ميگنا : پايگاه خبری روانشناسی و بهداشت روان 18 فروردين 1393 ساعت 23:41 https://www.migna.ir/news/23646/ردپای-طب-قوانین-اسلام-آیا-علم-پزشکی-مبدأ-الهی-پاسخ-شیخ-مفید -------------------------------------------------- به مناسبت روز جهانی بهداشت عنوان : ردپای طب در قوانین اسلام/ آیا علم پزشکی مبدأ الهی دارد+پاسخ شیخ مفید -------------------------------------------------- سرآغاز علم طب، آموزه‌هاى وحیانی بوده اما تجربه دانشمندان نیز بدان افزوده شده و تدریجاً این دانش گسترده‌تر مى‌شود و نیاز انسان‌هاى نخستین ایجاب مى‌کرد که «وحى» برخى از دانش‌هاى تجربى ضرورى را براى زندگى در اختیار آنها قرار دهد. متن : به گزارش فارس هجدهم فروردین ماه به روز جهانی بهداشت نامگذاری شده است به همین مناسبت اهمیت پزشکی و سلامت و جایگاه آن را در روایات اسلامی با استناد به کتاب «دانشنامه احادیث پزشکی» بررسی می‌کنیم.  در حوزه علوم بشرى «پزشکى» سرآمد همه دانش‌هاست؛ چرا که فلسفه سایر علوم، بهره‌ورى انسان از مواهب زندگى است و این هدف جز در پرتو سلامت جسم و جان، میسر نیست. امام باقر(ع) مى‌فرماید: بدان که نه هیچ دانشى چون جُستن سلامت است و نه هیچ سلامتى چون سلامتِ دل. این سخن، به روشنى نشان مى‌دهد که از نگاه اسلام، طب روان، ارجمندتر از طب تن و طب تن، ارزشمندتر از سایر علوم است. این حدیث نبوى نیز بدین معنا اشاره دارد که مى‌فرماید: دانش بر دو گونه است: دانش دین‌ها و دانش بدن‌ها. طبابت، کار خداوند است قرآن کریم، از ابراهیمِ خلیل(ع) نقل مى‌کند که فرمود: وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ؛ و چون بیمار شوم، او (خداوند) شفایم می‌دهد. این سخن بدین معناست که طبابت، کار خداوند متعال است و طبیب واقعى اوست. خداوند است که خواص درمانى را در داروها نهاد و در نظام آفرینش براى هر دردى دارویى آفرید و به انسان، استعداد شناخت دردها و داروها و چگونگى درمان آنها را عنایت کرد و بدین سان، او را مظهر نام‌هاى «طبیب» و «شافى» خود قرار داد، چنان که پیامبران الهى نیز (براى درمان بیمارى‌هاى جان) مَظهر این نام هاى مقدس هستند. امام على(ع) در توصیف پیامبر خدا(ص) مى‌فرماید: طَبیبٌ دَوارٌ بِطِبِهِ، قَد أحکَمَ مَراهِمَهُ، وأحمى مَواسِمَهُ، یَضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَةُ إلَیهِ، مِن قُلوبٍ عُمیٍ، وآذانٍ صُمٍ، وألسِنَةٍ بُکمٍ. مُتَتَبِعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ، ومَواطِنَ الحَیرَةِ؛ طبیبى بود که طبابت را بر بالین بیماران مى‌بُرد، مرهم را درست برجایى که باید، مى‌نهاد و آن جا که بایسته بود داغ مى‌نشاند. او این همه را بدان جا مى‌رساند که نیازمندش بود: دل‌هاى بى فروغ، گوش‌هاى ناشنوا و زبان‌هاى ناگویا. با درمان خویش، منزلگاه‌هاى بى‌خبرى و جایگاه‌های سرگشتگى انسان را مى‌جست. بنابراین از نگاه اسلام، طبیب و دارو خواه براى روح (جان و روان)، و خواه براى تن (بدن و جسم)، تنها نقش یک واسطه را در نظام حکیمانه آفرینش ایفا مى‌کنند و درمان کننده، فقط خداوند متعال است. هر چند از نظر لغت و متون اسلامى «طب» شامل درمانِ بیمارى‌هاى جسم و جان است و درمان کنندگان جسم هم مانند درمان کننده جان، مظهر اسماى حسناى الهى هستند و افزون بر این «طب تن» و «طب روان» ارتباط بسیار نزدیکى با هم دارند و به گونه‌اى با تدبیر روانى مى‌توان شمارى از بیمارى‌هاى جسمانى را علاج کرد و به عکس با درمان جسمانى، پاره‌اى از بیمارى‌هاى روانى را نیز مى‌توان درمان نمود؛ اما طب تن و طب جان، در نوشتارهاى اسلامى دو موضوع مستقل‌اند. «طب روان» موضوع علم اخلاق است و اصطلاحاً به آن طب اطلاق نمى‌شود. بنا براین «دانشنامه احادیث طبى» تنها احادیثى را در خود جاى داده است که در آنها بهداشت و یا درمان بیمارى‌هاى جسمى مطرح شده است. جایگاه طب در قوانین اسلام فلسفه احکام و قوانین اسلامى، تکامل مادى و معنوى جامعه انسانى است. از نگاه اسلام بزرگترین نعمت الهى، سلامت جسم و بزرگتر از آن سلامت جان است. همچنین، خطرناک‌ترین بلاها بیمارى جسم و خطرناک‌تر از آن، بیمارى جان است. متن سخن امام على(ع) در این باره چنین است: إنَ مِنَ البَلاءِ الفاقَةَ، و أشَدُ مِن ذلِکَ مَرَضُ البَدَنِ، و أشَدُ مِن ذلِکَ مَرَضُ القَلبِ، و إنَ مِنَ النِعَمِ سِعَةَ المالِ، و أفضَلُ مِن ذلِکَ صِحَةُ البَدَنِ، و أفضَلُ مِن ذلِکَ تَقوَى القُلوبِ؛ یکى از گرفتارى‌ها تنگ دستى است. سخت‌تر از آن، ناتندرستى است و سخت‌تر از آن هم بیمارى دل؛ و یکى از نعمت‌ها توانمندى مالى است و برتر از آن، تندرستى است و بهتر از آن نیز تقواى دل‌ها. مسئله این است که اگر بیمارى، خطرناک‌ترین بلا و سلامت، بزرگ‌ترین نعمت است، اسلام که تکامل و سعادت انسان را هدف خود قرار داده، براى مبارزه با بیمارى‌ها و تأمین سلامت جامعه چه برنامه‌اى دارد؟ و به دیگر سخن، طب در احکام و قوانین اسلامى چه جایگاهى دارد؟ جایگاه طب پیشگیرى در اسلام بررسى متون اسلامى به روشنى نشان می‌دهد که یکى از اهداف اصلى و حکمت‌هاى مهم احکام و مقررات اسلامى «طب پیشگیرانه» از طریق پیشگیرى از بیمارى‌ها و تأمین سلامت انسان است. خداوند متعال، تصریح مى‌کند که قرآن و برنامه‌هاى نورانى و حیات‌بخش آن، جامعه بشر را به راههاى تأمین سلامت، رهنمون مى‌کند: « یَهْدِى بِهِ اللَهُ مَنِ اتَبَعَ رِضْوَ نَهُ سُبُلَ السَلَـمِ »؛ خداوند، هر که را از خشنودى او پیروى کند، به وسیله آن [کتاب] به راه‌هاى سلامت، رهنمون مى‌شود. و بدین سان، انسان مى‌تواند با پیوند با خدا و برنامه‌هایى که او براى زندگى بشر ارائه کرده، به بزرگ‌ترین نعمت‌هاى الهى دست یابد و نه تنها آخرت، بلکه سلامت و سعادت و خوشبختى دنیاى خود را نیز تأمین کند: «مَن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُنْیَا فَعِندَ اللَهِ ثَوَابُ الدُنْیَا وَالْأَخِرَةِ »؛ هر کس پاداش دنیا مى خواهد، [بداند که] پاداش دنیا و آخرت، نزد خداست. بر این اساس در اسلام، آنچه براى سلامت جسم و یا جان خطرناک و زیانبار است، حرام یا مکروه است و آنچه براى سلامت انسان، لازم و مفید است، واجب یا مستحب، و آنچه سود و یا زیانى براى جسم و یا جان ندارد، مباح شناخته شده است. این بدان معناست که طب پیشگیرى در متن مقررات و احکام پنجگانه اسلام، تنیده شده و اجراى کامل و دقیق قوانین الهى در زندگى، سلامت جسم و جان انسان را به همراه دارد. امام رضا(ع) درباره حکمت مقررات الهى که بر انسان حلال و یا حرام شده است، مى‌فرماید: إنا وَجَدنا کُلَ ما أحَلَ الله ـ تَبارَکَ وتَعالى ـ فَفیهِ صَلاحُ العِبادِ وبَقاؤُهُم، و لَهُم إلَیهِ الحاجَةُ الَتى لا یَستَغنونَ عَنها، و وَجَدنَا المُحَرَمَ مِنَ الأَشیاءِ لا حاجَةَ بِالعِبادِ إلَیهِ و وَجَدناهُ مُفسِدا داعِیا لِلفَناءِ وَالهَلاکِ. ما مى بینیم هر آنچه که خداوندـ تبارک و تعالى ـ حلال کرده، در آن، صلاح و بقاى بندگان است و بدان نیازى گریزناپذیر دارند، و مى‌بینیم همه آنچه که حرام شده است بندگان، بدان نیازى ندارند و مى‌بینیم که همه موجب تباهى و زمینه نابودى‌اند. در این سخن، امام تصریح مى‌فرماید که آنچه در مقررات الهى در زمینه‌هاى مختلف مانند: خوردن، آشامیدن، ازدواج و... حلال شمرده شده، امورى است که مردم براى تأمین سلامت، رفاه و آسایش خود بدان نیاز دارند و مصالح زندگى و بقاى آنها وابسته به آن است و به عکس، آنچه تحریم شده امورى است که نه تنها مورد نیاز مردم نیست، بلکه به زیان سلامت و آسایش آنان و موجب هلاکت آنهاست. ارزیابى کلى احادیث طبى پیش از ارزشیابى احادیث طبى، پاسخ دادن به سه سؤال اساسى در این باره ضرورى است: سؤال اول: آیا علم پزشکى، مبدأ الهى دارد و متکى به وحى است؟ یا سرآغاز آن، تجربه انسان‌هاست؟ سؤال دوم: آیا پیشوایان دین، یعنى پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار، از دانش پزشکى برخوردار بوده‌اند یا نه؟ سؤال سوم: بر فرض اطلاع آنان از دانش پزشکى، آیا اصولاً بناى دین، ورود به مسائل پزشکى و درمان انواع بیمارى‌هاى جسمى بوده یا نه؟ 1. مبدأ علم طب برخى از دانشمندان بر این باورند که علم طب، مبدأى الهى دارد و متکى به وحى است. اندیشمند و محقق بزرگوار شیخ مفید در این باره چنین مى‌گوید: طب، دانشى است درست که آگاهى از آن، امرى ثابت است و راه دسترس بدان نیز وحى است. آگاهان به این دانش، آن را تنها از پیامبران بهره گرفته‌اند؛ چه آنکه نه براى آگاهى یافتن از حقیقت بیمارى، جز به کمک سمع (ادله نقلى) راهى هست و نه براى آگاه شدن به درمان، راهى جز توفیق. بدین سان ثابت مى‌شود که یگانه راه این آگاهى، شنیدن از همان خدایى است که به همه نهفته‌ها آگاه است. به نظر مى‌رسد نیاز انسان‌هاى نخستین، ایجاب مى‌کرد که «وحى»، برخى از دانش‌هاى تجربىِ ضرورى براى زندگى را در اختیار آنان قرار دهد. مؤید این نظریه، مطلبى است که سید بن طاووس نقل کرده است: إنَ الله ـ تَبارَکَ وتَعالى‌ـ أهبَطَ آدَمَ مِنَ الجَنَةِ، وعَرَفَهُ عِلمَ کُلِ شَیءٍ، فَکانَ مِما عَرَفَهُ النُجومُ وَالطِبُ؛ خداوند، آدم را از بهشت، فرو آورد و او را از آگاهى به همه چیز برخوردار ساخت. نجوم و پزشکى، از جمله چیزهایى بود که خداوند وى را از آنها آگاه کرد. بنابراین، مى‌توان گفت که سرآغاز علم طب، آموزه‌هاى وحى بوده اما تجربه دانشمندان نیز بدان افزوده شده و تدریجاً این دانش، گسترده‌تر شده و مى‌شود ولی این ادعا که وحى، تنها راه رسیدن به این دانش است، علاوه بر این که متکى بر برهان عقلى و یا شرعى نیست، بطلان آن به وسیله تجربه ثابت شده است و آنچه از مرحوم شیخ مفید نقل شده که راه رسیدن به دانش طب «السمع عن العالم بالخفیات» است، اگر مقصود، یکى از راه‌هاى رسیدن به این دانش باشد، صحیح است؛ وگر نه نمى‌تواند صحیح باشد. 2. اهل بیت و دانش پزشکى بررسى دقیق احادیثى که درباره ویژگى‌هاى علمى، سرچشمه‌هاى دانش‌ها و نیز انواع دانش‌هاى اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده، نشان مى‌دهد که پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار، نه تنها از دانش پزشکى، بلکه از همه علوم نه از راه تحصیل بلکه از طریق الهام الهى برخوردار بوده‌اند به طوری که هر گاه اراده مى‌کردند چیزى را بدانند، مى‌دانستند چنان که امام صادق(ع) مى‌فرماید: إنَّ الإِمامَ إذا شاءَ أن یَعلَمَ عَلِمَ؛ امام، آن گاه که بخواهد بداند، مى‌داند. به دلیل این دانش گسترده و علم خارق‌العاده بود که امام على(ع) مکرر خطاب به مردم مى‌فرمود: هر چه مى‌خواهید از من بپرسید: سَلونى قَبلَ أن تَفقُدونى، فَإِنَّ بَینَ جَنبَىَّ عُلوما کَثیرَةً کَالبِحارِ الزَّواخِرِ؛ از من بپرسید، پیش از آن که مرا از کف بدهید چرا که در سینه من، به سان دریاهاى بیکران، دانش‌هاى فراوان نهفته است. همه امامان علیهم‌السلام از چنین دانشى برخوردار بوده‌اند و در پاسخ دادن به هیچ مسئله علمى‌اى در نمى‌ماندند. امام رضا(ع) مى‌فرماید: إنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّه ُ عز و جل لاِمورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدرَهُ لِذلِکَ، و أَودَعَ قَلبَهُ یَنابیعَ الحِکمَةِ، و أَلهَمَهُ العِلمَ إلهاما، فَلَم یَعىَ بَعدَهُ بِجَوابٍ، و لا یُحَیَّرُ فیهِ عَنِ الصَّوابِ؛ آن گاه که خداوند عز و جل بنده‌اى را براى عهده دارى کارهاى بندگان خویش برگزیند، سینه وى را براى این کار، فراخ مى‌سازد و سرچشمه‌هاى حکمت را در دل او به ودیعت مى‌گذارد و دانش را به تمامى به او الهام مى‌کند و از آن پس، او نه در پاسخى فرو مى‌مانَد و نه از راه صواب، سرگشته مى‌شود. بنابراین بى‌تردید، پیامبر اسلام و اهل بیت او، از دانش پزشکى برخوردار بوده‌اند و اگر ثابت شود که در هر مسئله‌اى از مسائل مربوط به این دانش، چیزى فرموده باشند قطعا کلام آنان مطابق با واقع است.