کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

داستان موش

29 ارديبهشت 1390 ساعت 17:01


موشی درخانه تله موش دید، به مرغ وگوسفندو گاو خبرداد، همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد. ماری درتله افتاد و زن خانه را گزید، برای خوب شدنش سرمرغ رابریدند و برایش سوپ درست کردند ، برای پذیرایی ازعیادت کنندگان سرگوسفند را بریدند وغذا درست کردند ؛ وچون درمان افاقه نکرد و بانو فوت کرد برای غذای عزاداران گاو راسربریدن.
تمام این مدت موش درسوراخ دیواربود و مینگریست ومیگریست
 
  
در جهان تنها  يك  فضيلت وجود  دارد و آن  آگاهي است  و  تنها  يك  گناه و  آن  جهل  است
 
عارف بزرگ - مولانا


کد مطلب: 3168

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/news/3168/داستان-موش

میگنا
  https://www.migna.ir