم دچار آسیب شود، مثلاً فردی در جایگاه پدر یا جایگاههای دیگر دچار افسردگی شود، فشار و بار مسؤولیت این فرد روی دوش سایر اعضا احساس میشود؛ بنابراین اگر این خانواده را یک چارچوب در نظر بگیریم، سلامت روان و بهبود عملکرد هرکدام از اعضا میتواند روی کارکرد خانواده به عنوان یک مجموعه کل تأثیر داشته باشد. از دید دیگری هم میشود به این موضوع نگاه کرد که فکتهای اصلی تشکیلدهنده ساختار شخصیت افراد در خانواده شکل میگیرد و برآیندی که از انسان امروز یا آینده میتوان داشت، برآیندی برگرفته از ساختار خانواده است. درواقع ما نمیتوانیم شخصیت افراد یا آینده جامعه یا آنچه امروز افراد با آن مواجه هستند را از موضوع خانواده فاصله بیندازیم.
روانشناس خانواده باید خط نرمالی از سلامت فردی و روانی و خانوادگی را طی کند
نکتهای که به حوزه روانشناسی مربوط است، عملکرد و ساختار سلامت روان و روانشناسی است. مداخلاتی که روانشناسان در این حوزه دارند، مداخلات گستردهای است اما قبل از آن روانشناس خانواده برای اینکه پارامتر مداخلهجویانه یا اثربخشی روی خانواده را بتواند برعهده بگیرد، دارای فکتهای بسیار متعددی است. یک روانشناس خانواده باید درواقع خودش هم یک تراپیست خیلی حرفهای باشد. مسلط به اختلالات باشد. دید جامعهشناسانه کامل داشته باشد و از طرفی خط نرمالی از سلامت فردی و روانی و خانوادگی را طی کند. در کنار اینها تعهد اخلاقی و حرفهای خیلی مهم است که در این زمینه هر شخصی نمیتواند مداخله داشته باشد. درواقع اگر ما بخواهیم افرادی را برای درمان تربیت کنیم، خیلی کارمان راحتتر از این است که روانشناس خانواده تربیت کنیم زیرا روانشناس خانواده فکتهای بسیار متعددی را دربرمیگیرد.
حال خانواده در کشور ما خوب نیست/ اطلاعاتی از وضعیت سلامت روان نداریم
اگر واقعگرایانه بخواهیم به آنچه خانواده امروز با آن مواجه است بپردازیم، میتوان گفت که حال خانواده امروز در کشور ما خوب نیست که صرفا سلامت روان نمود یک فاکتور عملکردی این فرآیند است که میتواند نمودهای بیرونیاش را در بیماری اعتیاد، خشونت و سطح اضطراب دید. درواقع اگر بخواهیم ارزیابی کلیتری داشته باشیم، امروز میدانیم که 54 میلیون ایرانی دارای پرونده الکترونیکی سلامت جسمی هستند اما واقعاً نمیدانیم سلامت روان در جامعه ما چقدر است و چند نفر حالشان خوب است. بهتبع زمانی که این آمار را نداریم، نمیدانیم امروز در خانواده با چه مسائلی تحت عنوان طلاق، خشونت و حتی سلامت و فاکتورهای دیگر مواجه هستیم. از طرفی مرکز آماری گستردهای که بتواند به صورت واقعگرایانه به ارزیابی دقیق بپردازد، نیز در اختیار نداریم. اگر مرکز ملی آمار کشور هم بخواهد مداخلهای داشته باشد، این را نمیدانم که آیا تیمهای تخصصی در این زمینه که صرفاً کار خانواده کنند و این بخش از سلامت را ارزیابی کنند، مداخله خواهند داشت یا نه. این است که پیش از اینکه درباره خانواده بپرسیم، باید بپرسیم آیا حال افراد جامعه خوب است یا خیر. بعد از آن وارد مقولهای شویم که این افرادی که در بافت خانواده مسؤولیتی دارند، در عملکرد خانواده چه کودک چه والدین، چگونه ظاهر میشوند.
حال تکتک اعضای این سیستم خوب نیست
درواقع زمانی که با موضوعی به نام طلاق مواجه میشویم، ممکن است این سؤال به نظر بیاید که چرا طلاق صورت گرفته است؟ مثلاً عوامل سنتی و اقتصادی یا فاکتورهای دیگر مثل تحولات تکنولوژی یا گسترش اطلاعات را در نظر بگیرند. اما پیش از همه اینها یک اتفاق دیگری افتاده یعنی از ابتدا حال افراد خوب نبود. حال تکتک اعضای این سیستم خوب نیست و ما در این زمینه استناد خاصی نداریم که با توجه به آن بتوانیم مداخله یا اقدامی داشته باشیم. به این دلیل باورم بر این است که مسأله عمیقتر از آن چیزی است که در مطالعات آکادمیک به آن اشاره میشود. حتی مراکز ملی مطالعاتی یا مراکز تحقیقاتی که مطالعاتی انجام میدهند، به صورت مقطعی و خوشهای است و نمیتوانند بکگراند کاملی از خانواده در کشور ارائه دهد.
خانواده به یک خوابگاه تبدیل شده است
مسألهای که امروز میشود به آن پرداخت و مطالعات بالینی و بررسیهای کلینیکال من نشان میدهد این است که ارتباط بین زوجین و ارتباط بین اعضای خانواده موضوعی است که مورد شکایت و نقد است و همه خواستار بررسی آن هستند. در این زمینه مدلی آموزشی در یونسکو اجرا میشود که درباره ارتباط بین فردی است؛ این مدل در کشور ما شروع شده اما چندان هم فعال نیست. فکر میکنم هنوز ما در ارتباط بین فردی در بین اعضای خانوده دچار مشکل هستیم و ارتباطات، بیشتر مبتنی بر تنش یا خشونت است. البته نوع خشونت فرق کرده است؛ مثلاً خشونتی که امروز در خانواده رخ میدهد ممکن است مثل خشونتهای گذشته فیزیکی نباشد. درواقع موضوعی که همیشه از خانوادهها میپرسم این است که تعداد اعضای خانوادهتان چند نفر هستند که اعدادی مانند سه یا چهار را میگویند اما وقتی بررسیهای واقعیتری انجام میشود، میبینیم که چندین هزار نفر اعضای این خانواده هستند. این چندین هزار نفر شامل تلویزیون میشود. تمام افرادی که از طریق این رسانه با خانواده در ارتباط هستند یا از طریق کانال دیجیتال با این خانواده در ارتباط هستند، اعضای خانوادهشان محسوب میشوند. تمام اینها پارامترهایی است که ثانیهها یا دقیقههایی از وقت افراد خانواده را میگیرند. امروز در بیشتر خانوادهها، خانواده به یک خوابگاه تبدیل شده که در آن یکسری نیازهای عاطفی، جنسی، فیزیولوژی، تغذیه و سلامت در حال رفع شدن است؛ نه یک محور گرم عاطفی که بتواند سوقدهنده هر کدام از اعضا شود که هدفگذاری دوراندیشانهای داشته باشد. هرکدام از این مسائل جای تحلیل و بررسی عمیقتری دارد.
با آسیبهای تحول بین نسلی مواجه هستیم
این مسائل نسبت به سالهای گذشته چه تغییراتی داشته است؟ در حقیقت روند مسائل مربوط به حوزه خانواده در بعد روانشناختی را در سالهای اخیر چگونه میدانید؟
ما با آسیبهای تحول بین نسلی مواجه هستیم. یک خانواده در معنای سنتی داشتیم که شامل پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ بود که همه در یک تیم خانوادهای گسترده و زیر نظر یک هرم قرار داشتند. امروز خانواده اینطور نیست و به شکل هستهای درآمده است و پدر، مادر و فرزند در واحدهای آپارتمانی محدود زندگی میکنند و همین مجموعه کوچک هم دچار گسستهایی از درون شده است. البته این را هم نمیتوان صرفاً به ورود به دنیای اطلاعات یا پستمدرنیته ارتباط داد. یکسری آسیبها از نسلهای قبل بوده که بازنمود بیرونی آن روی این نسل دیده میشود. آسیبهایی که طبقه متوسط با آن مواجه میشود در فیلمی مثل فروشنده کاملاً نمایان است. این آسیبها صرفاً مرتبط با یک خانواده خاص نیست و بستر تحولی است که این اتفاقات را در پی خود دارد. در مطالعات هم چندان به این روند تحولی اشاره نشده است؛ یعنی تحول بین نسلی و فرآیندی از این قبیل، مورد مطالعه مراکز مطالعاتی قرار نگرفته است. اما نمیتوانیم انکار کنیم که خانوادهای که 20 سال پیش با محوریت قدرت و انجام وظیفه مطلق سنتی بوده است، امروز دچار تغییراتی شده که هر کدام از آن اعضا دارای استقلال هستند و مسؤولیتها یک جایی سلب شده و یک جایی تغییر پیدا کرده است.
تکنولوژی و اطلاعات، مقصر مشکلات نیستند
اشاره کردید که علت موضوعات بالا پیشرفتهای تکنولوژی نیست؛ علل آن را چه میدانید؟
نمود بیرونی شرایط باعث میشود تکنولوژی و اطلاعات مقصر نشان داده شود. اگر آسیبی وجود دارد و اگر به دلیل تکنولوژی و اطلاعات بود، صرفاً باید دامنگیر نسل جدید میشد؛ در صورتیکه امروزه آمار طلاق در خانوادههایی با 30 سال سابقه زندگی هم بالاست و این تحول نمیتواند صرفاً مرتبط با دیجیتال یا تکنولوژی باشد. معتقدم حال اعضای خانواده و افراد جامعه در پی این روندها خیلی مناسب نبوده است یعنی نسل گذشته که یک خانواده منسجم و متعهد بود، حالشان خوب نبود و مثلاً خانوادهای افسرده بودند. مادری که خیلی مادری میکرده است، خیلی خدمات به خانواده میداده است، زیر نظر محوری به نام پدر قرار داشته و خیلی از آمالها و آرزوهایش را نمیتوانسته ابراز کند اما در دنیای امروز این ابراز صورت میگیرد. وقتی این ابراز صورت میگیرد، تعهد و مسؤولیت پشت سرش میآید و ممکن است تنش و گسست هم بیاید. معتقدم این روند به این معنا نیست که در گذشته حال آدمها و خانوادهها خوب بوده اما الان خوب نیست. آن موقع آسیب خیلی بوده اما مجال بروز پیدا نکرده اما امروزه همان آسیبها هست با غلظت شاید کمتر و بیشتر با تحولات تکنولوژیکی که مجال بروز پیدا میکند. درواقع زن امروز در جامعه ما میتواند حرفش را بزند، خواستهاش را بیان کند و از آن دفاع کند.
خانوادهها به دنبال کسب اطلاعات روانشناسی هستند
به نظر شما در حال حاضر خانوادهها تا چه حد در حل مسائل مربوط به خود توانمند هستند؟
در بررسیها میبینیم همه خانوادهها به دنبال کسب اطلاعات هستند. وقتی فضای مجازی را بررسی میکنیم، میبینیم خانوادهها همه در گروههای روانشناسی، اطلاعات و دانش کسب میکنند. دانش مربوط به شیوههای ارتباط با فرزند، شیوههای ارتباط با زوجین، شیوههای مشکلات روابط جنسی، مسائل عاطفی، ارتباطات اجتماعی، موفقیتهای شغلی و... درحقیقت جامعه گسیل پیدا کرده به این سمت که اطلاعات و دانش درباره روابط بین فردی، آسیبها و نقاط مثبتی در خانواده، تقویت هوش بالای کودک و بالفعل کردن آن را کسب کند. همه اینها تحولاتی است که رخ داده و نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. حتی میتوانیم در تحولات علمی سالهای اخیر کشور به وضوح ببینیم که این اتفاقات در حال وقوع است.
علیرغم اینکه نگاهی بدبینانه به تکنولوژی وجود دارد ولی خانوادهها خودشان خیلی تلاشگر هستند و بسیاری از مسائل برای آنها روشن شده است؛ مثلاً اگر 20 سال پیش رفتار با کودک مدل خاصی داشته، امروز اینطور نیست؛ خانواده اطلاعاتی کسب میکند و یاد میگیرد که چگونه این ارتباط را با کودک، همسر و اعضای خانواده داشته باشد. نگاه من این است که این تحول به سمت تحول مثبت رشد میکند و میتواند پیشایند مثبتی داشته باشد.
لزوم راهاندازی وزارت خانواده
به نظر شما برای افزایش این توانایی چه اقداماتی در سطح سیاستگذاری باید انجام گیرد؟
اولینبار به دلیل حجم، گستردگی و پیچیدگیهایی که خانواده دارد، پیشنهاد تشکیل وزارت خانواده را دادم. اینکه چرا باید یک وزارتخانه به نام خانواده داشته باشیم، دارای ریزفاکتورهای بسیاری است. فکر میکنم جای چنین چیزی در ساختار سیاسی، اجتماعی و علمی ما بسیار خالی است و نمیتوان مسائلی مانند کودک، حقوقی، احتماعی، آرامش، تغذیه و بیمه که همه به محور خانواده بازمیگردد را رها کنیم و وزارتخانههایی مانند رفاه داشته باشیم. همه این وزارتخانهها باید باشند اما همه مسائل در نهایت به خانواده ختم میشود. این است که چنین پیشنهادی را دادم تا خانواده بتواند از وضع موجود به سمت وضع بهتری گسیل پیدا کند. اما آنچه میبینم، تحولی که رخ داده و التهابی که وجود دارد، این التهاب پیشایند خوبی است که انسان امروز و جامعه امروز به سمتی میرود که کسب دانش کند و به سمت نقاط مثبتتری پیش برود.
باید ارزیابی از سلامت روان صورت بگیرد
علاوه بر بحث تشکیل وزارت خانواده، در سطح سیاستگذاری فکر میکنید چه اقدامات دیگری باید انجام شود که این توانایی که شما میگویید به سمت مثبت میرود، شرایط بهتری پیدا کند؟
نکتهای که من به سازمانهای مرتبط با حوزه کاری خودم تحت عنوان سازمانهای سلامت روان بیش از همه توصیه میکنم، این است که ارزیابی از سلامت روان صورت بگیرد. در کنار آن نیاز به تیمهای تخصصی داریم که صرفاً کار خانواده داشته باشند و هر شخصی نتواند در این زمینه مداخله کند.
سازمان نظام روانشناسی دارای تیم تخصصی خانواده نیست
اقدامی که صورت گرفته ولی به صورت کند، بحث انجمن ازدواج و خانواده کشور است که روانشناس خانواده تربیت میکند. روانشناسی که قرار است در حوزه مداخلات خانواده گام بردارد و پیش برود، باید دارای فاکتورهای متعددی باشد. سازمان نظام روانشناسی که امروز برای روانشناسان مداخلهکننده مجوز صادر میکند، در این زمینه، دارای تیم تخصصی خانواده نیست؛ یعنی گروهی به عنوان دپارتمان خانواده که دارای دکتری مشاوره خانواده باشند، در این سازمان وجود ندارد. پس وقتی چنین اعضایی در این تیم وجود ندارد، طبعا اگر سازمان نظام روانشناسی برای شخصی که در حوزه خانواده مداخله کند، صلاخیت صادر کند نیز خود آن صلاحیت زیر سؤال است. با توجه به چنین ضعفی که در سازمانهای مرتبط وجود داشته، سازمان بهزیستی از تشکیل انجمن ازدواج و خانواده کشور حمایت کرد. این انجمن در حال حاضر به صورت سالانه و ماهانه جلسات آموزشی بسیار حرفهای دارد و خیلی از روانشناسان را که در این حوزه متخصص بودند با یک ساختار سازمانیافته زیر نظر گرفته است. این حرکت هرچند حرکتی کند است و شاید در چند سال آینده استارت بخورد، اما میتواند پیشآگهی خیلی خوبی باشد که بتواند برای آینده در حوزه سیاستگذاری گام مهمی در حوزه خانواده بردارد.
چالش حوزه ازدواج اهمیت به مادیات و بیتوجهی به حال خوب است
به جز حوزه تحکیم خانواده، در حوزه تشکیل خانواده و ازدواج، جامعه ایرانی را دچار چه مسائلی میدانید؟
سؤالی که همیشه میپرسم این است که آیا حالمان خوب است؟ چالشی که الان در حوزه ازدواج میبینم، این است که بابت یک وام ازدواج 10 میلیون تومانی چقدر رسانهها وارد میشوند، چقدر حمایتها و اقدامات سیاسی و اجتماعی صورت میگیرد ولی واقعاً هیچوقت این سؤال پرسیده نمیشود. در کنار همه اینها از زوجینی که مراجعه میکنند میپرسم که این همه برای ازدواج، خانه، جهیزیه و این فرآیند هزینه میکنید، اما آیا حالتان با هم خوب است؟ روی آن تختخوابی که خریدهاید، واقعاً حالتان خوب است؟ آرامش کافی دارید؟ اگر ندارید، تمام این فرآیند اشتباه بوده است.
مراجعه به یک روانشناس متخصص باید از الزامات فرهنگی باشد نه قانونی
نیاز به فرهنگسازی هم داریم؛ رسانههای جمعی و افرادی که میتوانند به جامعه آگاهی دهند مسؤولیت سنگینی در زمینه مراجعه مردم به روانشناس متخحصص دارند. هرکسی نمیتواند مشاوره خانواده بدهد. مراجعه به یک روانشناس متخصص باید از الزامات فرهنگی باشد نه قانونی. زوج باید به یک بینش و فرهنگ برسند و همچنان که برای مدل لباس عروسیشان آنقدر اهمیت قائل هستند، برای سلامت روانشان و برای اینکه حالشان کنار هم خوب باشد نیز همانقدر ولو بیشتر، باید اهمیت قائل باشند. در کشوری مثل هلند این پیششرط ازدواج است. یعنی دولت مشخص کرده است که فرد باید دورههای سلامت روان را طی کند تا ازدواجش ثبت شود. هرچند در کشور ما این قانون تصویب شده اما به دلیل منافع مالی میبینیم سازمانهای متولی هرکدام مداخله میکنند تا بودجهها را به سمت خود بکشند.
درمان پیش از ازدواج اولویت بیشتری دارد
معتقدم باید این موضوع فرهنگسازی شود که زوج قبل از اینکه اقدامی برای ازدواجشان داشته باشند، حال خودشان را خوب کنند. دورههای مشاوره و رواندرمانی بروند. اگر اضطراب، تنش یا آسیبی وجود دارد آنها را در اتاق درمان کنار بگذارند و وقتی وارد رابطه میشوند حالشان خوب باشد و از کنار هم بودن لذت ببرند. این است که من معتقدم الان چیزی بهعنوان مشاوره پیش از ازدواج ضرورت است اما پیش از آن، درمان پیش از ازدواج اولویت بیشتری دارد؛ زیرا ما واقعاً حالمان از بابت تحولات آموزش و پرورش، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و خانواده خوب نیست. خانوادهای که مثلاً در 20 سال پیش مجاز به ارتباط اجتماعی خاص نبوده، امروز شاید 30 تا 100 هزار نفر تحت عنوان افراد مجازی و حقیقی حضور دارند. افراد مجازی وقتی روی ساختار سیستم مغزی ما اثر میگذارند، به نوعی حقیقی هم هستند و در همان خانواده حضور دارند. پس با این همه تحولات، طبعاً میشود که حالمان خوب نباشد.
نیاز نیست مشاوره پیش از ازدواج را بیمه کنیم
معتقدم نیاز نیست مشاوره پیش از ازدواج را بیمه کنیم. مگر خانوادهها برای لباس عروس و سایر تشریفات عروسی بیمه پرداخت میکنند؟ به نظرم لازم است آنقدر فرهنگسازی کنیم که جامعه احساس کند که دو نفر که قرار است با دو تفکر و نیاز مختلف کنار هم زندگی کنند، صرفاً اینکه یکدیگر را دوست دارند یا از لحاظ یکسری فاکتورهای اجتماعی اقتصادی نزدیک هم هستند، کفایت نمیکند.
اگر آمار طلاق اینقدر بالاست یکی از فاکتورهای اساسیاش این است که حال این افراد خوب نیست و هیچ اقدامی در این زمینه انجام نمیدهند؛ یک مثال ساده این است که زوج حاضر است 500 سکه مهریه و حتی هزینه وکیل را پرداخت کند اما حاضر نیست به مشاوره مراجعه کند تا حالش خوب باشد. این یک ضعف فرهنگی است که دو جنبه دارد؛ در درجه اول احتمالاً روانشناسان خوبی نداریم که بتوانند کار درمان را خوب انجام دهند و خدمات خیلی خوب به جامعه بدهند و جامعه نتیجه بگیرد. یعنی یک قسمتی از مشکل را متوجه کار خود و همکاران روانکاو و روانشناسم میدانم. در درجه بعدی مشکل را متوجه متولیان امر در حوزه فرهنگ و میدانم. اگر فرهنگسازی انجام و باعث گسیل جامعه به سوی درمان مشاوره و روانشناسی شود، به نظرم بیشترین خدمات به جامعه ارائه شده است.
بحث درمان در باور جامعه منفی است
پس به نظر شما راهحلهای روانشناختی پیش از ازدواج، میتوانند معضلات حوزه تشکیل و تحکیم خانواده را کاهش دهند؟
در دانشگاه خواجه نصیر کلاسی برای مشاوره پیش از ازدواج بود، در پایان اسلایدهای آموزشیام گفتم به چیزی که گفتم اعتقاد ندارم. باور من این است که ما باید حالمان خوب باشد و درمان شویم. بحث درمان در باور جامعه منفی است که مگر ما چه مشکلی داریم که درمان شویم؟ حالمان خوب است. تحصیلاتمان خوب است. اقتصادمان در حال رشد است. درآمد داریم. اما واقعاً اضطراب داریم. واقعاً حال درون ما خوب نیست. دلشوره، دلنگرانی، ترس و خیلی از موضوعات دیگر را داریم. نگاه جامعه این است که حتماً باید اضطراب و وسواس داشته باشیم تا به رواندرمانگر مراجعه کنیم؛ در صورتی که دنیای امروز که دنیایی پیچیده و عمیقی است. اگر این موضوع با حمایتهای ساختاری، سیاسی و فرهنگی صورت بگیرد، فکر میکنم بسیاری از معضلات جامعه حل خواهد شد؛ کمااینکه الان مداخلات در حوزه خانواده توسط نهادهای متفاوتی صورت میگیرد و درواقع یکی از آسیبهایی که خانواده میبیند همین موضوع است که "هرکسی از ظن خود شد یار من". امروز بر سر خانواده چنین بلایی میآید.
بلایی که بر سر اعتیاد آمده امروز بر سر خانواده هم میآید
بلایی که بر سر اعتیاد آمده امروز بر سر خانواده هم میآید. آن بلا این بود که همه کس، همه چیز و به هر شیوهای در حوزه اعتیاد مداخله کردند و اجازه ندادند یک تیم حرفهای درمان تشکیل شود و این بیماری را تعریفشده مداخله و درمان کنند. میبینیم گروههای مختلف مداخله میکنند و همه هم ناکام هستند؛ زیرا مداخله حرفهای صورت نگرفته است. این ترس وجود دارد که اگر این چندگانگی و چندپارگی مداخلات خانواده توسط سازمانها و ارگانها (که شاید دلسوزانه هم باشد ولی غیرحرفهای هم است) صورت بگیرد، همان بلایی که به سر اعتیاد آمده به سر خانواده هم میآید. باید این بستر فراهم شود که مداخلات صرفاً روانشناسانه و مبتنی بر رواندرمانی باشد. اگر این تحقق پیدا کند، طبعاً بسیاری از مشکلات حل خواهد شد البته در کنار همه اینها معتقدم که باید ساختار سازمانی از عملکرد روانشناسی منظم و خوب داشته باشیم که گامهای اولیهاش را انجمن ازدواج و خاواده کشور برمیدارد و امیدوارم در آینده گامهای محکمتری بردارد.
فعالیتهای انجمن ازدواج و خانواده در بهبود عملکرد روانشناسان خانواده
در مورد فعالیتهای انجمن ازدواج و خانواده بفرمایید.
برنامههای آموزشی، دقیق و حسابشده بهصورت ماهانه توسط برجستهترین اساتید کشور که صاحب نظر نیز هستند، برای اعضا برگزار میشود. در کنار اینها صلاحیتهای حرفهای اعضا و آموزشهای کافی را در این حوزه بررسی میکنند. این انجمن دارای دپارتمانهای آموزش، پژوهش، ارزیابی وضعیت موجود و سیاستگذاری آینده است. به نظرم اگر روزی سازمان نظام روانشناسی بخواهد برای فردی مجوز یا پروانه مداخله در حوزه خانواده صادر کند و آن شخص از فیلتر انجمن ازدواج و خانواده کشور نگذشته باشد، سازمان نظام روانشناسی، کاری غیرحرفهای انجام داده است. این انجمن با حمایت سازمان بهزیستی توانسته گامهای خوبی بردارد. در اکثر دانشگاهها برای دانشجویان دکتری و ارشد کارگاههای مشاوره پیش از ادواج برگزار میکند.
ارائه آموزشهای تخصصی و عمومی توسط انجمن
آموزشهایی که انجمن ارائه میدهد تخصصی و برای اعضاست یا به شکل عمومی ارائه میشود؟
آموزشها به دو صورت تخصصی و عمومی ارائه میشود. در آموزشهای تخصصی یک جلسه ماهانه با حضور روانشناسان خانواده درمانگر برگزار میشود. دو هفته بعد یک جلسه تخصصیتر را همان استاد سخنران جلسه علمی، بهصورت کاربردی و بالینی برای اعضا برگزار میکند که معمولاً در یک روز کامل از صبح تا غروب خواهد بود. بدین ترتیب ماهانه 2 جلسه خواهیم داشت؛ یک جلسه با یک موضوع عمومی که توسط یک متخصص تشریح خواهد شد. مثلاً علل شناختی طلاق و سپس در جلسه تخصصی و کاربردی و بالینی، همین موضوع موشکافی میشود. درباره آموزشهای عمومی نیز هر سازمانی که بخواهد سلامت پرسنل و نیروهایش را ارتقا بدهد، این تیم در انجمن ازدواج و خانواده وجود دارد و به صورت برنامهریزیشده این اقدام را انجام میدهد.
کلام آخر؟
موضوع خانواده، موضوع بسیار مهمی است. لازم است یک سازمان گسترده و به صورت تخصصی و حرفهای و جدای از مداخلات مقطعی و برنامه سازمانی به آن بپردازد. مثل یک وزارت خانواده که جای آن در ساختار کلان و در سیاستگذاری ما خالی است. امیدوارم روزی این نهاد شکل بگیرد.
منبع: مهرخانه